دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی

وب سایت رسمی
بایگانی

موقعیت ترکان آذربایجان در دوره قاجاریه

جمعه, ۹ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۵۳ ق.ظ

با شکست آخرین مقاومت خانات آذربایجان ـ خانات خوی و سلماس ـ در 7 ربیع الثانی [1]1214 ( 8 سپتامبر 1799) آقا محمد خان قاجار رسما آذربایجان را تحت قلمرو خود درآورده و ضمن پایان دادن به حکومت دیگر خانات مستقل آذربایجان ، زمینه وحدت سیاسی دوباره آذربایجان را بوجود آورد.

از همان اوایل حاکمیت قاجاریه در آذربایجان ، آذربایجان نه تنها موقعیت سیاسی ، اقتصادی و فرهنگی خود را از دست نداد بلکه اعتبار پیشین خود در دورة صفویه را به عنوان قلب امپراطوری صفویه ـ قاجاریه حفظ کرد حتی شاهان قاجار برای تلقین ضمنی این موضوع، بطور سنتی آذربایجان و تبریز را مقر فرمانروایی ولیعهد ـ شاه آینده کشور ـ قرار دادند. در دوره قاجاریه نیز ولیعهد قاجار ـ حکمران آذربایجان ـ بدون توجه به دربار قاجاریه در تهران، مقر حکومتی خود را اداره می‌کرد.

اولین حکمران آذربایجان در دوره قاجار ولیعهد فتحعلی شاه قاجار، شاهزاده عباس میرزا بود. در زمان وی تبریز پایتخت آذربایجان نیز رسما دارالسلطنه نامیده شد . و وی پس از الحاق رسمی شمال آذربایجان به روسیه و منعقد معاهدات گلستان ( 12 اکتبر 1813) و ترکمنچای (22 فوریه 1828) رسما در تبریز ساکن و در راس قوای مسلح آذربایجان قرار گرفت[2].

ادوارد براون انگلیسی مساله حکمرانی ولیعهد قاجار در آذربایجان را از بعد دیگری بررسی می کند و می نویسد : « باید دانست که گماردن ولیعهد به حکمرانی آذربایجان، در سلسله قاجاریه مبنی بر مصلحت بزرگی است. سکنه آذربایجان همه ترک هستند بطوریکه گفتم زبان آنها ترکی می باشد و از دو طرف، مجاور با قفقازیه و عثمانی می‌باشند و دو کشور مزبور نیز محل سکونت ترکها است . سکنه آذربایجان از لحاظ زبان و رسوم زندگی با ترکهای مجاور خیلی قرابت و مشابهت دارند. و دولت ایران پیوسته بیمناک است که مبادا آذربایجان به قفقازیه یا ترکیه منظم شود. بهمین جهت همواره ولیعهد را به حکمرانی آذربایجان می‌گمارند که بتوانند بهتر آذربایجان را تحت کنترل خود داشته باشند و نیز به خود ساکنان آذربایجان بفهمانند که دولت ایران بر آن ایالت قائل به احترام و اهمیت خاص می‌باشد.»[3]

گروته فرانسوی نیز که در زمان عباس میرزا به آذربایجان سفر کرده بود می‌نویسد : «حکمرانی آذربایجان نیز به عهده اوست. معمولا بعد از مرگ پادشاه، ولیعهد از تبریز به تهران فراخوانده می‌شود. بی‌دلیل نیست که سلسله قاجار برای ایالت آذربایجان این قدر اهمیت قائل شده است زیرا اکثر اهالی آذربایجان را ترکها تشکیل می‌دهند که از حیث نژادی با قاجارهای ترکمن خویشاوند هستند»[4].

نگاهی به تاریخ ترکان قاجار

اولین سلطان قاجاریه ، «آقا محمدخان» ، که گروته وی را از ترکمانان دانسته است. از طایفه «آشاغی باش» ترکان قاجار می‌باشد. ترکان قاجار جزو ترکان آذربایجان بودند. نسب آنان از طایفه «سالور» یکی از 24 قبیله مشهور ترکان «اوغوز» می‌باشد. قاجارها قبل از ورود به آذربایجان و سکونت در ایروان و نخجوان، در قرن هشتم هجری (14 میلادی) ابتدا به شام رفته و دویست سال قبل از حمله مغول وارد آذربایجان شدند[5].  در پی‌ریزی حکومتهای ترک خاورمیانه شرکت داشته و در زمان شاهان صفویه جزو قیزیلباش‌ها و سپس شاهسونها گردیدند. در زمان‌های بعد برای دفع ترکمنان شرق خزر قسمتی از آنها از آذربایجان هسته اولیه صفویه ، رهسپار استرآباد و گرگان شدند[6]. این گروه مهاجر ، پس از نادرشاه افشار توانستند به تنهایی اقتدار را در دست گرفته و حکومت قاجاریه را تاسیس نمایند. آذربایجان بعدها به تصرف قاجارها درآمد و پس از یک دوره اقتدار خان‌ها و بیگلربیگ‌ها در هر یک از شهرهای آذربایجان ، آذربایجان توانست بصورت متمرکز اداره گردد.

و پس از یک دوره اقتدار خان‌ها و بیگلربیگ‌ها در هر یک از شهرهای آذربایجان ، آذربایجان توانست بصورت متمرکز اداره گردد.

در تاریخ دوره پهلوی نسبتهای ناروایی به آقا محمدخان قاجار نسبت داده شد که قسما مردود می‌باشد. وی برعکس نوشته‌های دوره پهلوی، نه تنها سنگدل نبود بلکه بسیار حساس بوده و چون دیگر ترکان، به موسیقی علاقمند بود. شاهزاده عضدالدوله از نوه‌های وی در کتاب تاریخ عضدی می‌نویسد : « هر وقت حالت خوشی از برایش دست می‌داد و دماغی داشت دوتار که زدن این ساز در میان تراکمه معمول است می‌زد.[7] »

از اوایل قاجاریه روند همگرایی با اقتدار روس در منطقه در میان بعضی از خوانین گرجستان و آذربایجان شروع شد.

آقا محمد خان جهت جلوگیری از این امر و سرکوب متخلفین به قره‌باغ آذربایجان لشکر کشید تا از آنجا رهسپار تفلیس و گرجستان شود ولی در 21 ذیحجه 1221 قمری ( 1 مارس 1807 م) به دست خدمتکارانش کشته شد و اردوی قاجار از هم پاشید. دومین سلطان قاجاریه ، «فتحعلیشاه» ، ملقب به خاقان ، برادرزده آقا محمد خان توانست قدرت را به دست گرفته و تاج سلطنت را بر سر گذارد. در زمان وی فاجعه‌ای آذربایجان را در گرفت، و آن اشغال شمال آذربایجان توسط روسها بود.

پس از چندین سال جنگ، عباس میرزا مجبور به عقد قرارداد های گلستان (12 اکتبر 1813) و ترکمنچای (22 فوریه 1828) شد که طی آخرین عهدنامه، نهر «ارس» مابین دو دولت روس و قاجار قرار گرفت.

روسها پس از اشغال آذربایجان ، ساکنان مسیحی آنجا ، خصوصا مناطق اورمیه، خوی و سلماس را تشویق به مهاجرت به مناطق شمالی ارس کرده و ساکنان ترک مناطق ایروان ، گنجه،  قره‌باغ و گوگچه را به جنوب ارس منتقل میکردند[8]. در این نقل و انتقالات قریب هشتاد هزار مسیحی به شمال منتقل شدند.

سیستم اوغوزی در دربار فتحعلیشاه

دربار فتحعلیشاه نیز براساس سنت اوغوزی ترتیب داده شده بود. شاهزده عضدالدوله می‌نویسد : « زوجات خاقان روزی یک ساعت حق حضور داشتند. مثل سلامهای رسمی بزرگ حاضر می‌شدند. قاجاریه یک سمت می‌ایستادند و مابقی در صف دیگر به ترتیب شئونات پدر خود می‌ایستادند. ایجاد این سلام از زمان خاقان شهید آقا محمد شاه و یاسای آن حضرت بود. در موقع سلام یک نفر یساول زنانه درب اطاقهای آنها به آواز بلند این عبارت ترکی را می‌گفت : « خانیم لار گلیر». خانها منتظر وقت و گوش به آواز یساول بودند و به سلام می‌آمدند[9]. » آن ماری شیمل از علاقمندی فتحعلیشاه به هنر، خصوصا خوشنویسی یاد می‌کند[10].

اوضاع آذربایجان در زمان فتحعلیشاه

آذربایجان در زمان قاجاریه یکپارچه تحت فرمانروایی عباس میرزای ولیعهد اداره می‌شد. گاسپار دورویل که در سال 1819 به آذربایجان سفر کرده، فرمانروای آذربایجان را شخص عباس میرزا ذکر نموده و از اداره شهرهای مهم آن زمان آذربایجان نظیر ، تبریز ، اورمیه ، خوی ، مراغه ، مرند ، ایروان ، نخجوان ،اهر، اردبیل و میانه تحت حاکمیت خان یا بیگلربیگی سخن به میان می‌آورد[11] و درباره زبان مردم آذربایجان می‌نویسد : « هر یک از این زبانها مورد استفاده خاص دارد مثلا تعداد بسیاری از افراد با اینکه به زبان فارسی کاملا مسلط هستند ترجیح می‌دهند به ترکی که زبان متداول در قشون است صحبت نمایند. ضمنا آنهایی که به این زبان آشنایی دارند می‌توانند در تمام قاره آسیا به سهولت مسافرت نمایند. زبان عربی فقط در امور و مسائل مذهبی مورد استفاده قرار دارد[12]

ژوبر فرانسوی نیز که در زمان فرمانروایی عباس میرزا به آذربایجان آمده، در سفرنامه‌اش ضمن شرح قیافه عباس میرزا و فتحعلیشاه و اوضاع دربار آنها درباره مملکت محروسه قاجاریه می‌نویسد : « اگر از او « فردی» درباره میهنش بپرسند او نمی‌گوید که ایرانی هستم. این نوع نامگذاری عمومی را در ایران نمی‌شناسند ولی او می‌گوید : من افشارم، من زندم ، من بختیاری‌یم و این بستگی به آن دارد که از کدام تیره‌ای باشد.[13] »

اطلاعات مندرج در سیاحتنامه ژوبر از نفوس ممالک مختلف قاجاریه جالب است:

ایروان 000/200/1 نفر، گیلان 000/250 ، عراق 000/500/1 ، خوزستان 000/300 ، آذربایجان
 000/400/1 ، مازندران 000/750 ، فارسستان
 000/700 ، خراسان 000/700 نفر

و درباره نفوس اقوام مختلف چادرنشین آن زمان می‌نویسد :

ترکها 000/420 ،کردها 000/88 ، عربها 000/130 ، لرها 000/124[14].

علیرغم حاکمیت سیاسی روسها در آذربایجان آنسوی ارس ، رفت و آمدهای عشایر و مردم عادی آذربایجان در مناطق آنسوی و اینسوی ارس ادامه داشت و این امر مشکلاتی برای هر دولت بوجود می‌آورد. تا اینکه پس از 17 سال از عقد معاهده ترکمنچای و اتمام جنگ  در سوم ژوئیه 1844 مقررات پاسپورت برای آذربایجانیان دو سوی ارس برقرار گردید و اتباع آذربایجانی دو سوی ارس رسما دارای پاسپورت و دولت جداگانه گردیدند.

عباس میرزا و شخصیت نوگرای وی

عباس میرزا فرمانروای آذربایجان (وفات 1249 ق 1834 م) به تصریح نویسندگان داخلی و خارجی و سفرایی که با وی ملاقات داشته‌اند شخصیتی نوگرا داشت و بصورت عملی و کاملا مصمم در جریانات روز آن زمان آذربایجان شرکت داشت و مصمم به همگرایی تمام ارکان سیاسی ـ اداری ـ اجتماعی آذربایجان با دنیای نوین و اروپا بود. وی پس از شکست از روسیه و الحاق ولایات شمالی آذربایجان به روسیه ، به تاسی از سلطان سلیم سوم(امپراطور عثمانی) نظام جدید ارتش را برقرار کرد. شش هزار سرباز مجهز به توپ و تفنگ برای تجهیز یک کارخانه توپسازی و یک کارگاه تولید تفنگ سرپر اقدام و دارلترجمه‌ای برای کتب راهنمای نظامی  مهندسی در تبریز بنا نهاد.[15] »

وی از سال 1228 قمری (1813) در آذربایجان سیستم واکسیناسیون و در سال 1238قمری (23 ـ 1822) به منظور جلب مهاجران اروپایی به خاک آذربایجان، اقداماتی کرد. در سال 1240 (25 ـ1824) چاپخانه سربی مجهز دیگری در تبریز تاسیس نمود. گفتنی است قبلا نیز در سال 1233 (18 ـ 1816) میرزا زین العابدین تبریزی چاپخانه‌ای از روسیه آورد. نخستین کتاب چاپ شده درتبریز کتاب «فتحنامه» میرزا ابوالقاسم قائم مقام بود.

از دیگر اقدامات مفید عباس میرزا اعزام دانشجو از خانواده‌های آذربایجانی به اروپا برای تحصیل در رشته‌های علوم نظامی ، مهندسی، طب و نقشه‌برداری بود. در سال 1226 (1812 ـ 1811) میرزا محمد کاظم و حاجی بابا افشار به انگلیس فرستاده شدند که پس از بازگشت آنان ، در سال 1235 (20 ـ 1819) حاجی بابا پزشک ویژه عباس میرزا شد. برادر وی نیز برای تحصیل در رشته مهندسی معدن به روسیه فرستاده شد. چهار سال بعد در سال 1814 میرز ا جعفر مشیر الدوله برای تحصیل مهندسی، میرزا رضای صوبه‌دار برای توپخانه، میرزا جعفر برای شیمی و طب، میرزا صالح مترجمی زبان انگلیسی ، محمد علی چخماق از برای آموزش فنون کلید و قفل سازی به اروپا اعزام شدند[16] که همگی با دست پر به آذربایجان بازگشتند.

اعزام دانشجو به اروپا و اقدام به تعلیم و تربیت آنان و تامین نیروی انسانی برای اداره آذربایجان در سیستمی که روسا و خوانین آذربایجان «خواندن و نوشتن» را خلاف حیثیت خانی و ریاست می‌پنداشتند و معتقد بودند که خان باید شمشیر خوب بزند و ورزش قلم را بقول آغا محمد خان کار « فرنی خورها» می‌دانستند[17]» چقدر مشکل بود کاملا قابل درک است.

عباس میرزا جهت جلوگیری از ولخرجیهای دربار و جلوگیری از مصرف پارچه‌های خارجی دستورات اکیدی صادر کرد. به همت وی میرزا رضای تبریزی ، آثار تاریخی ولتر، پطر کبیر وغیره را به فارسی ـ زبان ادبی آن دوره ـ ترجمه و در سال 1247 ق (2 ـ 1831) میرزا رضای مهندسی بخش نخست کتاب « انحطاط و سقوط امپراطوری روم» اثر گیبون را ترجمه و برای مطالعه به دربار عباس میرزا تحویل داد.

عباس میرزا همچنین با استفاده از کادر آموزش دیده دانشجویان اعزام به خارج ، سیستم نوین اداری در آذربایجان برقرار کرد. می‌دانیم در زمان سلطنت آقا محمدخان ، وی هم خزانه‌دار ، هم مستوفی و هم صاحب دیوان بود[18]. مستوفی صدراعظم در سال 1221 (1857 ـ 1856) فتحعلیشاه را به تاثیر از الگوی عثمانی به تاسیس وزارتخانه‌ها تشویق کرد. فتحعلیشاه نیز کابینه‌ای چهار نفره بوجود آورد که سمت رسمی نداشتند. در سال 1239 (24 ـ 1823) ابتدا وزارت خارجه و سپس داخله ، مالیه و فواید عامه تاسیس شد 19 بنابراین، شاه، صدراعظم و چهار وزیر و اولین دولت به شکل نوین در دربار قاجار بوجود آمد.

عباس میرزا فرمانروای آذربایجان و ولیعهد دربار قاجار به در سال 1249 ق. یکسال قبل از وفات فتحعلیشاه درگذشت و فتحعلیشاه فرزند وی محمد میرزا را ولیعهد و  فرمانروای آذربایجان تعیین نمود. یکسال بعد فتحعلشاه نیز درگذشت و سلطنت به محمد میرزا ـ محمد شاه بعدی ـ رسید. از اولین اقدامات محمد شاه پس از استقرار در تهران تفویض صدارت عظمای کل ممالک محروسه قاجار به حاجی میرزا آقاسی متولد ایروان بود. حاجی میرزا آقاسی اصلا از ترکان بیات بود. ترکان بیات نیز یکی از 24 قبیله ترکان اوغوز بود. وی «ترکها را بیش از دیگران ترجیح می‌داد»20 دربار محمد شاه قاجار نیز یک جمع آذربایجانی بود.تمام سیاحان خارجی که در دربار قاجاریه در تبریز و تهران حضور داشته اند زبان رسمی دربار قاجار را " ترکی" قید کرده اند. سولتیکوف مینویسد: " شاه مرا به ترکی تمجید کرد . شاید حدس می زد که من آنچه را که می گفت می فهمم یا تصور می نمود که برای من بازگو خواهند کرد. زبان ترکی زبان درباری است. قاجار ها سلسله ای که اکنون سلطنت دارند اصلا ترک هستند.[19]کلمباری نیز موضوع فوق را تایید می کند.[20]

در جنگ هرات که انگلیسی ها برای تسلط به شمال هندوستان بر پا کرده بودند ارتش آذربایان و دلاوران آذربایجانی به نبرد با انگلیسی ها پرداختند. نتیجه این جنگ که در سال 1838 به وقوع پیوست به ضرر آذربایجان تمام شد و ارتش آذربایجان مجبور به عقب نشینی شد. سفیر انگلیس لرد پالمرستون اعلام کرد اگر ادور آذربایجان از هرات عقب نشینی کند علاوه بر پرداخت دو کرور پول نقد، هزینه سپاه آذربایجان را نیز همه ساله پرداخت خواه کرد.

در اواخر سال 1352 قمری(7-1836) ارتش آذربایجان عازم سدکوب ترکمانان شرق خزر شد که اقدام به راهزنی و غارت شهر ها  و روستاهای اطراف می کردند. استعداد این اردو بالغ بر چهل و پنج هزار  سرباز و بیست هزار شبه نظامی بود. اهمیت نظامی آذربایجان در آن زمان برای دولت قاجاریه حیاتی بود. روزی محمد شاه  از حاجی میرزا آقاسی صدراعظم آذربایجانی الاصل می پرسد: " اگر اهال فارس یاغی شوند چه باید کرد. حاجی در جواب اظهار داشت : با دلاوران آذربایجان سرکوب خواهد شد. . شاه مساله طغیان سایر ایالات و ولایات را مطرح ساخت همان جواب را شنید تا بالاخره پرسد : اگر خود آذربایجانی ها یاغی شوند چه باید کرد، حاجی در جواب گفت: مردم آذربایجان شاهسمنند و هیچگاه علیه دولت عصیان نخواهند کرد. شاه گفت فرض محال که محال نیست، حاجی عرض کرد در آنصورت کار و زار و روزگار ما تیره و تار خواهد شد.[21] اعزام دانشجو دز زمان وزارت حاجی میرزا آقاسی نیز ادامه داشت. محمد حسین بیک افشار برای تحصیل صنعت بلور سازی و قند ریزی به روسیه فرستاده شد ، امور توپخانه و لشگری آذربایجان تنظیم شد[22]، اعطای نشان های دولتی قانونمند شد و احکامی مبنی ب چگونگی رفتارمامورین دولت با  متهمان صادر شد.[23]

اطلاعاتی که سیاحان خارجی از دربار قاجاریه چه در تهران و چه در تبریز می دهند بسیار ارزشمند است خصوصا در مورد موسیقی نظامی آن زمان ارتش قاجار نیز اطلاعاتی ذیقیمت داریم. به نوشته کلمباری" این موزیگانچیان با تمام قوا و دیوانه وار در ساز ایشان می دمیدند. طلوع آفتاب شروع زمانم منع عبور و مرور شبانه، جشنهای عمومی، اعلام ورود شاه به مجالس ضیافت درباری از مواقعی بودند که این موزیکامچیان نوای خود را سر می دادند. این گروه به " سرود کوراوغلو" علاقه بخصوصی داشتند. کوراوغلو سرودی نظامی است که تاثیر آن بر ایرانیان مشابه سروده های میهنی ما اروپائیان است. [24]" آن ماری شیمل محمد شاه قاجار را جزو سلاطین خوشنویس ترک میداند[25].

با درگذشت محمد شاه حملات جناح فارس گری دربار قاجار برای تصرف حاکمیت و انتقام از جناح ترک که سالها در دربر حاکمیت داشتند شدت یافت. حتی چندین روز ترکان اذربایجان ساکن تهران یارای بیرون آمدن از خانه های خود را نداشتند. حاجی میرزا آقاسی صدراعظم نیز به شاه عبدالعظیم پناهنده شد تا از تیررس جناح فارس در امان باشد. استقرار قدرت ناصرالدین میرزای ولیعهد در تهران مدتها به طول انجامید تا اینکه با مجاهدتهای میرزا تقی خان امیر کبیروی با حرکت از تبریز در تهران به تخت سلطتت رسید( 20 اکتبر 1848).

همچون گذشته همراه با ولیعهد جمع کثیری از رجال سیاسی آذربایجان وارد تهران دربار شاه قاجار شده و جناح ترک دربار بیش از پیش تقویت شد. میرزا تقیخان ملقب به امیر کبیر از ترکان فراهان که در دربار تبریز فعالیت داشت به صدر اعظمی ممالک محروسه قاجار انتخاب شد.

سلطنت ناصر الدین شاه و صدلرت امیر کبیر همزمان بود. از همان اوان کار پیشرفت هایی در امور سیاسی و اقتصادی مملکت دیده شد. شبکه تلگراف گسترش یافت ، تهران دارای نیروی پلیس مرتب شد . خدمات شهرداری، گروه نظافت شهری ، بیمارستان ، ضرابخانه مرکزی  ،  سنگفرش خیابانها ، چراعهای گاز و تراموا های اسبی تاسیس شد. تجارت برده ممنوع شد. سیستم اداره گشور تنظیم شد . مالگیت خصوصی محترم شمرده شد. کشت محصولات جدید نظیر سیب زمینی تشویق شد. مجازاتهایی نظیر زنده به گور کردن و قطع دست و پای مجرمین ممنوع شد. یک انجمن مشورتی به نام مجلس مصلحتخانه و یک مجلس تجار در تهران و تبریز و دیگر شهر های مهم تاسیس شد. دارالفنون تاسیس و گسترش داده شد. اعزام دانشجو جهت یادگیری علوم جدیده ادامه یافت. دو مدرسه نظامی، دو روزنامه رسمی یکی در باب نظامی و دیگری علمی، یک دارالترجمه و یک چاپخانه دولتی تاسیس شد ه بیش از 160 عنوان کتاب جدید به چاپ رساند[26].

یاکوب ادوارد پولاک  متولد 1818 که از سال 1851 تا 1860 در ایران زندگی می کرده و از سال 1855 طبیب مخصوص ناصرالدینشاه بوده در باره وی مینویسد: " وی که همواره با اطرفیان خود ترکی صحبت کرده بود به همین دلیل فارسی بد و شکسته بسته ای سخن می گفت و در مرام سلام به سختی و به طرز مغلوط منظور خود را بیان می داشت."[27]

پولاک که مدتهای مدیدی چه در دربار و چه در بیرون دربار با ترکان و فارسه نشست و بر خاست داشته درباره خصوصیات عمومی ترکان و موقعیت آنان در دربار قاجار می نویسد:" جمجمه ترک- تاتار در مقایسه با ایرانی ه( فارسه) کمتر بیضی است. صورت پهن تر و کم حالت تر ، ابروان کم قوس تر است و در بالا بهم نیامده است. حدقه چشمان بدان ملاحت نیست. مژه ها قطورتر ، عدسی چشم قهوه ای و بینی آنها کوتاه و کلفت است. چه در قسمت استوان و چه در پره ها ، استخوان گونه ها و چانه ها پهن تر و عظلات رشد کرده تر ، لبها گوشت آلودتر ، اعضا و جوارح کمتر شکیل و استخوان بندی توپر و قویتر است. قد و قواره معمولا از ایرانیها( فارسها) بلندتر ، استخوان بندی و عظلات نیرومندتر است. ترک و تاتارها از نظر سجایا و خلق و خو بیشتر به عثمانی ها شباهت دارند. هرچند که از فارسها نیز سهم به سزایی گرفته اند. مردمی هستند نتراشیده و کمتر حیله گر و به  هر حال دلیر و مصمم . به همین دلیل همه سرباز ها از این قبایل گرفته می شوند. اینها فارسها را به داشتن صفت جبن تحقیر می کنند و به اصل و نسب ترک خود می نازند. مردمی هستند آرام ولی اگر کارشان به نزاع بکشد دیگر دو دل نمی مانند و برای حمله آماده اند.قضیه زیر که من شاهد آن بودم موید گفته های فوق است: یک فارس با یک نفر ترک دعوا داشت. و هر چه فحش از دهانش بیرون آمده به وى گفت. مرد ترک آرام نشسته بود و چپق مى کشید. سرانجام چوپ چپق را با دقت تمام از سر آن جدا کرد. گویى که مى خواست آنرا پاک کند. با چوب آن ضربه اى به سر فارس وارد آورد و در حالیکه فریاد مى کشید« کوپئى اوغلو » دوباره سر جاى خود زار گرفت. به معاینه دسته چپق پرداخت که مبادا زیانى دیده باشد. سپس به کشیدن چپق پرداخت. طورى که گفتى هیچ اتفاقى نیفتاده است. اختلافى که بین این دو تیره وجود دارد حکومت بر آن داشته که افواج ترک را به نواحى فارس نشین و به خصوص به اصفهان و شیراز بفرستد. هنگامیکه در تابستان 1859 مقارن نیمه شب با مستخدم ارضى خود از میان چهار باغ مى گذشتم یک نفر از لوطیان با دشنه لباده مستخدم مرا پاره کرد و به یکى از باغها گریخت. زد و خورد برپا شد. نگهبان ترک را صدا زدیم. وى اجازه ورود به خانه را خواست ولى جواب رد شنید. سربازى ترک، پاى برهنه در حالیکه پرهنى نخى بر تن و تفنگى بر دوش داشت از پایین به سوى پنجره فریاد کشید: « شما سگ فارسها از کى جرأت کرده اید دشنه با خود بردارید . اگر من شاه مملکت بودم به هیچ فارسى اجازه نمى دادم حتى یک سوزن با خود داشته باشد ». با گفتن این کلمات در از جا درآمد و بزهکار بیرون کشیده شد و تحویل حاکم گردید و وى به وساطت ما فقط او را به چند ضربه محکوم کرد. هر کجا چه در نقطه اى مرزى و چه در شهر، هرگاه عناصر ترک و فارس با هم جمع شوند یکى از آنها دست بالا را احزار مى کند و دیگرى را در هم مى کوبد [28]».

پولاک درباره زبان ترکى و شباهت ترکى آذربایجان با ترکى عثمانى مى نویسد: « زبان ترکها ترکى تاتارى است، که از لهجه ى ترکهاى عثمانى بسیار خشنتر است ولى به هر حال هر دو زبان یکدیگر را مى فهمند. یک ترک هرگز فارسى صحبت نمى کند و به جاى U مانند فرانسویها O  مى گوید. شاه فعلى هر چند در دوره ى جوانى ترکى صحبت مى کرد آن هم به آن دلیل که ترکى زبان رایج دربار پدرش بوده و از آن زمان گذشته اطرافیانش در تبریز همه ترک بوده اند. بعدها فارسى را در حد کمال آموخت و حال در مجالس رسمى از صحبت زدن به ترکى خوددارى میکند. فرماندهى عالى کلیه سربازان ترک است زیرا اغلب سربازان از این تبارند[29]» با اینحال شاعر بودن ناصرالدینشاه محقق مى باشد و نمونه هایى از آن در میان دستخط هاى او موجود مى باشد[30]. محقق تبریزى رضا همراز نیز نمونه هایى از اشعار ناصرالدینشاه به زبان ترکى را جمع آورى کرده است[31].

دکتر ج.گ.ویشارد نیز که در سال 1891 از آذربایجان دیدن کرده زبان مردم آذربایجان را ترکى نوشته و درباره ى زبان فارسى مى نویسد:« زبان فارسى بسیار کم مورد استفاده قرار میگیرد در کاخ ولیعهد و در محدوده ى اعیان و اشراف . فضلاى آن حوالى فارسى را به عنوان زبان دوم مى شناسند [32]». ناصر الدینشاه قاجار به هنر خوشنویسى نیز علاقه فراوان داشت[33].

بعد از قتل امیر کبیر ، رجال فارس دربار قاجار نفس راحتى کشیدند[34] و میرزا آقاخان نورى رهبر جناح فارس دربار صدر اعظم ناصرالدینشاه شد ( سال 1268 ق، 52 ـ 1851 م ) . از اولین اقدامات وى تعویض بروکراتها و حکّام ترک و انتصاب فارس ها در امور داخلى و خارجى کشور شد. گرچه به سبب نفوذ فراوان آذربایجانیان در دربار این اقدامات نیز تأثیر چندانى در حذف نفوذ ترکان نداشت.

در سال 1293 ق ( 1877 ـ 1876 ) دارالفنون تبریز در رشته هاى طب و امور نظامى تأسیس شد. اداره آذربایجان هر روز مشکلتر مى شد. سابقاً براى اداره ى آذربایجان علاوه بر ولیعهد مستشارى تحت عنوان پیشکار تبریز فرستاده مى شد ولى با گذشت زمان این تدبیر نیز کارساز نشد. در تلگرافى که از صدر اعظم سپهسالار به ساعد الملک پیشکار آذربایجان تاریخ 27 جمادى الثانى 1296 / 15 ژوئن 1879 فرستاده شده موضوع تفویض اختیارات پیشکار به افراد بیشتر و تأسیس وزارتهاى مالیه، قشون ، خارج و عدلیه و غیره در آذربایجان پیش بینى مى شود[35]. صدر اعظم حتى از ناصر الدینشاه مى خواهد که آذربایجان از سایر ایالات موضوعه و ممتاز باشد و تهران به امور مالیّه و داخلى و نظامى آنجا مداخله نکند و مستشاران نظامى دول خارجى در تبریز مأموریت داشته باشند بى آنکه سیماى آنها و وزارت خارجه به کار آنها دخالتى داشته باشند.

البته اهمیت استراتژیک آذربایجان صدراعظم را مجبور به اتخاذ این تصمیم جسور مى کرد. دولت روسیه که زمان چشم طمع به باقى خاک آذربایجان دوخته بود و این موضوع در گزارش نظامى کلنل زالا طاروف به مجمع سالیانه ارتش روسیه که با حضور برادر تزار روس برگزار شد نهفته است: « مادامى که در ایالت آذربایجان که ایران اغلب قشون خود را آنجا میگیرد ما فتح و غلبه نکنیم پیشرفت قشون ما و صدماتى که به طریق دستورالعمل مذکور فوق از طرف دریا به ایران برسانیم نتیجه نداشته و مظفر نخواهیم شد. بهترین عملیات و اقدامات جنگى علیه ایران این است که تدبیرى کرده از راه قفقاز به آذربایجان حمله ببریم . اهالى آذربایجان در استعداد به خواص نظامى و جنگى تقدم به سایر اهالى ایالات دارند ».

ناصر الدینشاه از سویى خواستار رفرم ادارى و اصلاح امور مملکت و همگرایى با پیشرفت جهانى بود و از سویى مانع آزادى مردم مى شد. بطوریکه در این دوره عملاً انتشار روزنامه آزاد و مستقل عملى نبود. نه تنها براى جراید امکان نشر نبود بلکه خواندن روزنامه ها و جراید نیز جرم بود. بدین ترتیب آذربایجانیها خود را به استانبول رسانده و روزنامه اختر را منتشر نمود. این روزنامه به ابتکار میرزا محسن خان معین الملک سفیر قاجاریه در عثمانى در آستانه مشروطیّت اول عثمانى بر پا گردید. نخستین شماره آن 16 ذیحجه 1296 / 13 ژانویه 1876 انتشار یافت. مدیریت اختر را آقا محمد طاهر تبریزى و نویسندگى آنرا میرزا مهدیخان تبریزى بر عهده داشت. اختر 21 سال در استانبول منتشر شد. انتشار روزنامه فواید زیادى براى آذربایجان داشت مثلاً این روزنامه قرار داد واگذارى امتیاز توتون و تنباکو به انگلیس را افشا کرد. به نوشته اختر، سود ویژه سالانه صاحب امتیاز دست کم 500 هزار لیره بود که فقط به ازاى 15000 لیره استرلینگ به ژرى داده شده بود. در این واقعه بر اثر فشار بازرگان آذربایجانى در 9 سپتامبر 1891 امتیاز توتون سراسر آذربایجان لغو شد. از طرف آذربایجانیان بیست هزار مرد مسلح براى مقابله با دولت و کمپانى رژى در صورت عدم لغو امتیاز بسیج شده بود.

علیرغم تلاش ناصرالدینشاه به رفرم در امور مملکتى ، اصلاح مملکت به تمام معنى میسر نشد و تلاشهاى وى با ترور وى در شاه عبدالعظیم توسط یکى از شاگردان سید جمال الدین اسدآبادى ترک تبار به نام میرزا آقاخان کرمانى نافرجام ماند و فرزندش مظفرالدین میرزا از تبریز عازم تهران شد تا تاج و تخت قاجاریه را تصاحب کند.

مظفرالدینشاه نیز در تبریز در یک سنت کاملاً آذربایجانى پرورش یافته بود و با توجه به سلطنت طولانى پدرش تا میانسالى ولیعهد و حکمران آذربایجان باقى ماند. مهمترین اقدام مظفرالدینشاه اعلام حکومت مشروطیت بود و یکى از مهمترین موضوعات آن حق مردم ایالات به داشتن انجمنهاى ایالتى و ولایتى بود ( مواد 90 تا 93 ). وظیفه ى ابتدایى این انجمن به عنوان نمایندگى حکومت مرکزى عبارت از سرپرستى امور محلى و وصول و تخصیص مالیتهاى    منطقه اى بود[36].

گرچه انجمن تبریز در سپتامبر 1906 تأسیس شد ولى تبریز ها در استقرار انجمن ایالتى آذربایجان حتى ماهها پیش از تصویب متمم قانون اساسى پیشگام بودند[37]. وظیفه ى اصلى این انجمن برگزیدن و نامزد ساختن وکلا براى مجلس بود اما بزودى رأساً به صورت پارلمان منطقه اى آذربایجان و قوه ى تصمیم گیرى ایالت درآمد. تریبون انجمن ایالتى آذربایجان ( جریده ملى ) نام داشت که نخستین شماره ى آن در اکتبر 1906 ( آذر 1285 ) انتشار یافت. نام این جریده بعدها به « انجمن » تبدیل شده این انجمن واقعاً انجمن ملى آذربایجان بود. در آن هیچ محدودیت زبانى و ملى دیده نمى شد. در اعلانى از سوى مدرسه ادبیه ، این مدرسه نوشتن « جمیع الفاظ مشکله خواه فارسى و خواه ترکى و عربى و عدد نویسى » را گارانتى مى کند[38]. حتى در یکى از جلسات انجمن از قول حاجى میرزا آقا از اعضاى انجمن مى نویسد: « ... جناب حاجى محمد آقا حال که قرار شد تقریر اعضا را مرقوم دارند خوب است تقریرا ــــ ترکى بنویسند به علت آنکه در مذاکرات اعضا در ترجمه به فارسى پاره تحریفات هم واقع نمى شود و هم ملت خواندن ترکى را یاد مى گیرند که ترویج زبان وطنى و مادرى ماست [39]». ولى چنانچه خواهیم دید نهایت انقلاب مشروطیت به ضرر سیستم ترک و بنیان ملّى آذربایجان تمام شد و با رشد و توسعه حزب دموکرات که اساس آن پى ریزى سرزمینى با زبان رسمى فارسى و ملیّت ایرانى بود عملاً زبان ترکى و ترکان آذربایجان مورد غضب حکام پهلوى و حتى سالهاى اواخر قاجاریه قرار گرفت.

در روزهاى مشروطیت ، زبان ترکى به بالندگى خود ادامه داد. در جریده ملى اشعار و سروده هایى به زبان ترکى هم دیده مى شود که شاگردان مدارس تبریز آموخته بودند و در میتنگ ها و مراسم هاى مختلف در حضور دیگران مى سرودند[40]. نمایشهاى آذربایجانى به زبان ترکى هم  که مال خود آذربایجانیها بود در شهرهاى مختلف اجرا و وجوهات آن به محل هاى مورد نیاز ارسال مى شد[41].

در شماره هاى بعدى انجمن حتى متن ترکى نامه « عثمانلى ترقى و اتحاد جمعیتى » در شعبان 1325 / ائیلول اکیم 1906 مبنى بر حمایت این انجمن از حرکت ملى آذربایجانیان به چاپ رسیده است. از اقدامات دیگر احرار عثمانى در حمایت از آذربایجانیان گشایش دفترى در مقرّ روزنامه صباح چاپ استانبول براى جمع آورى اعانه به مردم آذربایجان بود . روزنامه صباح به طور مستمر مقالاتى همدردانه نسبت به آذربایجانیان نوشته و ملت عثمانى را به یارى آنها فرا مى خواند[42].

بعدها قدرت انجمن آذربایجان به حدى رسید که محمد علیشاه را به سبب ناهمگونى محمد علیشاه با اصول مشروطیت سلطنت خلع کرد. محمد علیشاه نیز با توپ بستن مجلس در 23 ژوئن 1908 ( 2 تیر 1287 ) علناً اصول مشروطیت را نقض مجلس را منحل اعلام کرد. با مقاومت 13 ماهه تبریز از ژوئن 1908 تا ژوئیه 1909 و حتى دیگر شهرهاى آذربایجان با هدایت انجمن عینیى تبریز و رهبرى ستارخان و باقرخان و حرکت مشروطه خواهان به تهران، محمد علیشاه به سفارت روسیه پناهنده شده و مشروطه خواهان امور حکومت را در دست گرفته و پسر سیزده ساله محمد علیشاه به نام سلطان احمد شاه را بر تخت سلطنت نشاندند.

در دوران مشروطیت ملى گرایى آذربایجانى با اصول محوریت زبان ترکى و حتى استقلال آذربایجان در صدر اصول پاره اى محافل آن زمان قرار گرفت. حتى با مساعدت محمد علیشاه انجمن تازه اى از اهالى آذربایجان مقیم تهران بنام « انجمن ترک » تشکیل شد که در آن رجال دربار از جمله سعدالدوله و ناصر الملک و سعید السلطنه عضویت داشتند[43]. هدف این گروه جلوگیرى از سقوط اقتدار ترکان مقتدر دربار قاجار و احیاء دوباره حاکمیت ترکان بر کل مملکت بود. حتى بعضى ها در آذربایجان از لزوم تأسیس دوایر و وزارتخانه هاى مستقل در آذربایجان صحبت مى کردند[44]. هوگو گرونه آلمانى بنیانگذار انجمن سیاست فرهنگى آلمان وانستینوى مطالعات خارجى در لایپزیک و برلن که مقارن نهضت مشروطیت به تبریز سفر کرده بود از شعار ایجاد آذربایجان مستقل در میان مردم تبریز و مشروطه خواهان صحبت مى کند[45]. یا در موقع تعطیلى مشروطیت « در تبریز جماعتى بیست هزار نفرى تصمیم به اعتصاب گرفته و حتى تهدید کردند آذربایجان را از بقیه ى کشور جدا کنند مگر آنکه قانون اساسى بى درنگ تأیید شود ». بعضى از تلگرافهاى ارسالى از تبریز به شاه امضاى تهدید آمیز « ملت آذربایجان » را داشت[46]. فکر استقلال آذربایجان از ممالک محروسه قاجاریه حتى به ذهن ستارخان هم آمده بود. حتى به ادعایى کنسول عثمانى نیز در القاء این فکر سهیم بود ولى سوسیال دموکراتهایى که از آذربایجان شمالى و گرجستان براى کمک به انقلاب به تبریز آمده بودند به جهت اینکه استقلال آذربایجان در راستاى منافع روسیه است و به رژیم تزارى روسیه در بسط نفوذ خود به جنوب کمک خواهد کرد مانع از انجام این امر گردیدند[47]. اینان خواستار مملکتى با ثبات و متمرکز بود « با اجراى اصلاحات ضرورى گوناگون ایرانیان را به چنان ملتى تبدیل کند که آزادى و استقلال خود را پاس دارند[48]

در سالهاى مشروطیت آذربایجانیان براى بیان هویت آذربایجانى تلاش هاى فراوان کردند. میرزا حسن رشدیه در سال 1905 « وطن دیلى » را در تبریز منتشر کرد که مبناى کتاب بر اساس فولکلور و ادبیات ترکان آذربایجان بود. بعضى ها نیز به انتشار مجلات و روزنامه هاى دو زبانه اقدام کردند. آذربایجان و ملانصرالدین هر دو سعى در بررسى هویت آذربایجان و مردم آن بودند[49].

تمام این تلاش ها موقتاً با ورود ارتش روس به آذربایجان و تصرف شهرهاى آن در سال 1910 ناکام ماند و بعدها زمینه ى ایجاد شوونیسم فارس در مملکت ایجاد شد.

 

 

 

 

                                                                                                          

           

 

 

                قسمت دوم: از مشروطیت تا شروع دوره پهلوی                    

 

پس ازمشروطیت آذربایجان و به دنبال اشغال آذربایجان توسط روسها در سال 1910 م فعالیت فیزیکی جمعیت اتحاد و ترقی در آذربایجان کاهش یافت و هواداران آذربایجان در این جمعیت ساکت شده و صدها تن از آنها از طریق مسیر سلماس به عثمانی به وان رفته و از آنجا به استانبول مهاجرت کردند[50]. به همت این گروه آذربایجانی و در واقع اولین لوبی آذربایجانی در استانبول بود که به مراسم یادبود شهادت ستارخان سردار ملی آذربایجان با شکوه هر چه تمام در استانبول برگزار شد.اعلان این مراسم به نام جمعیت اتحاد و ترقی عثمانی و انجمن سعادت آذربایجانیان در روزنا مه های کثیر الانتشار استانبول چاپ شد.در این مراسم جمع کثیری از مقامات عالیرتبه عثمانی و اهالی استانبول شرکت داشتند[51].با سعی این گروه از آذربایجانیان درباره مظالمی که به آذربایجانیان وارد شده بود مقالاتی در روزنامه ((ترجمان حقیقت)) درج شد.

جمعیتی از آذربایجانیان از جمله دکتر علی بیگ حسین زاده احمد آقایئف و دیگران به دنبال تشکیل اجاق ترک (تورک اوجاغی) در استانبول به آنجا رفتند و به نوشتن مقالاتی درباره آذربایجان در دنیای ترک پرداختند که در ارگان تورک اوجاغی به نام ((تورک یوردو)) منتشر شد.در یکی از سر مقاله های این مجله احمد آقایئف ،عثمانی ها را به خاطر آنکه از آذربایجانی های ایرانی_ایرانلی_ یاد می کند و نه ترک، مورد شماتت قرار می دهد و محمد امین رسول زاده نیز در رشته مقالاتی تحت عنوان (ایران تورکلری) به توصیف اقلیت های ترک ایران و هویت ملی مشخص آنها می پردازد[52].

 

همزمان با آغاز جنگ جهانی اول و درگیری قوای روس و عثمانی در آذربایجان ،مقامات عثمانی برای متشکل کردن آذربایجانیان هوادار خود در مقابل روسها یکی از مقامات عالی رتبه عثمانی و جمعیت اتحاد و ترقی به نام عمر ناجی را به آذربایجان فرستاد[53].

وی قبلا همرزم میرزا سعید سلماسی در انقلاب مشروطیت آذربایجان بود.وی در این ماموریت جدید نیز توانست مسئولیتش را به خوبی انجام دهد[54].

 

غالب آذربایجانیان در جنگ جهانی اول در صف متحدین عثمانی قرار گرفتند.علاوه بر اهالی آذربایجان جمعی از رجال سلماس آذربایجان از جمله مجدالسلطنه و اجلال الملک و حتی رجال مذهبی از جمله مجتهد اورمیه ای حاج میرزا فضل الله اورمیه ای نیز به این حرکت پیوستند .

نتیجه این حرکت ایجاد یک جو فرهنگی ترکی در منطقه بود از جمله ایجاد مدارس که زبان تحصیل در آنجا ترکی بود[55].

از جمله در اورمیه ((مکتب صلاحیه)) و در سلماس احیا ((مدرسه سعیدیه))بود[56].

همزمان با این فعالیت های ترک محوری در آذربایجان،جمعی از آذربایجانیان مقیم اروپا به تدریج به تفکری روی آوردند که اساس بر تثبیت مرزهای ممالک محرومه قاجار-ایران –و رد هر گونه مداخله خارجی در آن و فعالیت های فارس محوری به عنوان فرهنگ اساسی ایران بود.در نامه 12 اوت 1912 پور داود به تقی زاده، سخن از تشکیل انجمنی در پاریس میرود که در آن آقا میرزا محمد خان قزوینی و کاظم زاده ایرانشهر تبریزی نیز عضویت داشتند.این کنگره در 170 کیلومتری پاریس با شرکت جمعی از ملتها تشکیل شد [57]و شرکت کنندگان آذربایجانی آن بعدها به عنوان مؤسسین سیستم فارس در ایران شناخته شدند.

در سال 1914 به کمک مالی آلمان[58] و مدیریت تقی زاده ((کمیته های ملی ایران)) در برلین تشکیل شد که هدف آن مبارزه و مقابله با روس و انگلیس بود.با کمک مالی آلمانی ها تقیزاده و یارانش موفق به تا سیس روزنامه کاوه شد که بعدها اساس رژیم پهلوی و تئوری فارس محوری در نظام جدید ایران بر روی نظریات مندرج در این روزنامه بنا شد.سالهای بعد دانش آموختگان مکتب فکری "کاوه" به انتشار مجلات " ایرانشهر " و فرنگستان پرداختند.مجله ایرانشهر از مجموع 263 مقاله ای که از سال 1301تا 1306 منتشر کرد 30 مقاله را به ستایش ایران قبل از اسلام و عظمت شاهان و سلاطین قبل از اسلام پرداخت[59]. مجله فرنگستان نیز که به مدیریت مشفق کاظمی در برلین انتشار یافت در 70 مقاله ای که از سال 1303تا 1305 منتشر کرد 3مقاله را به آذربایجان اختصاص داد[60]. موضوع این مقالات بر رد هویت ترکی آذربایجان و تاکید بر هویت فارس آذربایجانیان بود.هواداران این فکر حول فرقه دموکرات متمرکز بودند.در آذربایجان این گروه فکری عمدتا در تبریز متمرکز بودند،در اورمیه و مناطق غربی آذربایجان اکثریت با افراد تشکل"اتحاد اسلام" بود.

دموکراتها روی خوشی به عثمانی ها نشان نمی دادند لذا پس از ورود ارتش عثمانی به تبریز،بزرگان فرقه دموکرات از جمله خیا بانی و بادامچی به سبب سو نیت به عثمانی ها و روی خوش نشان دادن به ارامنه در جنگ جهانی اول،توسط عثمانیان دستگیر و به قارص تبعید شدند.

در این حین فرقه مسائات که با شعار ترک محوری در آذربایجان شمال ارس به قدرت میرسید در بحث های نظری به مسئله هویت آذربایجانی ها جنوب ارس نیز می پرداخت.م.ا

رسول زاده ژورنالیست و رهبر حزب مساوات و بعدا رئیس حکومت جمهوری آذربایجان (1920-1918) در روزنامه آچیق سؤز به تاریخ 20 ربیع الاول 1336 به مساله آذربایجان پرداخت.وی در این مقاله به هویت ترکی آذربایجانیان تاکید میکرد.

روزنامه آچیق سؤز در سرمقاله مورخ ژانویه 1918 برای نخستین بار و بی پرده مرزهای تاریخی آذربایجان را از کحوههای قفقاز در شمال تا کرمانشاه در جنوب،تفلیس در غرب و دریای خزر در شرق توصیف کرد. "به عقیده آچیق سؤز تقصیر دو پاره شدن ملت آذربایجان به گردن توسعه طلبان روس و طبقه حاکمه ایران بود که با سیاستهایی که در اتخاذ کردند این وضع را پیش آوردند. علاوه بر این به عقیده نویسنده آچیق سؤز این حق طبیعی مسلمانهای جنوب قفقاز بود که قلمرو خود را آذربایجان بنامند و آرزو کرده بود که یک روز برادرهایشان در جنوب بتوانند به آنها ملحق شوند"[61]

با مساعد شدن اوضاع بین الملل فعالیت هواداران ترک محوری آذربایجان در قالب فرقه اتحاد اسلام و فرقه مساوات بیشتر گردید. میرزا تقی خان رفعت منشی یوسف ضیا بیگ مستشار فرهنگی عثمانی در آذربایجان که شاگرد نامق کمال و توفیق فکرت بود با حمایت مجدالسلطنه[62] روزنامه تمام ترکی آذر آبادگان را چاپ کرد که حامی حق فرهنگی مردم آذربایجان بود[63].با شکست عثمانی ها و ترک کردن آذربایجان از طرف عثمانی ها دموکراتها از جمله کسروی فرصت یافته زبان فارسی را زبان رسمی میتینگهای رسمی حزب در آذربایجان اعلام کرد. عملی که شیخ محمد خیابانی لیدر حزب از آن ناخشنود بود[64]. علی رغم اقدامات وسیع دموکراتها علیه هویت ملی آذربایجان،افراد اتحاد اسلام در بعد نظامی در غرب آذربایجان پیشرفت کردند.در خوی 300 افسر ژاندارمری که در عثمانی تحصیل کرده بودند موفق به تا سیس ژاندارمری مستقل در آذربایجان شدند چرا که هر آن احتمال حمله ارامنه و اکراد به شهرهای ماکو،خوی و سلماس و اورمیه وجود داشت.این دسته هر روز در جنوب خوی در باغ قدیم کنسول روس مشق می کردند. این قوا با توطئه افراد دموکرات در آغاز تاسیس رژیم پهلوی منحل شد[65].

 

فعالیت دموکراتهای آذربایجان و تلاش برای فارس محوری در آذربایجان

 در مقابل فعالیتهای ترک محوری در آذربایجان ،گروهی از فعالین آذربایجان تشکیلات فارس محوری را تشکیل دادند که عمدتا حول حزب دموکرات متمرکز گردیدندوشعبه باکوی حزب دموکرات سال 1914 تشکیل شد این گروه حتی موفق شدند در 10 فوریه 1918 نشریه "آذربایجان جز لاینفک ایران" را تشکیل دادند .سید جعفر پیشه وری در آن موقع در این روزنامه مقالاتی می نوشت.اعضای این گروه عبارت بودند از محمد علی تربیت (مدیر مدرسه اتحاد ایرانیان باکو)،میرزا محمود خان پرورش،میرزا عبدالله عبدالله زاده، شیخ باقر شیرازی، اژدر علی زاده، حسین خیاط، حسین محمودزاده، میر حسین مرتضوی، میرزا علی قلی از عشق آباد که بعدها مدیر این روزنامه شد، میر جعفر پیشه وری،حاجی معلم، جعفرزاده خلخالی، میرزا آقا ولی زاده، سیف الله ابراهیم زاده، علی اکبر اسکویی (بنیانگذار سندیکای کارگران ایرانی در باکو)[66]. اهداف این گروه دم از گذشته تاریخی ایران باستان و تاکید بر اینکه آذربایجان پاره تن ایران است متمرکز بود.

 

با بازگشت خیا بانی به تبریز فرقه دموکرات و جناح ترک محوری این تشکیلات جان تازه ای گرفت. وی در اندک مدتی شرق آذربایجان را تحت کنترل خود در آورد و به غرب آذربایجان که به کنترل ارامنه و آسوریها در آمده اردوی نظامی فرستاد.

دموکراتها برای اینکه نقش آذربایجان را در تاریخ تصریح کنند به صورت سمبولیک نام آذربایجان را به آزادیستان تبدیل کردند. به نوشته آبراهامیان آذربایجانیان با تغییر نام ایالت به آزادیستان به انفصال از ایران روی آوردند[67].گرچه پاره ای از اعضای دموکرات اعلان استقلال و جمهوریت آذربایجان را از سوی خیابانی را تکذیب می کردند[68].

اساس خواسته های خیابانی از تهران حول محورهای زیر بود[69]:

آغاز اصلاحات دموکراتیک مانند تقسیم اراضی

تعیین والی مورد اعتماد مردم برای آذربایجان

بازگشایی فوری مجلس ملی در تهران

تشکیل انجمنهای ایالتی مصرح در قانون اساسی

 

 

آذربایجانیان اعتبار دو والی از جمله احمد قوام برادر وثوق الدوله را رد کرده و وی را به تبریز راه ندادند[70]. از دیگر سو با اقداماتی جدی نظیر خرید راه آهن  جلفا-تبریز موقعیت سیاسی-نظامی خود را مستحکم تر کردند[71]. از سوی دیگر خیابانی ترک گرا سایر دموکراتهای فارس گرا از جمله احمد کسروی را از خود دور کرد و اینان با تهران هم پیمان شده و تحت تشکیلات جدیدی به نام "کمیته تشکیلات" که مخالف خود مختاری محلی بود گرد هم آمدند. کمیته تشکیلات به رهبری محمد تقی بهار فعالیت می کرد که ارگان آن "نوبهار" به سر دبیری محمد تقی بهار منتشر میشد[72].

اعضای قدیم دموکرات از جمله سید حسن تقی زاده نیز افکار مخالف خیابانی متمرکز شده حول کمیته تشکیلات را در کنگره بین المللی سوسیالیستها در استکلهلم (تابستان1917) مورد تایید قرار داد. سلیمان میرزای سوسیالیست نیز از تایید اعمال دموکراتهای آذربایجان امتناع کرد[73].

با همکاری نزدیک جناح مخالف خیابانی و جناح فارس گرای دموکراتها، قیام خیابانی به شدت سرکوب شد و خیابانی به قتل رسید. ((شیخ فقر معنوی و استیصال فکری عوام بدبخت را خوب دیده و فهمیده بود."قیام او را نباید حرکتی دانست بر ضد فلان وزیر یا امیر.او مقصودی عالیتر داشت)). قیام آذربایجان مقدمه یک نهضت فکری بود.این چنین فکر های تازه را بدین طرز بیان در عمرش نشنیده بود و تصور نکنند که شیخ گفت و او هم شنید.گوینده رفت و شنونده نیز خاموش شد[74].

                    

                    اقتدار تفکر فارس محور در آذربایجان

 

به دنبال سرکوب خیابانی و تصرف در بست زمام فرهنگی-سیاسی-اجتماعی آذربایجان توسط اقتدار فارس محور تعقیب فعالین ترک محور در ایران آستانه عصر پهلوی نیز شیوع شد[75] و در دوره پهلوی نیز فارس گرایی رسما گسترش یافت[76] و فعالین و فعالیتهای ترک محوری در شهرهای آذربایجان من جمله اورمیه تحت تعقیب قرار گرفتند[77].به نظر مقامات جدید فارس گرای آذربایجان،فعالیت های ترک گرایانه در آذربایجان نوعی اقدام تجزیه طلبانی محسوب می شد[78].

با پایان جنگ جهانی اول و تقسیم اراضی عثمانی و تشکیل دول ملی از امپراطوری های بزرگ،گروه فارس گرا که اقتدار کل مملکت را به دست گرفته بوده دکترین جدید ایران نو را بنا نهادند.این دکترین جدید بر این اساس طرح ریزی شده بود.

1.مدعی اراضی بودند که در زمان قاجاریه به روسیه واگذار شده بود.به دستور وزارت خارجه والی آذربایجان مامور می شود تا اهالی نخجوان و دیگر مناطق آذربایجان آنسوی ارس را وادار به نوشتن تقاضا نامه کتبی مبنی بر تمایل به الحاق به ایران جدید نمایند[79].

2.توقیف اموال سرمایه داران و تجار آذربایجانی جهت استحکام پایه های سیستم فکری جدید[80]

3.قلمداد کردن اینکه زبان فارسی زبان قدیمی و اصیل آذربایجان می باشد.در سایه این اقدامات قرعه به نام احمد کسروی تبریزی در آمد و وی رساله و تئوری جدید آذری را در سال 1304 ارائه داد. گرچه ایشان در طی مقالاتشان که در مجله العرفان مصر چاپ شد[81] به سیاسی بودن این نظر و در نتیجه اشتباه کردن آن اقرار کردند.

همین سیاست که به صورت دکترین رسمی رژیم پهلوی در ایران در آمد سبب گردید تا به تدریج اطلاق کلمه ترکی به زبان اصیل مردم آذربایجان در نوشته های رسمی و دولتی متروک گردد و نام آن به آذری تبدیل شود. همین تضییقات سبب شد تا پرنس ارفع تبریزی در کتاب خاطرات خود زبان ترکی آذربایجانی میرزا فتحعلی خان آخوندوف را "ترکی قفقازی" و زبان خود را "آذربایجانی" بداند.[82]

 

در خاطرات خلیل پاشا نیز آمده است که وی وقتی در تبریز به ملاقات محمد حسن میرزای ولیعهد می رود بنا به پروتوکل رسمی محمد حسن میرزای ولیعهد که زبان مادریش ترکی بود به فارسی سخن می گوید و پس از اتمام پروتوکل ، دو ترک (محمد حسن میرزا و خلیل پاشا) به ترکی صحبت می کنند[83]. در مجله فکاهی ملا نصرالدین نیز اینبار به صورت کاملاً جدی سیاست فارس محوری در آذربایجان و حتی ممالک محرومه قاجار نقد می گردد.

دکتر ارانی تبریزی که در آلمان طرفدار نظام شاهنشاهی و عظمت به اصطلاح آن دوران بود[84] پس از بازگشت به ایران علیه ترک و زبان ترکی آذربایجان مقاله می نویسد و جهت ریشه کنی زبان ترکی در آذربایجانی پیشنهادهایی ارائه می کند.

با اقدامات نظری گروه فارس گرا، اقدامات عملی رضا خان جهت ساقط کردن ترکان از اداره ایران،دولت ترکیه موضوع را جدی میگیرد.در آخرین سفری که سلطان احمد شاه به اروپا رفت آتا تورک که به تازگی به ریاست جمهوری ترکیه جدید انتخاب شده بود وزیر مختار ایران انوشیروان سپهبدی را که از طرف مادر با قاجاریه ارتباط داشت را احضار و به وی گفته بود که فورا خود را به پاریس رسانده این پیام محرمانه شفاهی را به سلطان احمد شاه برساند.مبنی بر اینکه اگر احمد شاه مایل به بازگشت به تخت سلطنت می باشد ترکیه می تواند قوای کمکی در اختیار وی قرار دهد تا از طرف غرب به تهران مراجعه کند ولی سلطان احمد شاه این پیشنهاد را رد کرد و لاجرم آتا تورک با سردار سپه روابط دوستی برقرار کرد[85].نگرانی های دولت ترکیه از آذربایجان و انقراض حکومت ترکان قاجار در ایران سبب شد تا سرکنسول قبلی ایران که در اصل از اهالی خوی بود در سال 29 سنبله 1302 گزارش دهد دولت ترکیه قصد تصرف آذربایجان را دارد[86].

در همین حین در عثمانی چندین رساله و گزارش درباره ایران و آذربایجان تهیه شد از جمله کتاب "ایران و اوردوسو،استانبول1927" "ایران اوردوسو تاریخچه سی 1326" "ایران آذربایجانی تدقیق راپورو 1927 " از این قبیل بودند.

سیاستهای آسیمیلاسیون فرهنگی دولت پهلوی در آذربایجان در دوره اول پهلوی نیز مدت نظر دولت ترکیه بود.

از دیگر سو فعالین روشنفکر عثمانی که نگران اوضاع آذربایجان بودند در سال 1923 در استانبول گرد هم آمدند تا درباره اوضاع آذربایجانی هایی که در معرض حملات فرهنگی فارسی پهلوی قرار داشنه اند بحث نمایند .ادیب مشهور روشنی بیگ در این جلسه سخن گفت و از دولت جدید ایران انتقاد کرد که سیاستی سرکوبگرانه علیه آذربایجانی ها اتخاذ کرده بود.

در جواب این نوشته ها و سمینارها دو مجله آینده و ایرانشهر به سرپرستی محمود افشار و کاظم زاده ایرانشهر تبریزی به جوابیه این سمینارها پرداختند و دکتر محسنی رئیس اداره فرهنگ آذربایجان محصلین آذربایجانی را مجبور کرد تا در قبال سخن گفتن به فارسی جریمه نقدی بپردازند.

محمود افشار بانی پان ایرانیسم بر اساس زبان فارسی می باشد که بایستی کشورهای افغانستان، تاجیکستان و ایران تحت زبان فارسی یکی شوند[87].

 

بدین ترتیب این اندیشه سیاسی گروه فارس گرا بصورت سیاست رسمی پهلوی ها در آمد و مقالات زیر علیه زبان و هویت آذربایجانیان نوشته شد. نوشته هایی که تنها در اثر امکانات دولتی توانست عمری داشته باشد و با اتمام عمر رژیم پهلوی عملا این طرز فکر پایگاه دولتی خود را از دست داد.

1-محمد قزوینی-درباره رساله آذری یا زبام آذربایگان

2-دکتر امیل بئر-درباره لهجه آذری

3-دکتر تقی ارانی- درباره زبان فارسی و آذربایجان (دو مقاله)

4-محمدعلی فروغی (ذکا الملک)-نحوه تدریس فارسی در آذربایجان (مجله یغما سال1306)

5-ذبیح فیروز- زبان ایران

6-عباس اقبال آشتیانی- درباره مساله زبان آذربایجان (سه مقاله)- سندی درباره زبان آذری- زبان ترکی در آذربایجان رساله مولانا روحی انارجانی

7-محمد امین ادیب طوسی-آذربایجان و زبان پارسی. فهلویات ماما عصمت و کشفی به زبان آذری دو قصیده دو لهجه نیمه آذری

8-دکتر حسینقلی کاتبی – در اطراف مقاله آذربایجان و زبان فارسی- ملاحظاتی درباره زبان کهن آذربایجان، زبانهای باستان آذربایجان- آذربایجان و وحدت ملی ایران (شهریور1321)

9-دکتر محمد مقدم-سند تاریخی از گویش آذری تبریز

10-یحیی ذکا- رساله گویش آذری- گویش گرینگانی- گویش گلین قیه- دو غزل آذری تازه یافته آذری-درباره گویش کنار آب- یک دو بیتی آذری

11-سعید نفیسی- رساله روحی اونارجانی

12-عبدالعلی کارنگ- زبان آذربایجان در سالهای پس از اسلام- یادداشت درباره کتاب زبان آذربایجان تاتی و هرزنی- خلخالی یک لهجه آذری- درباره گویشهای بازمانده آذری(تاتی وهرزنی)- دو لهجه از زبان باستانی ایران

13-فیروز منصوری-مطالعاتی در تاریخ و زبان آذربایجان

14-محمود افشار-یگانگی ایرانیان و زبان فارسی- سخنی چند درباره زبان آذربایجان-کتاب شناسی گویش آذری- مجله آینده

15-دکتر جمال الدین فقیه_ زبان و ادبیات آذربایجان- آذربایجان و نهضت ادبی

16-محمدرضا شعار-زبان آذربایجان

17-دکتر غلامعلی رعدی آذرخشی-زبان فارسی و وحدت ملی (چکامه)

18-دکتر منوچهر مرتضوی- زبان آذربایجان- زبان دیرین آذربایجان- فعل در زبان هرزنی

19- دکتر غلامحسین مرز آبادی-سابقه زبان دری در آذربایجان

20-دکتر صادق کیا- آذریکان

21-محمد محیط طباطبائی- آذری یا آذربایجان- زبان تبریزی

22-دکتر عنایت الله رضا- زبان مردم آذربایجان- آذربایجان و اران

23-دکتر جواد شیخ الاسلامی- زبان فارسی نشان والای قومیت ایران

24- دکتر ماهیار نوابی- زبان کنونی آذربایجان- زبان مردم تبریز- رساله مولانا روحی اونارجانی

25- دکتر احسان یار شاطر- زبانها و لهجه های ایرانی- مراغیان الموت و رودبار و زبان آنها

26- منوچهر ستوده- خوئینی یکی از لهجه های آذری

27-دکتر جواد مشکور- نظری به تاریخ آذربایجان

28-رحیم رضازاده ملک-به گویش تاتی و به گویش آذری- بخش دوم رساله روحی اونارجانی- اشعار نباتی قره داغی

29-احمد کسروی-آذری یا زبان باستان آذربایگان

30-عزیز دولت آبادی- زبان کنونی آذربایجان

31-رشید عیوضی_ دو نمونه از زبان مردم تبریز

32- جلال متینی- دقیقی،زبان دری و لهجه آذری. آذربایجان کجاست

33-میر احمد طباطبایی- یادی دیگر از مسائل زبان فارسی

34-مهندس ناصح ناطق-زبان آذربایجان و وحدت ملی ایران- درباره زبان آذربایجان

35-ایرج افشار- زبان فارسی در آذربایجان(مجموعه مقالات)

36-محمد تقی بهار ملک الشعرا-زبان فارسی در آذربایجان

37-ابراهیم پور داود-آذربایجان و زبان دری

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

32-

33-

34-

35-

36-

37-

38-



[1] خورموجی، محمد جعفر، حقایق الاخبار ناصری، به کوشش حسین خدید جم، چاپ دوم تهران 1363، ص 12

[2] ورهرام، نظام سیاسی و اجتماعی ایران در عصر قاجار، انتشارات معین تهران 1367

[3] براون، ادوارد، یکسال در میان ایرانیان، تهران 1371، ص 172

[4] گروته، هوگو، سفرنامه گروته، ترجمه مجید جلیلوند، تهران نشر مرکز، چاپ اول 1369 ص 298

[5]  نفیسی، سعید، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران در دوره معاصر، جلد اول، موسسه مطبوعاتی شرق، تهران 1335 ص18

[6]  همان ص 27

[7] عضدالدوله، تاریخ عضدی ، به کوشش  دکتر عبدالحسین نوایی، انتشارات بابک ، چاپ اول 2535، ص 144

[8]   در این نقل و انتقالات ترکان قره پاپاق هم تصمیم به مهاجرت گرفتند و قسمتی از آنها به قارص و جمعی هم به سولدوز نقل مکان کردند. اسنادی از روابط ایران با منطقه قفقازیه، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی تهران 1372، ص 429

[9]  تاریخ عضدی، عضدالدوله، به کوشش  دکتر عبدالحسین نوایی، انتشارات بابک ، چاپ اول 2535، ص 12

[10]  شیمل، آن ماری، خوشنویسی و فرهنگ اسلامی ، ترجمه دکتر اسدالله آزاد، مشهد1368 ص101

 [11]  دورویل، گاسپار، سفر به ایران، voyage en persa ، ترجمه منوچهر اعتماد مقدم، انتشارات شباویز 1371،ص 8

[12]  همان ص209

[13]  ژوبر، مسافرت در ارمنستان و ایران، علیقلی اعتماد مقدم، خرداد 1347، تهران ص196

[14]  همان ص200

[15]  آبراهامیام، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه فیروزمند، شانه چی، تهران نشر مرکز، 1377ص 83

[16]  گوئل کهن، تاریخ سانسور در مطبوعات ایران ج1، 1253 تل صدور فرمان مشروطیت، آگاه تهران 1363، ص 10-11

[17]  مستوفی ، عبدالله، شرح زندگانی من یا تاریخ اجتماعی و اداری دوره قاجاریه، ج اول تهران، بی تا، ص11

[18]  تقوی مقدم، سید مصطفی، ایران در آستانه رویارویی با تمدن غرب، تهران ، ص14

[19] سولتیف، الکسس، مسارت به ایران، ترجمه محسن صبا ، انتشارات علمی و فرهنگی، چاپ دوم تهران 1365، ص 87

 [20] کلمباری، ف، تصویری از ایران (1249—1265) ، لین تورنتن ، ترجمه مینا نوایی، تهران 1374، ص54

[21]  سعادت نوری، حسین، زندگی حاج میرزا آقاسی ، بی جا، بی تا، ص 305، به نقل از روزنامه حبل المتین چاپ کلکته، شماره 25 ساال 16 ، ص 19

[22]  همان ، ص211

[23]  همان ص، 284

[24]  کلمباری، ص50

[25]  شیمل، ص101

[26] - آبراهامیان، ص 52

[27] -پولاک، یاوب،ادوارد، سفرنامه پولاک ، ایرا و ایرانیان، چاپ اول تیر 1362 تهران، ص 272

[28] پولاک، یاکوب ادوارد، سفرنامه پولاک،  ص24

[29] همانص24

[30]  ناصرالدینشاه، سفر شهریار جاده ها، سفرنامه ناصرالدینشاه به عتبات، به کوشش محمد رضا عباسی، پرویز بدیعی، انتشارات سازمان اسناد ملی ایران، تهران 1372، ص ﻫ

[31] مجله پیک آذر، شماره 13 و 14، فروردین و اردیبهشت 1381، ص34

[32]  ویشارد، جان، بیست سال در ایران، ترجمه علی پیرنیا، چاپ اول تهران 1363، ص 124

[33] شیمل، ص 101

[34] محمود محمود ، روابط ایران وانگلیس، ج2، ص630

[35]  تلگرافات عصر سپهسالار، خط تبریز 1296 -1295 ، به کوشش محمود طاهر احمدی، چاپ اول سازمان اسناد ملی ایران، 1370، ص293

[36] اتابکی، تورج، آذربایجان در تاریخ معاصر ایران، ص41

[37]  همان ص41

[38] روزنامه ملی، نمره 9، سال اول شوال 1324/ اکتبر 1906، ص 2

[39] جریده ملی، سال اول نمره 24، 14 ذیقعده 1324/ 30 آرالیق 1906 ص 2

[40]  جریده ملی، سال اول 4 ذیالحجه 1324 ص2-3 و انجمن، شماره 44، غره محرم 1325، 14 فوریه 1907

[41] محمد امین رسول زاده، گزارشهایی از انقلاب مشروطیت آذربایجان، ترجمه رحیم رئیس نیا، چاپ اول 1377، تهران شیرازه ص 233

[42] انجمن، شماره 35( 20 ذی الحجه 1326) 13 ژانویه

[43]  فتحی ، نصره الله، زندگینامه شهید نیکنام ثقه الاسلام تبریزی( 1330- 1277) ، تهران اسفند 1352، ص88

[44]  همان ص 407

[45] گروته، هوگو، سفرنامه هوگو گروته، ترجمه مجید جلیلوند، نشر مرکز، چاپ اول 1369، ص 312

[46] آبراهامیان، ص 83

[47] اردوبادی، محمد سعید، تبریز مه آلود، انتشارات دنیا، تهران 1364، ص 436

[48] اتابکی ، ص 49

[49] Shaffer; Brenda: Borders and Brethern: London; 2002; page 40

[50]  - براون، ادوارد، نامه هایی از تبریز، ترجمه حسن جوادی، تهران، خوارزمی1352،ص 154

[51] - امیر خیزی، اسماعیل، قیام آذربایجان و ستارخان، تهران ،ص 518

[52] - اتابکی،تورج، آذربایجان و ناسیونالیسم ایرانی، مجله کفتکو،خرداد 1382،ص23

[53] - بیات،کاوه، مقدمه کتاب آذبایجان در موج خیزتاری،،ص7

[54] - قدس،محمود رضا، تاثیر جنگ جهانی اول در سیاست داخلی ایران، تاریخ معاصر ایران،کتاب دهم، ص 86

[55]  - توفیق،رحمت الله، تاریخچه اورمیه، چاپ اول1382، ص 65

[56] - ریاحی،محمد امین، تاریخ خویص 487 و ملک زاده دیلمقانی ، تاریخ ده هزار ساله سلماس و غرب آذربایجان، ص261

[57] - افشار ایرج، نامه های تهران، نشر فروزان تهران 1379،ص6

[58] - احمدی،تاریخچه جمهوری انقلاب ایران و گروه ارانی، حمید احمدی1379، ص7

[59] - همان، ص 63

[60] بیات، آذربایجان در ....، ص 34

[61] - اتابکی، آذربایجان و ناسیونالیسم.....، ص25

[62] - مجتهدی، مهدی، رجال آذربایجان، ص38

[63] - کسروی، احمد، زندگانی من، تهران 1338، ص 116

[64] - همان، ص 117

[65] - ریاحی، ص، 489

[66] - اتابکی، ص24

[67] - آبراهامیان، یروانمد، ایران بین دو انقلاب، ص 104

[68] - کمره ای، ج 2، ص 393

[69] - آبراهامیان، ص102

- [70] تاریخ معاصر ایران، جلد دهم، 92

[71] - همان، ص 92

[72] - همان، ص 93

[73] - همان ، ص 159

[74] - شرح حال خیابانی، به قلم چند تن از دوستان، انتشارات سحر، چاپ اول برلین1304، ص 21

[75] - گزیده اسناد ایران و عثمانی- دوران قاجاریه ،ج7،تهران 1375،ص179

[76] -احمدی ص92

[77] - گزیده اسناد ایران و عثمانی دوران قاجاریه-ج7،تهران 1375،28 سنبله، 1342. شماره سند1272،کارتن 15 پرونده 36   ،نمره162،ص47

[78] - همان، ص 179

[79] - گزیده اسناد ایران و عثمانی دوران قاجاریه ص851،شماره سند1544،کارتن 66 پرونده 7 ،جمادی الاول 1337

[80] - رضا شاه،خاطرات سیمان بهبودی،به اهتمام غلامحسین میرزا صالح،چاپ اول پاییز 1372،تهران 49

[81] - کسروی،احمد،زندگانی من-تهران 1348،ص321

[82] - ایران دیروز،خاطرات پرنس ارفع،تهران 1345- چاپخانه وزارت فرهنگ و هنر،ص49

[83] - خلیل پاشا

[84] - ارانی ص11

[85] مکی،حسین،زندگانی سیاسی سلطان احمد شاه انتشارات امیر کبیر چاپ چهارم1370، ص244

[86] - گزیده اسناد ایران و عثمانی،ص179

[87] - به یاد بنیانگذار از مجله آینده-دکتر جواد شیخ الاسلامی،تهران 1369، ص412

 

۹۴/۱۱/۰۹
توحید ملک زاده دیلمقانی