دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی

وب سایت رسمی
بایگانی

جریان قتل مارشیمون در کهنه شهر

شنبه, ۳ بهمن ۱۳۹۴، ۱۰:۱۸ ب.ظ

دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی tohidmelikzade@yahoo.com 

گفتیم که پس از قتل عام مردم اورمیه توسط جیلوها و ارامنه مارشیمون با ساز و برگ جنگی جهت مذاکره با سیمیتقو به سلماس آمده در روستای خسروآباد ساکن شد. وی در سلماس برای کسب اطمینان اهالی سلماس و سیمیتقو جلو کشتار مردم سلماس و روستاهای اطراف را گرفته و تا حدی امنیت را در منطقه برقرار کرد. در این هنگام دسته ای قزاق و سوار قره داغی به سرکردگی شجاع نظام مرندی و حاجی موسی خان از طرف حکومت آذربایجان به سلماس فرستاده شد زیرا بیم آن می رفت که جنایاتی که با مردم  اورمیه کرده اند در سلماس هم کنند.

در16 مارس 1918 مارشیمون مکتوبی از سیمیتقو دریافت کرد. دو روز قبل نیز جیلوها از زبان یکی از نزدیکان مارشیمون بنام ساموئیل شنیده بودند که سیمیتقو مارشیمون را برای مذاکره صلح به یک جای امنی دعوت  می کند. در مکتوب آمده بود در نزدیکی قصبه دیلمان به    کهنه شهر آمدم و شما با زیارت ما به من شرف خواهید داد. در اینجا می توانیم درباره پاره ای اوضاع گفتگو کنیم .  از آنجاییکه سیمیتقو متفق جیلوها بود دیدار با وی معمولی به نظر می رسید ولی پاره ای از رؤسای جیلوها مخالف رفتن مارشیمون به کهنه شهر بودند. برای برسی دعوت سیمیتقو حتی مرکز شورای آسور (muttva)  نیز فراخوانده شد و مارشیمون علیرغم تذکر رؤسای جیلوها صرفاً جهت منفعت روس و انگلیس به اتحاد با اکراد جواب مثبت داده و برای دیدار با سیمیتقو جواب مثبت داد. بنابراین قرار ملاقات داده شد. روز 16 مارس که روز بزرگ آشوریها شروع می شود راه خسروآباد به کهنه شهر پر از برف بود( در متنهای خارجی کهنه شهرsheher  koni  نوشته شده است) کسانیکه مانع رفتن پاتریک مارشیمون هستند زیاد بود.  به نظر آنان اگر حرف از اتحاد است سیمیتقو باید به نظر مارشیمون می آمد.

از آنطرف محمد حسن میرزای قاجار ولیعهد و فرمانروای آذربایجان که در  تبریز اقامت داشت طی تلگرافی از سلماس از قصد مارشیمون و سیمیتقو برای اتحاد و دیدار باخبر شده و  به قصد تشویق مارشیمون برای عدم قتل و غارت ، عده ای از جمله وثوق الممالک حاجی محمد رحیم نصرت ماکویی، سالار نظام آقاجیقی و دیگران را تحت ریاست   وثوق الممالک به سلماس می فرستد.

اینان روز 24 اسفند یعنی یکروز قبل از ملاقات مارشیمون و سیمیتقو در کهنه شهر به دیلمان رسیده در منزل میرزا حسن خان کارگذار سلماس اقامت می کنند.به مارشیمون نیز  پیام فرستادند که از طرف ولیعهد و فرمانروای آذربایجان برای مذاکره با وی آمدند . مارشیمون با نود و دو تن از آشوریان به دیدار وی آمده و پس از چندین ساعت مذاکرات مارشیمون اعلام اطاعت کرده و ضمن بیان اینکه ما از زمان حضرت علی فرمانی داریم و از زمان شاه عباس فرمانی در دست داریم که حکام را به رعایت حال ما توصیه نموده و تقاضا نموده که در جایی از آذربایجان برای استقرار آشوریان مکانی در اختیارشان قرار داده شود و افزود پس از این مطیع دولت خواهد بود. پس از مذاکراتی طولانی قرار شد که نمایندگان به خسرو آباد رفته و ترتیب ملاقات او را با ولیعهد بدهند ولی از آنجایی که مارشیمون قصدهای دیگر داشت و برآن بود که درغرب  آذربایجان دولت مسیحی تشکیل دهد و حتی به تبریز و کل آذربایجان دست یابد قرار گذاشت پس از ملاقات با سیمیتقو با نمایندگان والی آذربایجان دیدار کند.

شب قبل از ملاقات ، سیمیتقو قصد خویش مبنی بر کشتن مارشیمون را با برادرش علی آقا در میان گذاشت و این سّر بین ایندو باقی ماند. سپس سیمیتقو با چند سوار به   کهنه شهر رفته و قرار شد  بیش از 300 سوار نیز فردا به کهنه شهر بیایند صبح 25 اسفند نیز مارشیمون آماده حرکت به کهنه شهر شد. از آنجایی که مخالفان رفتن مارشیمون زیاد بود یوزباشی گراسی ، ستوان ملک اول  douel  mac و سرهنگ روس kondratov  و چهار افسر دیگر روس امنیت جانی مارشیمون را تضمین کردند.

150 سوار مسلح جیلو نیز به فرماندهی داوید برادر مارشیمون اسکورت وی شد. مارشیمون با کالسکه طرفهای  عصر به کهنه شهر رسید و از طرف سیمیتقو و سواران به گرمی استقبال شد. محل مذاکره در وسط کهنه شهر در حیاط حاجی غفور ( بزرگ کهنه شهر ) تعیین شده بود.

افراد مسلح سیمیتقو در حیاط منزل به دو ردیف صف کشیده بودند. مارشیمون حین سلام و احوالپرسی با طنز گفت: نظم و ترتیب افرادتان مرا خوشحال کرد. ردیف اول با سلاحهای روسی و ردیف دوم با سلاحهای عثمانی مسلح هستند سپس داوید و سموئیل همچنین افسران روسی به اطراف مذاکره رفته سواره های آسورسوار بر اسب در حیاط منتظر مارشیمون ماندند.

مذاکره خیلی طولانی شد. در این میان دانیل پسر  ملک اسماعیل از رؤسای جیلو وارد خانه شد تا ببیند چه می شود. سالن مذاکره پس از کردها بود آنان تفنگها را در بغل گرفته و نشسته بودند . دانیل به مارشیمون که سمت راستش افسران روس و سمت چپش سیمیتقو نشسته بود نگاه کرد. یک خدمتکار کُردسه دفعه چای آورد ولی هر سه دفعه چای را برای کُردها سرو کرد. به دلیل این بی احترامی دانیل به وی پرخاش کرد و گفت چرا به روسها چای نمی دهند؟ یک کُرد که در نزدیکی نشسته بود به جای خدمتکار گفت روسها «زقوم» بخورند. کُرد دیگری گفت خفه شو مگر نمی بینی او یک آشوری است.

شموئیل خان نقش مترجم را بین مارشیمون و سیمیتقو برعهده داشت . در ابتدا سیمیتقو به شموئیل گفت به مارشیمون افندی بگو شنیده ام مارشیمون خیلی خوب کردی صحبت می کند و بنابراین ما به مترجم احتیاجی نداریم .

مارشیمون نیز در جواب گفت: درست است آغا . زبانتان را خوب می فهمم اما از وقتی از قوچانئس بـیرون آمـدم چون زیاد حرف نزده ام در کـردی صحبت کردن سـختی می کشم و سیمیتقو گفت : بعد از اتحادمان شما این زبان را بخوبی صحبت خواهید کرد.

مارشیمون بانهایت احترام درباره صلح نظریات خود را ابراز کرد و گفت که قصد اشغال هیچ جا را نداریم و گفت: این سرزمین میهن ماها بوده ولی جدایی در کیش ما را از هم پراکنده و به  این حال انداخته است. اکنون بایستی متحد شده این سرزمین را بدست گرفته و باهم زندگی کنیم و سپس گفت که ما سپاه بسیج کرده ایم ولی به قدر کافی سوار نداریم اگر شما با ما باشید چون سوار بسیار دارید و بر سر تبریز رفته و آنجا را نیز مانند اورمیه و سلماس گرفته و مملکت بزرگی که متفقین به ما قول تشکیل آنرا داده اند ایجاد  می کنیم و به همین ترتیب از ارتش مسیحیان و همکاری دول بزرگ روس و انگلیس و فرانسه و آمریکا صحبت کرده و سعی می کند دل سیمیتقو را بدست آورد. سیمیتقو همچنانکه اشاره کردیم قصد جان وی را داشته و در پایان با درخواست مارشیمون مبنی بر اصلاح قشون سواره ارتش مسیحیان موافقت می کند و با خوشحالی باهم دست داده وی را بوسیده و مارشیمون شادمان از این مذاکرات خداحافظی کرده تا پس از مذاکره هر چه زودتر این خبر مسرت بخش را به سران جیلوها ببرد. سیمیتقو وی را تا در اتاق همراهی می کند از آنجا جدا شده و به خانه برمی گردد. مارشیمون نیز به همراهی همراهانش در اطاق به نزد آشوریهای سوار رفت و به آنها فرمان حرکت داد. حین سوارشدن به کالسکه از پنجره باز کالسکه ران مارشیمون هدف گلوله شلیکی از پنجره اطاق مذاکره می گیرد.

( به روایت şlemon d malik ismail ) شلیک  اولیه شروع یک حمله از پیش تعین شده بود. در همان لحظه افراد مسیحی که در پشت بام منزل حاجی غفور بودند شروع به تیراندای کردند و مارشیمون برای در امان ماندن از گلوله ها به طرف دیگر کالسکه گریخت. اسب دانیل ملیک اسماعیل محافظ مارشیمون نیز هدف قرار گرفت و وی به زمین افتاد و  اسلحه اش گم شد. وی پس از چندی مانور تفنگ یک آشوری کشته شده را بدست آورد. در این میان مارشیمون برای در امان ماندن از گلوله ها به همراهی چند محافظش قصد رفتن به طرف دیگر حوض که در وسط حیاط بود کرد. دانیل به سرعت به طرف مارشیمون رفت و در این حین یک گلوله  به مارشیمون اصابت کرد و کشته شد.( به روایت کسُروی اولین گلوله به مارشیمون اصابت می کند که نادرست  است).

دانیل که فکر می کرد مارشیمون زخمی شده است مارشیمون را میکشید و با زور از گلوله باران اکراد فرار می کرد و وقتی فهمید مارشیمون کشته شده است جسد را ول کرده و از آنجا به خسروآباد گریخت . سپس علی آقا رسیده گلوله آخر را به سر او شلیک می کند. در راه به بیست سوار آشوری برخورد کرد و به آنان دستور داد که جسد مارشیمون را نجات دهند. و سپس همراه آنان به     کهنه شهر برگشت . طرفهای  اخر عصر کردها را دید که مشغول غارت البسه آشوریها هستند و با شلیک تفنگ  آنها را فراری داده و در تاریکی شب جسد مارشیمون را به خسروآباد آوردند. در این ماجرا بیش از 40 آشوری کشته و یا زخمی شدند و بعضی ها نیز مانند داوید به منازل ارامنه درکهنه شهرپناهنده شدند .

آشوریها در خسروآباد خبر قتل مارشیمون را با آمدن سرهنگ کوندراتوف شنیدند وی به خسروآباد آمده بود تا نیروی کمکی به کهنه شهر ببرد. سرهنگ چند ساعت قبل به خسروآباد آمده بود.

بدین ترتیب آشوریها نه تنها رهبر دینی خود در عین حال فرمانده  قوا ، رهبر سیاسی و مغز همکاری با متفقین در جنگ علیه عثمانی و آذربایجان و نماینده شان در میان سازمانهای بین الملل رااز  دست دادند.

سمیتتقو بعدها درباره این حادثه می گوید: من در تفلیس بارها تیاتر رفته و تماشا بسیار کرده  بودم ولی هیچ تماشایی آن لذت را به من نداده بود که همینکه صدای تیر بگوش رسید140  آشوری به زمین بیفتد (چنانکه دیدیم تنها 40 آشوری کشته شده بود).  پس از قتل مارشیمون     سیمیتقو به چهریق برگشته و پیروزی خود را جشن گرفت.

فردای قتل مارشیمون 17 مارس 12 سوار آسور مکتوب تعزیه سورمه خانم خواهر مارشیمون که کنترل امور آشوریها را در سلماس  بدست گرفته بود را برای رؤسای قبائل آسور به اورمیه بردند. در این میان یک مجلس عمومی ترتیب داده شد. در این مجلس رهبانها و کشیشهای عالیمقام  شرکت داشتند. rustak و حوضه اسقفی شمدینلی ، اسقف جیلوها مارسارکیس، ملیک اسماعیل از یوخاری تیاری ملک خوشابه رئیس آشاغی تیاری و رؤسای دیگر عشیرتها حضور داشتند.

 

قتل مارشیمون به روایت سورمه خانم خواهرش

در 16 مارس 1918 مارشیمون مکتوبی از سیمیتقو دریافت کرد. دو روز قبل از ساموئیل نیز شنیده بودم که سیمیتقو مارشیمون را برای مذاکره صلح در یک جای امنی دعوت می کند. در نامه آمده بود« که به نزدیکی دیلمان ،     کهنه شهر، آمده ام اگر بزیارت من شرف دهید در اینجا می توانیم پاره ای از مسائل را گفتگو کنیم ». این مکتوب تماماً معمولی به نظر می رسید. زیرا وی متفق ما بود و بنابراین قرار ملاقات داده شد.  با چند افسر روس و سواره های آشور به کهنه شهر رفت. ساعت 4 دو سواره چهارنعل آمده و خبر قتل مارشیمون را دادند. اول باور نکردیم  ولی افسر روس کوندریاتوف kondriatof  در حالیکه زخمی بود آمد. وقتی ماوقع را تعریف کرد باور کردیم.

مارشیمون با نهایت احترام درباره صلح نظریات خود را ابراز کرده و گفته بود که قصد اشغال هیچ جا را نداریم. سیمیتقو هم در عوض باور قلبی خودش را به گفته های مارشیمون گفته و وی را بدرقه  کرد. دستش را بوسید. سواره های سیمیتقو برای همراهی ما حاضر بودند.  از ما بیش از 40 نفر کشته یا زخمی شدند.

بعضی مانند داوید به منازل ارامنه پناهنده شدند.

جسد پاتریک بوسیله دانیل پسر ملیک شموئیل با  سواره هایی از تخوما و تیاری نجات یافت. جسد پاتــریک توسـط اسـقف کلیسـای کلــدانی مارپطروس و اسقف کلیسای   مار ائلیا همانندمراسم برای اسقف های دیگر دفن شد. مزارش در قبرستان ارامنه است. برای تقدیم احترامات سه کلیسا جمع شد. در جنگهای دیلمان نوشته ای مبنی بر تمایلات دولت آذربایجان برای محو مارشیمون در دست است و برای این امر از افرادی همچون سیمیتقو استفاده کردند.

برای سرکوب سیمیتقو آقاپطروس و کنت کوزمین، داوید، ملیک های تیاری ، بئرکو، شموئیل، ملیک خوشابه ، اوشانا حرکت کردند. پس از سرکوب سیمیتقو ، قشون آشور به اورمیه برگشت.

در زمان سرکوب سیمیتقو، ارامنه وان عقب نشستند و وان دوباره به تصرف عثمانیها درآمد.

بدین ترتیب ما در میان عثمانیها و آذربایجانیان محاصره شدیم. در مقر سیمیتقو نامه هایی پیدا شد که برای ترجمه به دکتر شد ارسال شد. یکی از اینها از طرف والی خوی ارسال شده بود که نقشه ای برای ضربه به مسیحیان اطراف بود و دیگری چون خبر قتل مارشیمون به ولیعهد محمدحسـن میرزااز فرط خوشـحالی گفته بـود او را به منصــب « والی » مفتخر خواهیم کرد.

اهالی دیلمان علیه ما با کُردها متفق شده بودند؟ بنابراین در 19 آوریل دیلمان تصرف شد. 23 آوریل برادرم پاولوس، پاتریک آشوریها انتخاب و به اورمیه فرستاده شد. و 29 آوریل در کلیسای مریم ننه از طرف 4 اسقف کاتولیکوس پاتریک شد. در این مراسم اسقف مارخنانیشو، سراسقف مارائلیا، ماریاسئف و از جیلوها مارسرکیس حضور داشتند. در این مراسم تمام بزرگان آشوری شرکت داشتند. پس از آئین باجبه ها و نجورها در دستشان و زنگهای بزرگ در دست بایک مراسم خارج شدیم.  قطعه  سوم قشونمان در بیرون اورمیه بود و ما تحت مسئولیت مارنسان mar. neesan به طرف محل اقامتشان ، میسیون انگلیس ، حرکت کردیم.

در اواخر ماه گروهان سوم را به جنگ حاج ابراهیم افندی در اشنویه فرستادیم. در این جنگ عثمانی شکست خورد و به رواندیزعقب نشست. در این جنگ 87 اسیر و مقادیر زیادی مهمات به دست آمد.

اوضاعمان را مسترشد به انگلیسیها نوشت از یوزباشی میاننی mianni پیغامی آمد و فرماندهی انگلیسی وی را از قزوین به جیلوها ارسال کرد.

در 20 اوت 1918  هیئتی به رهبری آقاپطروس و برادرم  ضایا zayya ترتیب داده شد. اینان به صایین قالا نزد انگلیسیها رفتند. در آنجا با یوزباشی رئد ree  ملاقات کردند.

حملات عثمانیها زیاد شده بود و امکان مقاومت ما بسیار کم بود بنابراین کوچ کرده و به همدان رفتیم . در این سفر دکتر شد مرد. سپس به اردوگاه باکوبا رفتیم. در این اردوگاه تعداد زیادی دکتر، پرستار و بازارهایی وجود داشت. برای فرزندانمان مدرسه نیز باز گشایی کردند.

سورمه در این نامه تعداد جیلوهای خارج شده از اورمیه را هفتاد هزار نفر نوشته که بیست هزار نفرشان در راه کشته شدند. سورمه همچنین می نویسد:« ما آشوریها در جنگ متفق انگلیسیها بودیم. اگر چه کوچک بودیم ولی متفق آناه بودیم. انگلستان ما را حمایت کرد و ما هم الان تحت حمایت آنها هستیم» و خواستاری یاری انگلیس در تشکیل یک مملکت آشوری و ارمنی در خاک آذربایجان می شود.

 

قتل مارشیمون به نقل از شلمون د  ملک اسماعیل

چندی پیش شاهد یک تراژدی بودیم. مارشیمون علیرغم تذکر و ممانعت ما برای اتفاق و اتحاد با اکراد ، به اتحاد با اکراد رأی مثبت داد. در این تصمیم منافع روس و انگلیس هم دخیل بود. مرکز شورای آشور( mutva ) نیز فراخوانده شده بود و برای دیدار و گفتگو با سیمیتقو تصمیم گرفته شد.

نگرانی آشوریها کاملاً به حق بود. در منطقه مابین آذربایجان و ترکیه تنها عشیرت کرد زندگی می کرد و اتحاد با آنان علیه ترکها لازم بود.

در16 مارس 1918 روزِ بزرگ آشوریها شروع شد. راه متصل به کهنه شهر پراز برف بود. کسانیکه به پاتریک گفتند به نزد سیمیتقو نرو زیاد بود. اگر حرف از اتحاد است این سیمیتقو باید باشد که بیاید. در میان همراهان مارشیمون دو افسر استخبارات انگلیس یوزباشی گراسی و ستوان مک دوال و سرهنگ روس کوندراتوف و چهار افسر دیگر روس امنیت مارشیمون را تضمین کردند. محافظین آشوری بالغ بر 150 مسلح به رهبری ژنرال داوید نیز مارشیمون را همراهی می کرد.

پاتریک از طرف سیمیتقو و همراهانش به گرمی استقبال شد. افراد مسلح سیمیتقو نیز در حیاط منزل به دو ردیف صف کشیده بود. پاتریک حین سلام و احوالپرسی به طنز گفت: نظم و ترتیب افرادتان مرا خوشحال کرد. ردیف اول با سلاحهای روس و ردیف دوم با سلاحهای ترک مسلح هستند. سپس چنرال داوید شموئیل همراه افسران روس به اطاق مذاکره رفتند. سواره های آشورسوار بر اسب در حیاط منتظر مارشیمون ماندند.

مذاکرات خیلی طولانی شد. در این میان دانیل پسر ملک  اسماعیل وارد اطاق می شود. تا ببیند چه ها می شود. سالن مذاکره پراز کردها بود. تفنگهایشان در آغوش و نشسته بودند.

دانیل به مارشیمون که سمت راستش افسران روس و سمت چپش سیمیتقو نشسته بود نگاه کرد یک خدمتکار سه دفعه چای آورد. اما هرسه دفعه برای کردها چای سرو کرد. این بی احترامی دانیل را ناراحت کرد. به خدمتکار گفت: چرا به روسها چای نمیدهی؟ یک کرد که در نزدیکی نشسته بود به جای خدمتکار گفت: «روسها زقّوم بخورند». این توهین بود. یک کرد دیگر گفت: ساکت شو مگر نمی بینی او یک آشور است. مذاکرات سیمیتقو با مارشیمون چنین بود. شموئیل بین هر دو نقش مترجم را داشت. سیمیتقو به شموئیل گفت: به مارشیمون افندی بگو شنیده ام مارشیمون خیلی خوب کردی صحبت می کند و بنابراین ما به مترجم احتیاجی نداریم .

مارشیمون گفت: درست است آغا . زبانتان را خوب        می دانم اما از وقتی از قوچانئس بیرون آمدم زیاد حرف   نزده ام بنابراین در کردی صحبت کردن سختی می کشم و سیمیتقو جواب داد: بعد از اتحادمان شما این زبان را بخوبی صحبت خواهید کرد.مذاکرات بیش از یک ساعت به طول کشید. سپس سیمیتقو تا درِ اطاق، مارشیمون را همراهی کرد.از آنجا جدا شد و به اطاق برگشت. مارشیمون به همراهی همراهانش به طرف آشوریهای سواره رفت و به آنها فرمان حرکت داد. حین سوارشدن به کالسکه از پنجره باز اطاقی سورچی کالسکه هدف گلوله قرار گرفت و در جا مرد.  این حرکت نقطه شروع یک حمله از پیش طراحی شده بود. همان حین افراد مسلح کرد از پشت بام و حیاط خانه شروع به تیراندازی کردند. مارشیمون برای در امان ماندن از گلوله ها  به طرف دیگر کالسکه گریخت. محافظش دانیل پسر ملیک اسماعیل نیز زده شد و به زمین افتاد و اسلحه اش را هم گم کرد. در این حین  یک تفنگ  آشور کشته شده را بدست آورد. دراین میان مارشیمون در معیت چند محافظش قصد رفتن به طرف دیگر حوض که در حیاط خانه بود کرد. دانیل به سرعت به طرف مارشیمون رفت. در این حین یک گلوله به مارشیمون اصابت کرد. دانیل تصور می کرد مارشیمون زخمی شده است. مارشیمون را کشان کشان می برد تا از اصابت گلوله در امان بماند. وقتی فهمید مارشیمون با گلوله کشته شده است جسد را ول کرده و از آنجا به خسروآباد فرار کرد. در راه به بیست تن از محافظان آشوری که فرار می کردند برخورد و به آنها دستور آوردن جسد مارشیمون را داد و با آنها به عقب برگشت. موقع بازگشت به کهنه شهر مشاهده کرد که کردها مشغول غارت البسه آشوریهای مرده ها هستند. با آتش تفنگ  آنان فرار کردند. آنها منتظر شب و تاریکی هوا شدند. جسد مارشیمون به خسروآباد آورده شد. قبلاً أشوریها خبر قتل مارشیمون را با آمدن سرهنگ کوندراتوف به خسروآباد برای بردن نیروهای کمکی شنیده بودند. سرهنگ چند ساعت قبل به خسروآباد آمده بود.  این ترور در 16 مارس 1918  انجام شد. بدین ترتیب آشوریها نه تنها رهبر دینی خود بلکه فرمانده قوایشان ، رهبر سیاسیشان و  نماینده اشان در میان ملتها را نیز از دست دادند.

در روز 17 مارس یکشنبه 12 سواره آشور مکتوب تسلیت سورمه خانم خواهر مارشیمون را برای رؤسای قبائل آشور به اورمیه بردند. در این حین یک مجلس عمومی آشور ترتیب داده شد. در این مجلس رهبانها و کشیشهای عالی مقام نیز شرکت داشتند. متروپولیت های روستاق و شمدینلی ، اسقف جیلوها مارسرکیس ، ملیک اسماعیل رئیس عشیرت یوخاری تیاری ،   ملک خوشابه از آشاغی تیاری و دیگر رؤسای عشایر حضور داشتند.

در این مجلس برای انتقام از کردان یک عملیات نظامی طرح ریزی شد.

در آن زمان تصور می رفت برادر مارشیمون ، ژنرال داوید اسیر است. یک  خبر ارسالی از یک جاسوس ارمنی در سلماس ما را راحت کرد پیغام از داوید چنین بود: من داوید با پنج مرد مسلح آشوری به سلامت در کلیسای ارمنی هستیم . فوراً کمک نظامی به ما ارسال کنید.

کوندراتوف با دو افسر آشوری ، تیارلی ملک شمس الدین و تخومالی ملیک اوشاما برای آماده کردن اردوی آشور سعی و تلاش می کردند. تنها یک روز از جنایت سیمیتقو گذشته بود. روز یکشنبه نزدیکیهای ظهر آشوری ها کهنه شهر را به توپ بستند و از هر چهار طرف به آنجا حمله کردند.ژنرال داوید و پنج آشوری را نجات دادند. دیگر اسیران آشوری هم نجات یافتند. دیگر مابین آشوریها و اکراد جنگ در گرفته بود. سیمیتقو در 18 مارس به روستاهای پته ویر و ملحم سلماس حمله کرد اما یک واحد از نیروهای ارمنی – آشوری به فرماندهی گابریل از این روستاها دفاع می کردند. از صبح ساعت 7 تا ظهر جنگ درگرفت و در نهایت کردها فرار کرده و در قلعه چهریق موضع گرفتند.

مارشیمون در 19 مارس 1918 در خسروآباد به خاک سپرده شد. در این مراسم که جمع زیادی از مسیحیان شرکت داشتند با احترامات نظامی جسد وی را در کلیسای عزیز سرکیس ارمنی در محل از پیش تعیین شده قرار داده شد. چند روز بعد در 24 مارس برادرش پاولوس از طرف مارائلیا پاتریک جدید اعلام شد. بعد از مراسم جنازه، آشوریها دوباره به سیمیتقو حمله کردند. بعد از جنگ زیاد تمام منطقه بدست آشوریها افتاد و سیمیتقو با فرار تنها جانش را نجات داد.

 



بخشی از کتاب آماده چاپ آذربایجان در جنگ اول جهانی یا فجایع جیلولوق [1]

۹۴/۱۱/۰۳
توحید ملک زاده دیلمقانی