تبار شمس تبریزی
شمس تبریزی از عارفان قرن هفتم و یکی از بزرگترین عارفان و اندیشمندان آذربایجان و فصل نوینی از تاریخ عرفان و ادب اسلام می باشد . عدم صراحت این قبیل عارفان و ادیبان در بیان ریشه و تبارشان امروزه سبب اختلاف در بررسی تبار آنها در میان محققین تاریخ ادبیات گشته است . واقعیت این است که شمس تبریز و یا حتی شاگردش مولوی هیچگاه تفاخر قومی نداشته بلکه در عین حال که هر یک از آنان ترک بودند و به هویت و ملیت خود واقف ، خود را خادم فرهنگ اسلام و مروج علم بشری می دانستند . آنچه مسلم است هیچیک از این عالمان اسلام هنگام نوشتن کتاب خود با قید ملیت خود دست به قلم نمی بردند ، اگر مسلمانی پاکدل بودند برای رضای خدا می نوشتند وگرنه برای خدمت به علم ، و همین امر بهانه ای به مغرضین حقایق داده تا واقعیات مسلم تاریخی را مخشوش گردانند . آنها انسانهای عاشقی هستند که زبان باطن می دانند و اگر در جایی حق خویش را بیان کرده و هویت خویش را بیان می کنند ، با این حال در عمل خود را از هرگونه قید و بند تباری رها ساخته و بیان می کنند .
ملت عشق از همه دین ها جداست
عاشقان را ملت و مذهب خداست
و مولوی شاگرد با وفای شمس ، زبان بین المللی عشق را گوشزد کرده می گوید :
اگر تات سان ، اگر روم سان ، اگر تورک زبان بی زبانان را بیاموز [ کلیات شمس ج 3 ، ص 65 ]
با اینحال مولوی و شمس گرچه زبان بی زبانان را توصیه می کنند لیکن از توجه به مسأله هویت و اصل خویش فارغ نمی گردند :
هر کس کو دور ماند از اصل خویش باز جوید روزگار وصل خویش
در ثانی زبان عشق و محبت هیچ منافاتی با ملیت و تبار اشخاص ندارد و در صورتی که عالمان و نویسندگان قدیم احیاناً به صراحت تبار ، زبان و وابستگی جغرافیایی خود را بیان نکرده اند ، این حقیقت با نسبت سازی و جعل سند تغییر نمی کند ولی اثر وجودی آن عالم به همه مردمی تعلق دارد که از آن بهره مند بوده اند و هستند .
شمس تبریزی نیز از همین جمله می باشد ، اگر نبود چند بیت از مولوی معلوم نبود یک حقیقت مسلم تاریخی چه سرنوشتی پیدا می کرد . مولوی می گوید :
شمس تبریز شاه ترکان است
رو به صحرا که شد به خزگاه نیست
[ کلیات شمس ج 1 ، ص 1 ]
و اشاره به ترک بودن شمس می کند ، ولی باید پرسید که وابستگی قبیله ای شمس تبریز چه بوده یا به عبارت دیگر سخن منسوب به کدام قبیله ترکان بوده است . در اینجا نیز مولوی مشکل را حل می کند :
زهی بزم خداوندی ، زهی می های شاهانه زهی یغما که می آرد قبچاق ترکانه [ کلیات شمس ج 5 ص 114 ]
زکی ولیدی طوغان دانشمند شهیر با استناد به این بیت مولوی که شمس تبریز را « شه قبچاق » می نامد مسأله تبار شمس تبریزی را به کلی حل کرده و وی را منسوب به ترکان قبچاق می داند . [ زکی ولیدی طوغان ، عمومی تورک تاریخینه گیریش ، ج 2 ، ص 116 ] حال با توجه به نصّ صریح مولوی در مورد ترک بودن شمس تبریزی به بررسی سیر تاریخی قبچاق و حضور آنان در آذربایجان و نقش ارزنده ایشان در ترکیب قومی – زبانی آذربایجان می پردازیم . بر طبق افسانه های قدیمی ترکان و با استناد به نسخه های قبل و بعد اسلام آغوزنامه ( مجموعه داستانهای حماسی ترکان ) می توان گفت : ترکان قیبچاق جزء قدیمی ترین قبایل ترک است که نامشان در اسطوره آغوز خاقان مندرج است . در همین کتاب وجه تسمیه « قبچاق » نیز آورده شده است ؛ در شکل قبل از اسلام داستان آغوز خاقان داریم : . . . آغوز خاقان صاحب مال فراوانی شده و قصد می کند از رودخانه ایتیل ( وُلگا – ی امروزین ) بگذرد . برای این منظور مرد عاقلی پیشنهاد می کند مقادیر زیادی درخت حاضر کرده و آنها را به هم بسته و قایق مانندی درست کنند ، بدین ترتیب آنها توانسند از رودخانه بگذرند . آغوز خاقان چون این را دید پسندید و خطاب به او گفت : شما در اینجا بیگ باشید و پس از این اسم شما قبچاق باشد . در روایات اسلامی این داستان ، وجه تسمیه قیبچاق به شکل دیگری ظاهر شده است ودر آن قبچاق به معنای درخت شکم پاره می باشد.
نام قبچاق علاوه بر بعضی سفرنامه های اسلامی در کتاب نفیس دیوان لغات الترک محمود کاغری نیز آمده است . وی سرزمین ماوراء قفقاز را سرزمین قبچاق می نامد که رود ایتیل در آن جاری است و در جای دیگر سوگند یاد کردن قبچاق ها را به شمشیر قید می کند . این رسم در میان ترکان هون نیز رایج بود . در کتاب ده ده قورقود نیز به این رسم برمی خوریم . در کتاب دیار بکر ، قبچاق جد شانزدهم اوزون حسن سلطاق آق قویونلوها می باشد که قلعه النجیق را از دست گرجیان کرفته و دویست هزار افرج ( روس ) را کشت . به نوشته ابوبکر طهرانی صاحب کتاب دیاربکریه وی در زمان هادی و هارون عباسی می زیست . قبچاق ها در منابع رومی تحت عنوان کومان آمده است که معنی لغوی آن زرد روی می باشد ، چرا که ترکان قبچاق غالباً بور بودند . قبچاق ها قبل از آمدن به غرب در مناطق توبون – ایستم آسیای مرکزی می زیستند . از این ناحیه تا طرف آلتای قیمیق ها ( کیمیک ها ) می زیستند که می توان قبچاق ها را در اصل شعبه قیمیق ها دانست . قبچاق ها در امپراتوری سرتاسری ترکان هون ، ترکان غربی و خزران شرکت فعال داشتند . در سده یازدهم میلادی صاحب سرزمین های ما بین دریاچه بالخاش تا ایتیل ( وُلگا ) بودند و به تدریج دشتهای شمالی قفقاز تحت عنوان دشت قبچاق ، اقوام روس ، بلغار ، آلان ، برطاس ، گرجی وس را تحت حاکمیت خویش داشتند . به تدریج سرزمین قبچاق از طرف غرب توسعه یافته در سال 1091 م . مجارستان امروزین و یک سال بعد لهستان امروزین ضمیمه خاک قبچاق ها شد . دو سال بعد آنها قسمتی از متصرفات امپراتوری روم را بدست آورده و بعضی از آنها ( قبچاق های غرب ) به عنوان متحد رومیها در بعضی از جنگ ها از جمله جنگ مشهور آلب ارسلان با امپراطور روم عمل کردند ، اما درست چند روز قبل از جنگ با خارج شدن قبچاق ها از این اتحادیه و پیوستن آنها به نیروهای مسلمان ، جنگ به نفع سلطان سلجوقی تمام شد .
تنش های متوالی قبچاق ها و روس ها منجر به خلق داستانهای ملی روس ها یعنی داستان ایگور شد که این داستان برای اولین بار در سال 1800 م . چاپ شد . قبچاق ها از سال 1123 م . متوجه آذربایجان شده به تفلیس آمده و در آنجا ساکن شدند . آنها همچنین شیروانشاهیان را در شیروان و مناطق اطراف مجبور به پرداخت خراج کرده و در جنوب آذربایجان نیز با با حکومت اتابکان آذربایجان درگیر شدند . به تدریج عمر این امپراتوری عظیم به سر آمده ، قبچاق های شرقی به خوارزم شاهیان پیوسته و در درگیری با مغولان نابود شدند . قبچاق ها شمال نیز تسلیم موغلان شده و حکومت آلتین اردو را بنا نهادند [ 1256 م . ] بقیه به سرزمین هنگری کوچیده از شاه بلّّای چهارم تقاضای پناهندگی کرده به تدریج اسلاویزه شده به مسیحیت گرویدند و امروزه بخش مهمی از جمعیت اروپای شرق را تشکیل می دهند . قبچاق های جنوب نیز در آذربایجان و ماوراء قفقاز ماندگار شده و تحت عناوین دیگر در تاریخ آذربایجان ظاهر شدند . عده ای از قبچاق ها نیز به مصر و شام منتقل شده بعد ها نسل های بعد ی آنها در سال 1250 م . حکومت مملوکان را در شام و مصر بنا نهادند .
اینان در زمان سلطان قوتوز و سلطان بای بارس به حد شوکت و عمت خود رسیده و به تدریج امور خلافت اسلام را در دست گرفته با صلیبی ها به نبرد پرداختند خاطرات صلیبی ها از نیروهای اسلام در اصل از آن و همین ترکان می باشد . مملوکان مصر تنها به امور نظامی مشغول نبوده به امور فرهنگی نیز توجهی شایسته داشتند در این دوران کتب مختلف ادبی تاریخی و زبانشناسی ترکی نوشته شده مانند کودئکس کومانیکوس ( کتاب لغت ترکی ، لاتینی ، فارسی ) ترجمان ترکی و عربی ( مولف نا معلوم ) کتاب الائدراک اللسان الاطراف ( ابو حیّان محمد قارناتی ) ، همچنین در این دوران کتاب گلستان سعدی توسط سیفی سارایی به ترکی ترجمه شد . قبچاق ها به تدریج عظمت و شوکت خود را از دست داده و در میان دیگر قبایل ترک زبان مستحیل گشتند . امروزه اقوام تاتار ، نوقای ، قره چای ، بالکار ، باشقیر ، کُمیک و سایر اقوام قفقاز اولاد بلافصل قبچاق ها هستند . تاریخ استقرار قبچاق ها در آذربایجان دقیقاً معلوم نیست چنین به نظر می رسد که قبچاق های متحد آغوزان در واپسین نقل و مکان های ترکان وارد آذربایجان شده به تدریج با ترکان قبلی آذربایجان پیوند خورده و در بنا نهادن ترک آذربایجانی شرکت کرده اند . امروزه یافتن نشانه هایی از ترکان قبچاق در زبان ، نژاد ، فولکلور و سایر ساختارهای فرهنگی مردم آذربایجان کار مشکلی نیست . لهجه تبریزی و کلاً شرق دریاچه ارومیه ( مناطق بناب ، مراغه ، عجب شیر ، ملکان تا تبریز ) تحت تأثیر عمیق این لهجه بوده است . وجود اسامی خاص جغرافیایی نیز کمک فراوانی به این موضوع می کند . امروزه روستا هایی در آذربایجان در شهرهای بناب ، جزیره اسلامی دریاچه ارومیه و روستایی در قره چمن ، به نام قبچاق نامیده می شوند . قبچاق ها در تاریخ مردم تبریز نیز نقش داشتند ، گویه شمس تبریزی چنانکه گذشت از قبچاق ها بوده در تبریز زاده شد ، بدین سبب لقب تبریزی گرفت و سپس در نزد ابوبکر تبریزی عرفان آموخت و مقام شامخ در ادبیات و عرفان اسلام بدست آورد .
منابع :
1- مولویه بعد از مولانا ، عبد الباقی گؤلپینارلی ، تهران 1363
2 – سیری در اشعار مکتب مولویه ، دکتر حسین محمد زاده صدیق ، تهران 1369
3 – تورکلرین تاریخ و فرهنگینه بیر باخیش ، دکتر هیئت ، تهران 1365
4 – تورکلرین قیزیل کیتابی ، رفیق اؤزده ک ، تهران 1372
5 – مولانا جلال الدین ، عبدالباقی گؤلپینارلی ، تهران 1363
6 – دیوان لغات الترک ، محمود حسین کاشغری ، تهران 1375
7 – دایره المعارف تشیع ، ج 4 ، تهران 1374
8 – تاریخ عرفان و عارفان ایرانی ، عبدالرفیع حقیقت ، تهران 1370
9 – قبیله سیزدهم ، آرتولسکر ، تهران 1374
10– اقوام مسلمان اتحاد شوروی ، شیرین آکینر ، تهران 1367
11 – تاریخ عثمانی ، چارشی لی ، 1368
نگاهی به ترکان کوره سونلی آذربایجان
دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی
یکی از طایفه های مشهور آذربایجان با جمعیتی بالغ بر یکصد هزار نفر طایفه کوره سونلی می باشد که در مناطق غربی آن در محدوده شهرهای خوی، سلماس ساکن می باشند.
روستاهای یئستکان yestikan، دیزه Diz?، بابکان Babkan، قره تپه، قوطور، Esteran ائستئران ،M?xin مخین, n راویان ، Zeriزئری ، کوکوت ، Hindivanهیندیوان , al?آلمالی , Zeyv? زئیوه ، ?rpiran کؤ رپیران ، در خوی روستاهای آلا سورمه Ala sürm? ، حاق وئران qveran ، شیره کی ، سیلاو Silav، هود ه ر H?d?r، چیچکCiç?k ، ریک آوا Rikava ، وردان V?rdan، سه ره مئریح S?r?merih، شئیدان و ایستی سو ، مافی کندی Maf?k?ndi ، کانیان Kanyan، شکر یازی ، قولان یئنگیجه ، Qolan آغ زیارت A?ziyar?t در سلماس کوره سونلی نشین می باشند.
تاریخ استقرار اینان در آذربایجان معلوم نیست. گرچه پاره ای از افراد تحصیل کرده کوره سونلی معتقدند اینان بقایای آذربایجانیان قبل از قبول مذهب تشیع می باشند ولی سکونت این ترکان قبل از ورود به مناطق غربی آذربایجان در اطراف دریای سیاه محرز می باشد.
با توجه به نقش بسیار کمرنگ این طایفه در معادلات سیاسی آذربایجان پیدا کردن رد پای این قبیله بسیار دشوار می باشد. اتیمولوژی این طایفه نیز جنجال بر انگیز می باشد. برای اولین بار پژوهش نه چندان مستند و علمی این طایفه در ترکیه توسط محققین ارتش ترکیه بررسی می شود. در این گزارش از کوره سونلی ها تحت عنوان » خوراسانلی « که هنوز ملیتشان مشخص نیست نام برده می شوند. به نوشته این کتاب بر اساس اعتقاد کوره سونلی های سلماس اینان از قفقازیه به سلماس کوچیده اند و سلماسی ها به مناسبت اینکه رئیس اینان »حسن بیک« نامی بوده و از قضا کور هم بوده این قبیله تازه رسیده را »کور حسنلی« گفته اند ! . این کلمه بعدا به »کوره سونلی« تغییر نام داده است !!. که معلوم است این مساله پایه علمی ندارد.
نگاهی به تاریخ عمومی ترکان کوره سونلی
یکی از وقایع مهم اواسط دوره حکومت صفویه در آذربایجان ورود جلالی ها به آذربایجان و در این میان حرکت طایفه " کوره سون(کوره سین" لی) به سلماس و استقرار آنها در سلماس بود.
کوره سینلی ها از ایل »چپنی« یکی از 24 قبیله اوغوز بودند که تعدادی از آنان بعد از اسلام به آناطولی آمده بودند. نام چپنی ها قبل از اسلام در کتیبه های کول تیگین و یئنی سئی و بعد از اسلام در کتاب دیوان لغات الترک محمود کاشغری و جامع التواریخ فضل الله همدانی و شجره تراکمه قاضی بهادر خان همراه با شکل طمغا و مهرهایشان آمده است.
اینان قبل از صفویه در آناطولی در جنوب دریای سیاه در منطقه "»گیره سون"« ترکیه زندگی می کرده و تمایلات صوفیانه داشتند . همین امر سبب بروز اختلاف ها و تنش هایی بین عثمانی های طرفدار شریعت و چپنی ها یا کوره سونلی های بعدی طرفدار طریقت گشت.
بر اساس نوشته های ولایت نامه از کتاب اهل طریقت ، چپنی ها از مریدان اولیه حاجی بکتاش ولی بودند. در سال 1279 میلادی چپنی ها بصورت دسته جمعی در سینوپ در کنار دریای سیاه دیده می شوند . در تاریخ منطقه از درگیری چپنی ها با حکام طرابوزان سخن به میان آمده است.
چپنی ها در زمان »اوزون حسن« به حکومت آق قویونلوها پیوستند که در رأس آنها ایل » آلدی بگ «قرار داشت . در زمان صفویه نیز چپنی ها زیر فرمان امپراطوری صفوی قرار داشتند . باقی چپنی های ساکن عثمانی در جنگهای مختلف عثمانی ـ صفوی به نفع صفویان وارد جنگ می شدند. مثلاً در یکی از جنگها ، قلعه »ارجیش« Erci? را تسلیم صفویه نمودند .
در سال 976 ( 1568) به فرمان سلطان عثمانی تمام چپنی های وان از منطقه هم مرز آذربایجان اخراج شدند . در زمان سلطنت سلطان طهماسب در میان افراد گارد شاهی ، نفراتی از چپنی ها هم دیده می شوند . در وان علیرغم تضییق عثمانی ها به آنها ، از نفوذ چپنی ها کاسته نشده بطوریکه در سال 955 (1548) در زمان سلطنت سلطان سلیمان قانونی ، حاکم وان از ترکان چپنی بود و جالب اینکه در عین زمان حاکم اورمیه( سلیمان چلبی) نیز از ترکان چپنی بود. وی در جنگ با عشایر کرد کشته شد .
پس از ورود چپنی ها به سلماس محتملا در قرن شانزدهم میلادی از آنجایی که اینان از محال " گیره سون " عثمانی (شمال شرق آناطولی ) آمده بودند در میان مردم آذربایجان به گیره سون لی یا کوره سونلی مشهور شدند.
لهجه اهالی محال کوره سونلی سلماس مابین لهجه آذربایجان و آناطولی می باشد. فولکلور اینان نیز عیناً مانند سایر مردم آذربایجان و آناطولی می باشد.
نگاهی به فرهنگ عمومی ترکان کور ه سونلی
فرهنگ کوره سونلی ها چیزی جدا از فرهنگ عمومی ترکان و از جمله محل سکونتشان آذربایجان نمی باشد. اینان همچون سایر آذربایجانیان و ترکان جهان به ادبیات شفاهی و از شاخه های آن ادبیات عاشیقی عشق می ورزند.
داستان لیریک » اصلی و کرم « و داستان حماسی کور اوغلو در میانشان به حدی رایج و دوست داشتنی است که نام قلعه ای مستحکم در محل سکونتشان را به نام کور اوغلو نامیده اند. قیز قالاسی و اوغلان قالاسی نیز از زیر مجموعه های این قلعه مستحکم می باشد.
در موضوع ادبیات عاشیقی نیز عاشیق بهلول و عاشیق مناف جزو نام آورترین عاشیق های آذربایجان می باشند . نام ریتمی از موسیقی عاشیقی نیز شکر یازی می باشد که نام روستایی کوره سونلی نشین سلماس می باشد.
اشاره شد که مذهب ترکان کوره سونلی شافعی می باشد . علی رغم این موضوع پاره ای از اشعار صوفیانه با رنگ شیعی در میانشان رایج می باشد:
علی ذوالفقاری آتدی دریاده قالدی
نئچه مین ملکلر اوندان درس آلدی
اوزوندن نقابلی بیر عرب گلدی
اؤزو اؤز جنازه سین یئریدان علی
دؤنیانی یئریندن یئریدان علی
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
میندی دولدولی گئدیب گول کیمی
قنبر قاباغیندا یئریر قول کیمی
کافیر اوستونه وارار شئر کیمی
کافری ایمانه گتیران علی
دونیانی یئریندن یئریدان علی
در میانشان تصوف و ایمان به اولیا الله در شخصی به نام » بابا ارزن « ، » محمد حنفیه « و » انیس« متجلی است.
بابا ارزن نام پیری مدفون در هود ه ر در کنار کور اوغلو قالاسی. محمد حنفیه اوجاغی محلی است در کنار جاده خوی به سلماس وآن سنگی است که سوراخ بوده و مردم برای برآورده شدن نذرشان و احیانا طلب فرزند از درون این سوراخ عبور می کنند. به اعتقاد مردم محمد حنفیه فرزند امام علی در این محل غیب شده است. همانند این سنگ در نزدیکی شهر حاجی بکتاش محل دفن حاج بکتاش ولی در ترکیه نیز دیده می شود.
در فولکلور اهالی ، وقایع دهه ها و صده ها ی اخیر غرب آذربایجان به شکل زیبایی بارز است . مثلا در شعر زیر گوشه هایی از جنایات ارامنه در غرب آذربایجان ( واقعه جیلولوق در سال 1918 ) که طی آن بیش از یکصد وپنجاه هزار نفر از اهال آذربایجان شهید شدند تصویر شده است :
باغلار آراسیندان چیخدی گوی آتلی
هامی نیزه لرین باشی پولاددی
آروادلار اوشاغی گور چایا آتدی
آتما توتما گاویر قولون قوروسون
قالخان آراز کیمی قانین گؤل اولسون
$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$$
عثمانلی لار گئتدی جئلو لار قالدی
خوی ایله سلماسی الیندن آلدی
اونلار بیزیم یئره قیطلیق سالدی
چؤره یین بیرینی قیرانا گؤردوم
چؤره یین بیرینی قیرانا گؤردوم
موسیقی ترکان کوره سونلی شاخه ای از موسیقی آذربایجانی و آناطولی می باشد. رقص های با شکوه مردان و زنان کوره سونلی که ِبه »یاللی« موسوم است، در مجالس عروسی و سایر مراسمات شاد آنان بسیار تماشایی بوده و یادگاری از اجدادمان می باشد. در این نوع مراسم عروسی علاوه بر رد پای شامانیزم رد پای توتمیزم نیز به چشم می خورد. از بقایای شامانیزم پرتاب قیزیل آلما و از بقایای توتمیزم میتوان به هدیه یک مرغ به عروس خانم هنگام کوچیدن به خانه بخت میباشد. مرغ سمبول اولاد زیاد می باشد.
ترکان کوره سونلی همچون سایر ترکان علاقه فراوانی به اجدادشان دارند و حتی پس از فوتشان نیز لحظه ای از آنان غافل نمی باشند. مثلا افرادی از طایفه که پس از سالیانی به منزل فامیلهایشان می آیند در اولین روز به مزار بزرگان رفته پس از قرائت فاتحه ای ، از خاک مزار بزرگانشان بر دهانشان می گذراند.
بایاتی ها هم که جزو عناصر اصلی ترکان محسوب می شود نیز در میان آنان بسیار رایج است:
بو داغدا وار آلتی گول
اوستو چیچک آلتی گول
بیر گول باهار گتیرمز
گوندَر یارا آلتی گول
نمونه ای از نفرین آنها :
هئل هئللی لر یارپاغی
آستانالار تورپاغی
هر کس بالاما سؤز دئسه
گؤزونه بیبَر یارپاغی
در مورد اسفند دود کردن این اشعار را می خوانند:
اوزَرلیک سن هاواسان
هر بیر درده بیر دواسان
درد قاپیدان گیرَنده
سن اوْ دردی قاوارسان
آغ گؤز، قره گؤز یاشیل گؤز
قوْیون گؤز آدام گؤز یاشیل گؤز
هامیسی چاتداسین پارتلاسین
اعیادشان تماما اعیاد دینی است از جمله عید رمضان، عید قربان. در عید قربان همگی از گوشت قربانی ، کوفته درست می کنند.
نمونه ای از تاپماجا ها:
هانی دابانی هودی دابانی ایکی قیچی وار بیر دابانی ( ته ره زی )
او نمنه دی آلتی سو دی اوستو اوت ( قه یلان )
ها گئدَر هو گئدَر بیر قه ریش یول گئدَر ( بئشیک )
قیرخ دهنه گلین بیر بویدا ( کیربیت )
نمونه ای از اعتقاد عامه
اگر پلک کسی بزند نخ قرمز رویش می گذارند تا از حرکت بیفتد.
اگر لنگه ای از کفش روی یک لنگه دیگر سوار شود گویند درباره صاحب کفش صحبت می کنند.
موقع خاموش کردن آتش و ریختن آب داغ به زمین بسم الله می گویند.
برای دفع بلا و نظر بد اسفند دود می کنند.