دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی

وب سایت رسمی
بایگانی

۹۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی

 

انقلاب مشروطیت آذربایجان در مطالعات تاریخی آذربایجان عمدتاً‌ در قالب حرکتهای مردمی آذربایجان علیه حکومت استبداد وقت بیان می گردد ولی از نقطه نظر تمدن و قوانین آن به شکل دیگری قبل بیان است. به شکل کاملاً ساده  می توان گفت این انقلاب تلاش ملّت آذربایجان برای زندگی بهتر در سایة قانون و قانون مداری بود. انقلاب مشروطیت آذربایجان محصول حماسة تمام آذربایجان می باشد حماسه ای که آذربایجان آفرید  ولی دیگران صاحب آن شدند .

 سلماس یکی از ولایت های مشهور آذربایجان و مرکز آن دیلمقان از جمله مراکز مهم تجارتی آذربایجان محسوب می شد . موقعیت ممتاز سلماس باعث شده بود تجارت به یکی از پیشه های اصلی منطقه درآید. تجارت باکو ، تفلیس و استانبول در دیلمقان و آذربایجان از رونق خاصی برخودار بود و از دیگر سو همانندی فرهنگی مثلث باکو ، تبریز و استانبول سبب شده بود رفت و آمد بین سه رأس مثلث بیشتر شود بطوریکه رود ارس یکی از پر رفت و آمد ترین محل گذر در آذربایجان محسوب     می شد . برای این مردمان که از  ابتدایی ترین حقوق بشری بی بهره بودند سیستم منظم حکومتی حکومتی ، دوایر مختلف دولتی ، مناظر عجیب از سیستم فرهنگی ، اداری منطقه بسیار عجیب می نمود و بسیاری از آنها این موضوع را بسان سوالی برای خود می دانستنند که چرا ما در عین همانندی ملّی از فامیلهایمان عقب هستیم . در سلماس گروهی از این بازرگانان و روشنفکران اروپا دیده که عمدتاً همفکر بودند به تدریج باهم آشنا شده و از اوضاع نا بسامان این سوی ارس صحبت می کردند .شهید میرزا سعید سلماسی اولین و جوانترین عضو این گروه 14 نفره از اولین مشروطه خواهان سلماس بود . اینان به تدریج به متشکل کردن فعالیتهای خود پرداختند ولی چون جلسات اینان به حکومت سلماس گزارش داده شد برای رد گم کردن،  جلسات مترقی خود را پس از مراسم روضه و مرثیه برگزاری می کردند . این وضع تا اعلام رسمی مشروطیت در سال 1285 شمسی ادامه داشت. میرزا سعید سلماسی ، میرزا محمود غنی زاده سلماسی ، میرزا عبدالرضا پیامیار ، حاجی پیشنماز سلماسی و برادرش صدرالاسلام ، بلال آقای کهته شهری از جمله اعضای فعال این کمیته بودند که از نام دیگران فعلاً       بی خبریم.

پس  از اعلام مشروطیت توسط مظفر الدینشاه قاجار بلافاصله تلگراف این فرمان به سلماس اطلاع داده شد و شهیدمیرزا سعید سلماسی که تازه از تفلیس رسیده بود با هیجان هر چه تمامتر مردم را به مسجد دیلمقان فراخوانده و متن تلگراف را به مردم فهیم سلماس اطلاع داد ( مرداد 1285 شمسی ) . مردم پس از اطلاع از مضمون تلگراف شادیها نمودند و بدین ترتیب جشنهای پیروزی مردم در سلماس آغاز شد. مردم سلماس هر روز در جلساتی شرکت کردند و برای پیشرفت امور شهرشان همکاری هایی می کردند . در روزنامة ملی چاپ تبریز به تاریخ 22 شوال 1325 (1285 شمسی) می خوانیم: اهالی سلماس می خواهند یک جمعیت خیریه تشکیل داده  در هفته چند روز برای نشر معارف و تربیت مدارس و مکاتب و رواج امتعه داخله و تأسیس مطبعه صحبت و مذاکره نمایند »0گفتنی است میرزا سعید سلماسی پس از بازگشت از تفلیس و باکو و چاپخانه ای خریداری کرده و به تبریز آورده بود وی ضمن ملاقات با سران فرقه اتحاد و ترقی عثمانی با ناجی بیک از بزرگان اتحاد و ترقی آشنا شده بود و قرار بر این شده بود که ناجی بیک سیاستمدار و در عین حال ادیب مشهور عثمانی جهت تدریس به سلماس بیاید. ناجی بیک در سال 1285 شمسی با هزینه میرزا سعید سلماسی از پاریس به روسیه و از آنجا به تفلیس و از تفلیس به دیلمقان وارد و مدیریت و معلمی مدرسه ««سعیدیه » سلماس را بر عهده گرفت . پاره ای از درس های این مدرسه به ترکی تدریس می شد. مدرسة سعیدیه سلماس اولین مدرسه به سبک نوین در سلماس محسوب می شود. چاپخانه بسیار مجهزی که میرزا سعید از تفلیس خریداری کرده بود توسط انجمن سلماس بر تبریز واگذار گردید تا در آنجا در خدمت مشروطه آذربایجان باشد. این چاپخانه که « امید ترقی » نام داشت در جنگهای داخلی تبریز لطمه فراوان دید.

در محرم سال 1325 (مهر/ آبان 1285 شمسی ) انجمن ملی سلماس تحت ریاست حاجی پیشنم+از سلماسی و با عضویت میرزا سعید سلماسی ، حبیب آقا ، میرزا محمود غنی زاده ، میرزا عبدالراق پیامیار ، حاج قاسم آقا بابایئف ، صدر العلما و اکبری و چند نفر دیگر آغاز کار می کند . در همین زمان نیز مجلس « صلحیه » سلماس در دیلمقان تأسیس می شود که به دعاوی مردم سلماس رسیدگی می کرد . بعدها میرزا محمود غنی زاده سلماسی به ریاست عدلیه سلماس منصوب شد ( سال 1286 شمسی ) . شور و شوق مردم آذربایجان در جانبازی در راه آزادی و حمایت از مچاهدین مشروطیت  حد و حصری نداشت ولی کارشکنی افراد مرتجع مانعی جدی در برابر این اقدامات محسوب می شد . در نشریة جریدة ملّی چاپ تبریز به شمارة 36 سال اول 13 ذی حجه 1324 در مکتوبی از سلماس به مستبدین آمده استا «:ای آن کسانی که طرفدار استبداد هستید شما را مخاطب کرده می گوئیم البته از واقعة غم و اندوز و واقعة جگر سوز طهران که سر خیل مجاهدین از طایفة جلیله علما و سادات بود واقف هستید که چه جان نثاریها کردند و چه نوع جهاد فی سبیل الله نمودند تا این ملّت اسیر را از زنجیر اسارت رهانیدند و این کم شدة بادِه ذلت را به سر منزل عزت و سعادت رسانیدند . حال شما می خواهید که ریشه خشک شده و استبداد را آبیاری نمایید و بیرق ظلم و ستم را بر اندازید. اوف بر این اسلامیت شما . بلی از ماست که بر ماست و حال آتکه سوراخ دعا را گم کرده اید و اگر نمی دانید که اگر هزاره ها و بل کرورها مثل مثل شما بی انصافان طرفداران مستبدان باشند بازهم نایل مقصود نخواهند شد زیرا که زمان زمان دیگر است طبیعت چشمهای اهالی را تماماً بینا و گوشهایشان را شنوا کرده است ... خلاصه مقصود از اخطار نامه مختصر آن است که مشتبه شده از حد خودتان تجاوز ننمائید و باعث کتکاری نباشد و حکمی خارج از وظیفه ننمائید الا اسم به اسم نوشته و مفتضحتان می نمایم .امضا مجاهد فی سبیل الله

موقع تعطیلی مشروطه توسط محمد علیشاه مردم سلماس با تلگرافی اجرای اصول مشروطه توسط شاه را خواستار بودند متن تلگراف انجمن سلماس بدین شرح است « توسط جناب اردوبادی ، حضور مبارک حضرات محترمین ، اعضای مقدس انجمن ملّی تبریز دامت تأئیداتهم . تأخیر وصول قانون اساسی مهیج اهالی گردیده و انقلاب فوق العاده در نظر است . عموماً استدعای قانون اساسی را نموده و عموم اهالی مجاهد تمام جانفشانی و اقدامات را حاضرند علاج اسکات و تکلیف معین فرمایید ، تلگراف ، مجلس شورای کبری ملی شید الله ارکان مخابره و عرضی شد ، انجمن ملی سلماس «روزنامه انجمن شمارة 85 ، 8 ربیع الثانی 1325 ق ).

با تعطیل مشروطه مستبدین نیز پروبال گرفته و به شرارت می پرداختند . هر روز خبرهایی از شرارت های اکراد در سلماس به تبریز و انجمن ایالتی آذربایجان ارسال می شد . آذربایجان در جنگ داخلی می سوخت سلماس نیز بالاخره به این  بلا گرفتار شد . بدین ترتیب که اواخر سال 1325 قمری سعید الممالک برای تنظیم اهداف مشروطیت از تبریز وارد سلماس شده در دیلمقان اقامت نموده و مجاهدین را به پایداری تشویق می کرد . وی پس از چندی، پس از دادن دستورات لازم با سواره های خود به طرف تبریز مراجعت کرد. بعد از حرکت او رؤسای مجلس سلماس ، اهالی را فرداً به فرد به مجلس دعوت کرده و برای مشروطه بیعت می گرفتند هر کس که قبول مشروطه نمی کرد از شهر تبعید می کردند مثلاً حاجی عباس سلماسی که قبول مشروطیت نمی کرد از سلماس نفی بلد کردند. در انتهای مجادله ناگاه گلوله ای در رفته و یکی از مجاهدین مجروح شد . مجاهدین سلماس عصبانی شده حاجی عباس را گرفته به دار آویختند همین عمل سبب تشدید خصومات بین استبداد و مشروطه خواهان شد و آشوب دیلمقان و کهنه شهر را فرا گرفت . جمعی از اشرار تفنگ به دست در راهها اذیت و آزار می نمودند . راهها بسته شد و دروازه های دیلمقان بسته مسدود گردید و و کسی را قدرت نبود از شهر به روستاهای اطراف برود . مجاهدین دیلمقان نیز شب و روز در برجهای قلعة دیلمقان مشغول پاسبانی بودند . روزی پانصد نفر مسلح از اهالی کهنه شهر برای پراکندن مجاهدین به دیلمقان حمله کردند و   در گیری سختی در می گیرد که با وساطت بزرگان روستای « ساورا » آتش این فتنه و برادر کشی فروکش می کند ولی مدت دو ماه تمام استراحت به مجاهدین سلماس حرام  شد ومردم شب روز در حصار شهر کشیک می دادند . انجمن ایالتی نگران اوضاع سلماس بود .بنابراین تلگراف زیر را به سلماس مخابره کردند: « جناب حاجی پیشنماز ، مکرر اخبار انجمن نموده و اکیداً می نویسیم که هر گاه به مجرد وصول این تلگراف بانیان این مفسده و قتل را گرفتند و تسلیم حکومت نمودید و نوشته رضایت و اسکات اولیای دم و راپورت گرفتاری جبس مرتکبین به انجمن مقدس رسید فبها و الا صریحاً می نویسم که شخص جنابعالی مسئولا این قضیه هستید و مؤاخذة سخت خواهید شد .انجمن ایالتی تبریز

ولی آشوب در سلماس ادامه داشت تا اینکه با صلاحدید انجمن تبریز و حسب تلگرافهای مکرر اهالی کهنه شهر « آقا میرمحمد تقی آقا » روزپنج شنبه 9 صفر 1326 قمری عازم سلماس شد و بلافاصله به روستای ساورا رفته و در آنجا رؤسای دو طرف حاضر و بعد از مجادله و مشاجرة طولانی صلح و صفا در سلماس برقرار شد و با این حال هر از چند گاهی دوباره جمعی از کهنه شهریان که با مشروطه همراه نبودند به روستای اهروان ریخته و اموال و دارایی مردم آنجا را غارت نمودند و مردم اهروان نیز به دیلمقان پناهنده شدند و کسی یارای دفع شر از منطقة سلماس را نبود.

در اواخر سال 1326قمری جمعی از اهالی سلماس به وان عثمانی رفته و اعزام گروهی از عسگرهای عثمانی را برای حفظ و حراست از اموال خویش خواستار شدند .اوایل بهار 1287 شمسی دویست نفر از قوای عثمانی از حدود وان به قلعة دیلمان وارد و به گرمی از سوی اهالی شهر مورد استقبال قرار گرفته و با طبل و نای به عزّت و احترام تمام داخل شهر نمودند . در این موقع مشروطه خواهان همه در گوشه و کنار منزوی شده و اختلاف دسته های مختلف مرتفع گردید.

اواخر سال 1326 قمری سعید الممالک از طرف انجمن تبریز به حکومت خوی و سلماس انتخاب شد . وی با چند سواره وارد دیلمقان شده و از هر طرف مجاهدین را دور خود جمع نمود تا اینکه شبی به قوای عثمان مقیم سلماس شبیخون زده چهار سرباز عثمانی را کشت و سه نفر را زخمی کردند و سپس از شهر گریختند. نزدیک طلوع نیز مجاهدین نیز از دیلمقان فرار کردند . اهالی دیلمقان در انجمن گرد آمده و با تقدیم نامه ای به کنسولگری عثمانی از واقعة فوق اظهار تأسف و عذرخواهی نموده و ناخشنودی خود را از اقدامات  سعید الممالک پدید آورندة حادثة مذکور اظهار نمودند و بلافاصله اظهار تأسف آنان مورد موافقت سر عسگر عثمانی قرار گرفت و غائله ختم شد . به گزارش مخبر روزنامة ترقی چاپ باکو یعنی محمد امین رسول زاده که بعداً اولین رئیس جمهور آذربایجان در سال 1918  شد با خواهش اهالی سلماس تا تعیین حاکم سلماس از طرف تبریز ،کنسول عثمانی شهر را اداره خواهد کرد.

با تعیین عین الدوله به حکومت آذربایجان و سپهدار تنکابنی به سمت رئیس کل قشون آذربایجان نهضت مشروطه در آذربایجان سیر قهقرایی پیدا کرد و جنگهای داخلی تبریز شروع شد. حکومت ماکو ، خوی و سلماس به سردار ماکو « اقبال السلطنه » تفویض شد و وی نیز « حسام دیوان » را به حکومت سلماس فرستاد و سواران سردار ماکو به شهر دیلمقان وارد شدند. اکثر مشروطه خواهان سلماس از شهر مهاجرت کردند؛ میرزا سعید سلماسی به استانبول رفته و در آنجا به مبارزات خود ادامه داد ، حاجی پیش نماز سلماسی به قره باغ انزل رفت و  بعضی ها نیز در منازل خود ماندند . حسام دیوان پس از تصرف دیلمقان انجمن سلماس ، مجلس صلحیة سلماس را تعطیل و دستور تعطیل و غارت مدرسه سعیدیه را صادر کرد و بعدها اموال این مدرسه سر از از بازارهای خوی و ماکو در آورد. ناجی بیک و معلمان این مدرسه دستگیر و زندانی شدند و شخص ناجی بیک به اعدام محکوم شد ولی کنسول عثمانی در خوی او را آزاد کرده و به استانبول فرستاد . سواران حسام دیوان ماکویی پول های گزافی از اهالی سلماس می گرفتند و به عناوین مختلف آنان را مورد آزار و اذیت قرار می دادند ولی این امر دیری نپائید و به همت مردم تبریز ، تبریز پیروز شد و مستبدین به تدریج عقب نشینی کردند .23 آبان 1287 شمسی مجاهدین سلماس به رهبری حاجی پیش نماز سلماسی به دیلمقان حمله کرده و از آنجایی که شهر در تصرف  سواره های حکومت بود و قالا قاپی های دیلمقان کاملاً مسرور بود از محل ورود آب به داخل شهر آمدند و صدای شلیک تفنگ از هر طرف بلند شد.

مشروطه خواهان دیلمقان که قبلاً از حملة پیشنماز مطلع شده بودند نیز به یاری وی آمده و چند نفر از سواره های ماکو را به قتل رسانیدند ، حسام دیوان با وحشت و اضطراب از خواب برخاسته و در تاریکی شب اموال و اشیا را گذاشت خود و عیالش سوار بر اسب برهنه به طرف ماکو فرار نمودند . حیدر خان امیر تومان و حمید السلطنه پسر سردار ماکو که مأمور محافظت از قلعة دیلمقان بود نیز دیلمقان را رها کرده بدین ترتیب شهر به تصرف مشروطه خواهان در آمد و دوباره انجمن در سلماس برقرار شد.

اقبال السلطنه سردار ماکو نیز چون از تصرف سلماس توسط مشروطه خواهان آگاهی یافت سپاهی از ماکو به سر کردگی عزو خان و همراهی اسماعیل سیمیقو   با سه هزار سواره و پیاده به سلماس فرستاد . نعمت الله خان ایلخانی)نمو خان) نیز با 500 سوار میلان به آنها پیوست . مجاهدین سلماس چون خبر حملة قوای استبداد را شنیدند به سرکردگی حاجی پیش نماز سلماسی  
به همراه جمعی از مجاهدین باکو و تفلیس به طرف خوی حرکت کردند و در نزدیکی روستای اوربان با قوای استبداد مقابله نمودند که عاقبت مجاهدین  شکست خورده به طرف قلعة دیلمقان پناهنده شدند . عزوخان نیز سرمست از پیروزی به غارت مغانجوق و سره مئریک پرداخته ، به طرف کهنه شهر ملک شخصی محمد علیشاه قاجار حرکت نمود و کهنه شهر مرکز اردوی استبداد گردید. هر روز چند توپ به دیلمقان شلیک می شد اهالی دیلمقان نیز در مقابل حملة عزوخان مقاومت کرده و توپ کهنه را بر روی برجها کشیده و یک شبانه روز مشغول جنگ بودند تا اینکه خبر رسیدن قوای کمکی به فرماندهی نوراله خان یکانی و قوچعلیخان به سلماس رسید و شبانه عزوخان به ماکو عقب نشست . خبر محاصره دیلمقان ، انجمن تبریز را وادار به ارسال قوای کمکی به سلماس نمود ولی این قوای کمکی وقتی رسیدند که جنگ خاتمه یافته بود .

از آن سو حیدر خان عمو اوغلی نیز که از طرف فرقة اجتماعیون – عامیون مرکز مامور  پاکسازی خوی از ضد انقلابیون شده بود مأمور ساماندهی اوضاع خوی شد . سلماس در دست مجاهدین بود و اطراف خوی دردست استبداد . درگیری های روزانه مجاهدین و مستبدین در خوی مردم آذربایجان را نگران کرده بود تا اینکه مجاهدین آذربایجان تصمیم به آزادی خوی گرفتند . میرزا سعید سلماسی که به تازگی از استانبول بازگشته بود با تعدادی از جوانان عثمانی عضو فرقة اتحاد و ترقی عثمانی به فرماندهی خلیل پاشا عموی انور پاشا وزیر جنگ عثمانی به کمک آزادیخواهان و مجاهدین خوی آمده و سپس تصمیم به گشودن راه خوی - تبریز گرفتند در 18 اسفند 1287 شمسی در جنگی ما بین مجاهدین مشروطه خواه مرکب از آذربایجانیان و عثمانی ها و مستبدین مرکب از قشون سردار ماکو و عشایر ، متأسفانه میرزا سعید سلماسی شاعر ، ژورنالیست ، آزادیخواه ، بانی شعر نو در آذربایجان و ملل شرق  ، بانی اولین مدرسه سبک نوین در سلماس ، عضو انجمن مشروطة‌ سلماس ، بانی اولین کتابخانه عمومی سلماس  ، بانی اولین صندوق خیریة‌ سلماس ، بانی اولین قرائتخانه عمومی سلماس در سن 21 سالگی در کمال نا باوری به شهادت رسید و عموم آزادیخواهان آذربایجان و عثمانی را متأثر نمود ، شهادت وی در روزنامه های آذربایجان و عثمان بازتاب فراوانی داشت . پس از چندی قشون سردار ماکو عقب نشینی کرده و بحران خوی فرو نشست.

در سلماس موقعیت مجاهدین مستحکمتر شد و کار به جایی رسید که حاجی پیشنماز سلماسی تصمیم به کمک به تبریز نمود و از سلماس به گونئی حمله کرد و در 25 اسفند 1287 شمسی آنجا را متصرف شد . در تبریز در کوران جنگ داخلی امید فراوانی به قشون سلماس داشتند و علیرغم تلاش فراوان حاجی پیشنماز سلماسی قشون سلماس نتوانست از گونئی گام فراتر نهد تا اینکه در 19 اردیبهشت 1288 شمسی قشون روس به بهانة آزاد کردن راه آذوقه تبریز و نجات مردم از قحطی به آذربایجان حمله کرده و تبریز را متصرف شدند . در سلماس قوای مشروطه حاکم بود و مایل به اقدام علیه روسها بود ولی شرایط منطقه اجازة آنرا نمی داد . روسها در عاشورای سال 1290 (دی ماه) با به دار کشیدن  
ثقه الاسلام و دهها مجاهد نامی تبریز خوی ناپسند خود را نشان دادند و مجاهدان تبریز را ترک کرده و به سلماس آمدند (10 دی 1290 شمسی). در سلماس بود که تلگرافی از تبریز رسید مبنی بر اینکه چهار هزار سالدات روس به طرف سلماس در حرکتند بنابراین مشروطه خواهان سلماس را ترک کرده جمعی به تهران رفتند و بلوری ، اسدآقا ، امیر حشمت ، احمد زاده دهقان ، غنی زاده و پیامیار (حدود بیست نفر) به استانبول رفتند و تا شروع جنگ جهانی اول در آنجا مانده بعدها با قشون عثمانی به آذربایجان برگشتند .چند روز بعد سالداتهای روس دیلمقان را تصرف کرده و بساط آزادیخواهی به کلی از سلماس بر چیده شد .

منابع :

  1. سلماس در سیر تاریخ و فرهنگ آذربایجان ، توحید ملک زاده -1378.
  2. تاریخ ده هزار ساله سلماس و غرب آذربایجان، توحید ملک زاده دیلمقانی ، تبریز 1384.
  3. مجموعه روزنامه های انجمن ، دو جلد .

 

 

۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۲۰
توحید ملک زاده دیلمقانی

زلزله بزرگ اردیبهشت 1309 سلماس و براورد خسارات وارده بر بنا های باستانی منطقه آذربایجان

 

         دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی

        

           1. زلزله بزرگ سال 1309 سلماس

         1930م (6مه )(سلماس): روز سه شنبه 16 اردیبهشت 1309 هـ .ش زلزله ای که بزرگی آن را 5/5= M درجه برآورد کرده اند سلماس را در ساعت 10صبح تکان داده و باعث خرابی چند دکان و خانه شده تقریباً پانزده نفر تلف شدند و قسمتی از اهالی شهر را تخلیه کردند. روستاهای هفتوان، کوچه میش و کلشان تخریب شدند در هفتوان، چند خانه به کلی فرو ریخته و یک زن با یک کودک زیر آوار ماندند در کوچه میش و کلشان تقریباً تمام خانه ها تخریب و در هر کدام یک نفر کشته شدند. در روستاهای دیگر سلماس آسیب ها کمتر بود مثلاً در کهنه شهر، پته‎وئر(Pata ver ) سارنا، پیه جوک (Payajuk) چند خانه فروریخت و بیشتر آنها ترک خوردند در دیگر روستاها نظیر محلم، اؤله ، خسروا، دیریش و مغانجوق بیشتر خانه ها ترک خوردند. کمی دورتر از رو مرکز زلزله که آن را بربریان (1977) و بولتن مؤسسه ژئو فیزیک 15/38 درجه شمالی و 75/44 درجه شرقی (منطقه تمر، شورگل) برآورد کرده اند. در روستاهای حبشی، اختاخانا، یوشانلو، خان تختی، عیان و سنجی تنها چند دیوار ترک خوردند. این زلزله که در حقیقت پیش لرزه اصلی زلزله مهیب سلماس بود این اثر را داشت تا به مردم سلماس و روستا های اطراف هشدار ترک خانه ها را بدهد و بدینسان جان خود را از زلزله های احتمالی نجات دهند در این میان نقش فرمانده سرباز خانه سلماس چشمگیر بود. فرمانده پادگان سلماس ضمن هشدار به مردم سلماس از بابت نخوابیدن در زیر سقف سنگین خانه‎ها تمام سربازان پادگان سلماس را به حالت آماده باش در خارج پادگان نگه داشته بود که آمادگی و کمک این سربازان در فردای آنروز قابل تقدیر بود.( ملک زاده،1378 و 1384و 1383) زلزله در بولتن های مهم زلزله نگاری جهان در ساعت هفت وسه دقیقه و بیست و دو ثانیه به وقت جهانی حدود ساعت ده صبح به وقت محلی ثبت شده است. پانزده ساعت بعد در نیمه شب همانروز زلزله ای با قدرت خیلی بیشتر از اثر این زلزله سلماس را بکلی تخریب کرد.

         2. 1930 م(7مه)(سلماس): این زلزله که بزرگی آن را بربریان (1974) 4/7=M و مؤسسه ژئوفیزیک 2/7=M برآورد کرده است یکی از مخربترین زلزله‎های آذربایجان و شاید منطقه خاورمیانه می باشد بطوریکه  سال 1930در تاریخ زلزله شناسی بنام 1930سلماس ثبت شده است. پانزده ساعت پس از پیش لرزه سلماس در نیمه‎شب سه‎شنبه یا در حقیقت بامداد روز چهارشنبه 17 اردیبهشت زلزله اصلی در ان واحد موجب تخریب کامل دیلمقان dilmgan  و حدود شصت روستا در دشت سلماس و مناطق حاشیه آن شد. دامنه آسیب‎ها از دشت سلماس به دهستان قطور و مسیر علیای زاب در ترکیه کشیده شده بود و موجب کشته شدن 2500 تا 4000 نفر در سلماس شد.

        اطلاعات دقیق از شمار کشته ها و تخریب روستاها بدین قرار است:

  • قلعه سر (79 خانوار، دو کشته )
  • هفتوان (540خانوار، چهارکشته)
  • خسروآ (280خانوار، سی وچهار کشته، 150گاو تلف)
  • ملحم (330خانوار،چهل وهشت کشته، 264 گاو تلف)
  • پته وئر (114 خانوار، یازده کشته )
  • پیه جوک (130خانوار، سه کشته)
  • ساورا (626 خانوار، یکصدو پنجاه و یک کشته، هزار گوسفند ویکصدو پنجاه گاو تلف)
  • آختاخانا (تخریب کامل با چهار کشته)
  • علی بولاغی (تخریب کامل، بدون کشته)
  • آق بزره (پنجاه درصد تخریب، یک کشته)
  • آق زیارت (110خانوار، ده دصد تخریب، بدون کشته)
  • آشناک (120خانوار، تخریب کامل، بیست و هفت کشته)
  • اصلانیک (110خانوار، تخریب با بیست و یک کشته)
  • عیان (270خانوار، پنجاه درصد تخریب با دوازده کشته)
  • بلقه زان (پنجاه خانوار، ده درصد تخریب بدون کشته)
  • بردیان (با اندکی تخریب)
  • بوروشقالان (40خانوار، تخریب با چهار کشته)
  • بوستاک آوار (بدون تخریب)
  • چارستون (200خانوار، شش درصد تخریب بدون کشته)
  • چهریق (120خانوار، هفتاد و پنج درصد تخریب با چهار کشته)
  • چیچک (270خانوار، پنجاه درصد تخریب با پانزده کشته)
  • دئریک (180خانوار، کلاًتخریب با بیست و پنج کشته)
  • دیلمقان (18هزار خانوار، تماماً تخریب با یکهزار و صد کشته)
  • دیریش (390خانوار، با دو کشته)
  • گبرآوا (140خانوار، تخریب جزئی بدون کشته)
  • قره باغ (2400خانوار، سی درصد تخریب سه نفر کشته)
  • قره قشلاق (1650خانوار، تخریب جزئی بدون تلفات)
  • قیزیل جا (420خانوار، تخریب با سه کشته)
  • قیزیل کندی (40خانوار، پنجاه درصد تخریب با یک کشته)
  • گوبه (120خانوار، بیست و پنج در صد تخریب بدون کشته)
  • قولان (90خانوار، بعضی خانه ها خراب بدون کشته)
  • گوزیک (تماماً تخریب)
  • هفتوان (540خانوار، تخریب با چهار کشته)
  • حاجی عفان (90خانوار بدون تخریب)
  • خانیک (تخریب کامل با دو کشته)
  • هوده‎ر (360خانوار، تماماً تخریب بدون کشته)
  • کهریز (50خانوار، تخریب با یک کشته)
  • کانیان (600خانوار، تخریب جزئی بدون کشته)
  • خان تختی (180خانوار، تخریب بدون کشته)
  • کوزه‎ره‎ش (تخریب کامل با سی وپنج کشته)
  • کهنه شهر (2290خانوار، تخریب کامل با سیصد و هفتادکشته)
  • مین گؤل (120خانوار، پنج درصد تخریب با دو کشته)
  • نظر آوا (130خانوار، تماماً تخریب با سی کشته)
  • سیلاب (600خانوار، تخریب جزئی با یک کشته)
  • سارمان آوا (170خانوار، قسمتی خراب با هشت کشته)
  • سنجی (120 خانوار، تماماً تخریب با بیست ویک کشته)
  • شورگؤل (330خانوار، سی درصد تخریب بدون کشته)
  • صوفی آباد (60خانوار، تخریب با یازده کشته)
  • اوله (1200خانوار، تماماً تخریب با دوازده کشته)
  • وردان (480خانوار، تخریب با بیست وپنج کشته)
  • ینگی جی (110خانوار، تماماًتخریب با هیجده کشته)
  • زین دشت (تقریباً تخریب )
  • گولادر (30خانوار، تخریب کامل با شش کشته)
  • گول اوزان (تماماً تخریب)
  • حبشی (690خانوار، تخریب با دو کشته)
  • هبلران (90خانوار، تخریب با سی وپنج کشته)
  • حمزه کندی (330خانوار، تخریب کامل با شانزده کشته)
  • حق وئران (تخریب کامل)
  • ایستی سو (تخریب جزئی بدون کشته)
  • کل آشان (180خانوار، تخریب با نوزده کشته)
  • کشکاویچ (120خانوار، با پانزده درصد تخریب، دو کشته)
  • خورخورا (40خانوار، تخریب با دو کشته)
  • لشکیران (120خانوار، تخریب بدون کشته)
  • ممقان (600خانوار، تخریب با هشتاد و پنج کشته)
  • مغانجوق (1800 خانوار، تماماً تخریب با هفتاد و پنج کشته)
  • صدقیان (1050خانوار، تماماً تخریب با شصت کشته)
  • سرای ملک (960 خانوار تماماً تخریب با هشتاد و دو کشته)
  • سارنا (180خانوار، تخریب با هیجده کشته)
  • شیدان (90خانوار، تماماً تخریب با بیست ویک کشته)
  • سلطان احمد (1200خانوار، بیست درصد تخریب بدون کشته)
  • تمر (660خانوار، تماماً تخریب با پنجاه و دو کشته)
  • اوربان (390خانوار، تقریباً تخریب بدون کشته)
  • یوشانلو (420خانوار، تخریب بدون کشته)
  • زئوه‎جیک (240خانوار، تخریب با ده کشته)
  • زولا (70خانوار، تخریب با سه کشته)( بربریان 1976)

        پس از این زلزله وحشتناک یک عده تقریباً سیصد نفری که در زیر آوارهای شهر مانده بودند در نتیجه مجاهدت سربازان سلماس از زیر خاک بیرون آورده شده و در مریضخانه‎های موقت ارتش که به وسیله چادرهایی تهیه شده بود تحت معالجه قرار گرفتند. نان وغذا به وسیله اتومبیل های امداد از نقاط دیگر آذربایجان به سلماس حمل و وسایل آسودگی اهالی و مجروحین کاملاً فراهم شد. منصور والی وقت آذربایجان و سرتیپ حسن خان مقدم (ظفرالدوله) فرمانده لشکر شمالغرب و چند نفر از رؤسا برای بازدید نقاط زلزله زده از تبریز وارد سلماس شدند و وجوه زیادی از طرف دولت و شیر وخورشید سرخ (هلال احمر فعلی) بین زلزله زدگان تقسیم گردید. در اورمیه نیز پس از دریافت خبر زلزله در سلماس و تخریب کامل سلماس فوراً هیئت مؤسسه شیر و خورشید سرخ (سابق ) اورمیه تشکیل و موضوع کمک و مساعده به زلزله زدگان سلماس مطرح و بلافاصله آقای حاج امیر نظمی افشار از اعضاء پیشقدم در امور خیریه و عضو جمعیت مزبور با آقای دکتر علی احمدخان مقادیری دارو و سایر مایحتاج لازم را برداشته برای معاینه و معلجه مجروحین به سلماس عزیمت کردند. دکتر امیر اعلم رئیس جمعیت شیر و خورشید سرخ (سابق) مرکز و پزشک مخصوص دربار به اورمیه رفته و از آنجا وارد سلماس شده و همراه با دو پزشک همراهی به معالجه مردم پرداختند.      ( ملک زاده، 1383)دکتر حسینقلی صفی زاده فارغ التحصیل پزشکی از روسیه که اصلاً از اهالی قره باغ آذربایجان بوده و در اثر حمله ارامنه به قریه عربلرماکو آمده بود (1297ش) و در سال 1302 شمسی با درجه سرگردی در خدمت ارتش بود، در آن زلزله وحشتناک به معالجه زلزله زدگان پرداخت. نجات یافتگان بعدها شرح می دادند که دکتر بی آنکه وقت استراحت داشته باشد خوراک خود را در دستمالی می پیچد و روزها پی در پی مشغول معالجه زخمی ها می شد. اتفاقاً روزی پس از سه روز بی خوابی در اتاق پشت میزش به خواب می رود و در همان حال خواب، زلزله دیکری رخ می دهد و دیوارهای اتاق فرو ریخته و دکتر زیر سقف می ماند. او را پس از هشت ساعت زنده ولی مجروح از زیر خاک در می آورند.

        جهانگردی بنام «اوون تویدی» که در آن زمان در تبریز به سر می‎برد اوضاع تبریز را در سفرنامه خود شرح می دهد:« از مدت اقامتمان در تبریز خاطره های بزرگ ولی غیرمنتظره و ناخوشایند هم داریم و آن این است که یکروز داشتیم با کنسول انگلیس و خانمش ـ که بعلت میهمان نوازی آنان در سراسر اقامتمان های در آن شهر به ما بسیار خوش گذشت ـ ناهار می خوردیم. درست هنگامی که به خوردن ولووانت نوعی پیش غذا مشغول شدیم ناگهان شهر با یک زلزله شدید تکان خورد که بیش از یک دقیقه طول نکشید و بسیار هراس انگیز بود. همه یکباره از روی صندلی هایمان جستیم که به بیرون فرار کنیم ولی برای مدت شاید ده ثانیه پنجره ای که رو به باغ بود بسته شد و هر کاری کردیم نتوانستیم آنرا باز کنیم و من در آن لحظه نومیدانه با تمام وجودم هراس را حس کردم، ساختمان کنسولگری می جنبید و اینسو آنسو می رفت و من مانند عکس هایی که به دیوار آویزان بودند، خالی بودن زیر پایمان را احساس می کردم. شاید بیش از یک ربع ساعت نشد که دوباره خوردن ناهار را از سر گرفتیم و من برای نخستین بار حس کردم که غذای به آن خوبی دیگر در دهانم مزه ندارد. هنگامی که دوباره هیجانهای این پیشامد در گفتگو بودیم، خبر رسید که زلزله باعث ویرانی یکی از کوچه های داخلی بازار شده و هشت تن زیر دیوار و آوار مانده کشته شده اند.» در تبریز اکثر سیم های برق قطع و آب حوض ها جهید. در بندر شرفخانه نیز موجهای مهیب دریاچه اورمیه باعث صدمه به کشتی ها و اداره کشتیرانی شده و روز چهارشنبه گروهی از مردم وحشتزده سلماس برای اطلاع دادن این واقعه به تبریز و کمک خواستن از مقامات با پای پیاده و دوان دوان از کرانه دریاچه اورمیه خود را به شرفخانه رسانده بودند. چون همه سیمهای تلفن و تلگراف سلماس و تبریز قطع شده بودند.( ملک زاده ، 1383)

        پس از زلزله در 10کیلومتری شمال گسل سلماس یک چشمه آب گازدار هیجده درجه بوجود آمد که در سلماس زلزله بولاغی (چشمه زلزله) نامیده شد. این چشمه بعدها پس از زلزله ها مخصوصاً زلزله 22 ژوئن 1973 سلماس رنگ گل به خود گرفت. در نتیجه این زلزله سطح ایستابی منطقه موقتاً بالا رفته و مناطق پست را آب فرا گرفت اما به زودی به سطح پیشین خود فرو نشست. آب دریاچه که خیلی پایین رفته بود به تدریج بالا آمد و زمین لغزشهای متعدد در دره سلماس و در شیبهای لشکران و سایر مناطق رخ داد که ریزش تپه های باستانی هفتوان تپه و دیریش تپه قابل ملاحضه بود. امبرسیز(1982) شعاع تخریب زلزله را 23 کیلومتر و شعاع احساس را350 کیلومتر برآورد کرده است یعنی این زلزله در بغداد و تفلیس احساس شده است.

        این زلزله گسلشی همراه بود که هنوز هم قابل مشاهده است و می توان آنرا بر روی زمین به گونه ای ناپیوسته در طول حدود شانزده کیلومتر از شمالغرب شورگؤل (shor gol) تا همسایگی کهنه شهر دنبال کرد. در بیشتر مسیر آن که دارای گرای 300درجه است می توان درباره جهت جنبش واقعی گسل جنوب سلماس داوری کرد که راستگرد است اما بجز در دو نقطه جابجایی افقی راستگرد یک و 4 متری قابل اندازه گیری است. مقدار جنبش را نمی توان تعیین کرد.  بین شورگؤل و محل تقاطع گسلش با زولاچای، طرف شمالشرقی شکستگی گسله پایین افتاده است. مقدار جابجایی قائم متغیر است و در برخی جاها افت ظاهری به 4 تا6 متر می رسد. اثر گسیختگی پس از کهنه شهر دیگر قابل مشاهده نیست با این همه اطلاعات محلی دلالت بر آن دارد که این اثر در طول شش تادوازده کیلومتر دیگر در همان راستا در طول کناره جنوبغرب دوشوان چای ادامه داشته است.( بربریان، 1976)  در شمالغرب دئریک، شکستگی گسله دیگری را در سنگ و آبرفت میتوان دید که در طول حدود سه کیلومتر با گرای 50تا 60 درجه کشیده شده و طرف غرب آن پایین افتاده است. رشته پس لرزه ها در حدود سه ماه ونیم دنباله داشت و بزرگترین پس لرزه در 8 مه (18 اردیبهشت) سبب ریزش در شرفخانه، خوی و قوطور شد. در دشت سلماس نصف روستای شکریازی نابود و چهار نفر کشته شد. این پس لرزه همچنین روستاهای گیوران، میرعمر، راویان و   چالیان در جنوب قوطور را که پیشاپیش در اثر لرزه اصلی ویران شده بود تقریباً به کلی ویران و به      ناحیه ای که در اثر لرزه اصلی زیان شدیدی ندیده بود به سختی آسیب رساند.

         

           3. براورد آسیب زلزله به آثار باستانی آذربایجان

 

         در این زلزله اکثر آثار باستانی سلماس از جمله حصار 4 متری شهر  دیلمقان ، مساجد و بقاع قدیمی و عبادتگاه های مسیحیان، مناره قرون وسطی‎یی میرخاتون در کهنه شهر ، پلهای قدیمی از بین رفت. (جدول 1)

 

 

جدول 1. آثار باستانی تخریب شده در سلماس و آذربایجان

 

ردیف

نام مکان  باستانی

نوع بنا

محل استقرار

تاریخ احداث

درصد تخریب

1

مسجد قانلی مچید

مسجد بنایی سنگی

دیلمقان مرکز ولایت سلماس

اوایل قرن دوازده قمری

100%

2

مسجد آغا مچید

مسجد بنایی سنگی

دیلمقان مرکز ولایت سلماس

اوایل قرن دوازده قمری

100%

3

تکیه روشنعلی شاه افندی

بنای بنایی

دیلمقان مرکز ولایت سلماس

اوایل قرن سیزدهم

100%

4

مقبره میره خاتون

 

برج سنگی

کهنه شهر

اوایل قرن ففتم

100%

5

کلیسای هفتوان

کلیسای سنگی

روستای هفتوان سلماس

دوره صفویه

60%

6

کلیسای خسروا

کلیسای سنگی

روستای خسروای سلماس

دوره صفویه

60%

7

کلیسای دیریش

کلیسای سنگی

روستای دیریش سلماس

قاجار

60%

8

کلیسای آقتاخانا

کلیسای سنگی

روستای آفتاخانی سلماس

قاجار

60%

9

کلیسای قیزیلجا

کلیسای سنگی

روستای قیزیلجای سلماس

قاجار

60%

 

 

 

 

 

 

60%

قاجار

روستای دئریک سلماس

کلیسای سنگی

کلیسای دئریک

10

100%

-

100 روستای سلماس

مساجد بنایی

مساجد 100 روستای سلماس

11

100%

اواخر افشاریه

دیلمقان مرکز ولایت سلماس

دیوار 4 متری گلی با سنگ

دیواره حصار شهر دیلمقان

12

آسیب اندک ولی تخریب در طول تاریخ

3000 سال قبل دوران اورارتوئی در آذربایجان

کوهستانهای سلماس

قلعه سنگی در بالای کوه

قلعه اورارتوئی زینجیر قالا

13

آسیب اندک ولی تخریب در طول تاریخ

3000 سال قبل دوران اورارتوئی در آذربایجان

کوهستانهای سلماس

قلعه سنگی در بالای کوه

قلعه اورارتوئی هؤده ر و قارنی یاریخ

14

بدون آسیب

3000 سال قبل دوران اورارتوئی در آذربایجان

کوهستانهای سلماس

قلعه سنگی در بالای کوه

دخمه های سنگی  هوده ر و قارنی یایخ و زینجیر قالا

15

بدون آسیب

اوایل دوره ساسانی

کوهستانهای سلماس

حجاری در کوه

کتیبه باستانی خان تختی

16

آسیب 80%

اوایل قاجار

دشت سلماس، روستای قره قشلاق

کاروانسرای با دیوار گلین

کاروانسرای روستای قره قشلاق

17

آسیب 100%

اوایل قاجار

دشت سلماس

شهر

تخریب شهر های دیلمقان و کهنه شهر

18

بدون آسیب جدی

-

آذربایجان

بنا های باستانی

بناهای باستانی خوی و اورمیه و وان ترکیه و شرفخانه

19

         

         

        پس از استقرار آرامش در سلماس، شهر جدیدی در یک کیلومتری دیلمقان ـ در محل فعلی شهر سلماس با نقشه صحیح شهر سازی و مهندسی و به صورت شطرنجی مهندس اسدالله خاورزمین احداث و به هر یک از اهالی شهر ویران شده سلماس قطعه زمین مناسبی جهت خانه سازی و اسکان داده شد. از ویرانه های سلماس امروزه چیزی باقی نمانده است، بجز پایه دیوارهای مسجد آقا«آقامچیدی» و سنگهای منشوری شکل ستونهای مسجد که جای دارد محل این آثار توسط میراث فرهنگی حصار کشی شده و بعنوان یادگاری از زلزله مشهور و ویرانگر 1930م سلماس برای آیندگان جهت عبرت و برنامه ریزی اصولی جهت تلاش برای بسط دانش زلزله شناسی و مهندسی زلزله در منطقه استفاده گردد.

         

           4. نتایج و بحث:

 

        زلزله بزرگ و مخرب سال 1309 سلماس جزو یکی از مخربترین زلزله های منطقه آذربایجان محسوب می گردد. این زلزله پانزده ساعت پس از پیش لرزه سلماس در نیمه‎شب سه‎شنبه یا در حقیقت بامداد روز چهارشنبه 17 اردیبهشت زلزله اصلی در آن واحد موجب تخریب کامل دیلمقان و حدود شصت روستا در دشت سلماس و مناطق حاشیه آن شد. دامنه آسیب‎ها از دشت سلماس به دهستان قطور و مسیر علیای زاب در ترکیه کشیده شده بود و موجب کشته شدن 2500 تا 4000 نفر در سلماس شد. در این مقاله به بررسی درجه تخریب آثار باستانی در منطقه سلماس پرداخته شد. درمنطقه سلماس به سبب نا امی های پس از دوران صفویه آثار باستانس جدی و قابل تامل وجود نداشته و اگر اثری موجود بوده پس از دوره قاجاریه بوده که آن هم در حوادث پس از جنگ اول جهانی تقریبا نابود شد. بررسی آثار باقیمانده باستانی در سلماس نشان می دهد آثار موجود در کوهستان نظیر قلاع باستانی و دخمه های اورارتوئی و یا بنا هائی که به نوعی در ساختمانشان سنگ می باشد از استحکام نسبتا مناسبی در برابر زلزله بزرگ 2/7 درجه سلماس داشته اند. بر اساس این مطالعه کل آثار خشتی و گلی منطقه از بین رفته اند.

        منابع

امبرسیز.ن.ن.وملویل.چ.پ.،1370، تاریخ زمین لرزه های ایران، ترجمه: رده، 1. ناشر آگاه، تهران

  • بربریان.م.،قریشی.م.،1366، پژوهش و بررسی لرزه زمین ساخت کاربردی، خطر زمین لرزه، گسلش در گستره دریاچه تکتونیکی اورمیه، سازمان زمین شناسی کشور، شماره گزارش؟
  • سیاهپوش.م. ت.، 1370، پیدایش تمدن در آذربایجان، انتشارات قومس، تهران
  • شاه پسندزاده. م و، زارع.، 1374، بررسی مقدماتی لرزه خیزی، لرزه زمین ساخت و خطر زمین لرزه،گسلش در پهنه استان آذربایجان     شرقی، مؤسسه بین المللی زلزله شناسی و مهندسی زلزله، تهران
  • شهرابی. م.، 1373، شرح نقشه زمین شناسی چهارگوش اورمیه به مقیاس 1:250000، سازمان زمین شناسی کشور، تهران
  • ملک زاده دیلمقانی، توحید، 1378 ، سلماس در سیر تاریخ و فرهنگ آذربایجان، مولف، سلماس
  • ملک زاده دیلمقانی، توحید، 1383 ، زلزله بزرگ و مخرب سال 1309 سلماس، مولف، سلماس
  • ملک زاده دیلمقانی، توحید، 1384 ، تاریخ ده هزار ساله سلماس و غرب آذربایجان، ائلدار ، تبریز
  • Berberian. M. 1976 Salmas earthquake, Gs Report No 39
  • Berberian. M. 1976 Contribution To The Seismotectonies of Iran (part IV) No 40 Gs
  • Berberian. M. Tchalenco. J.S.1976 Field study and documention of The 1930 Salmas earthquake Gs no 49 P 271- 342
  • Berberian. M. 1976 Macroseismic epicenteres of destructive and damaging earthquakes in Iran(1900_1976).Gs No 39

 



 

۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۱۸
توحید ملک زاده دیلمقانی

دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی[1]

 

 طبیعت چند گونه ، کوههای سر سبز و پر آب سلماس سبب شده  است در هزاره های قبل از میلاد این شهر مأ وای گروهی از انسان ها ی باستانی شود که دانشمندان توانسته اند ، با اکتشافات و مطالعات باستانشناسی خود حضور انسانهایی از نوع نئاندرتال پیشرفته را در کوهها و غارهای نزدیک به سلماس ثابت کنند . مثلاً پروفسور کارلتون س : کوون در سال 1919 م طی تحقیقاتی غارهای " تام تاما " و " داوارزاغاسی " که در کوهستانهای نزدیک سلماس است را مکان اولیه استقرار بشر در دهها هزار سال قبل اعلام نماید .

نقوش آجواج سلماس ( مربوط به حدود 35 تا 150 هزار سال قبل)

در نزدیکی روستای اجواج 16  کیلومتری جنوبغرب سلماس آثاری از انسانهای اولیه وجود دارد که نشاندهنده اسکان انسانهای اولیه در منطقه سلماس می باشد. این آثار که بر روی صخره های آذرینی که سمتشان به سوی شرق می  باشد نقش شده عموما قوچ و بزهای کوهستانی با بدنهای کشیده می باشد که غالبا به صورت خطوط دراز کشیده شده است که در صورت تایید کشیده شدن این آثار توسط انسانهای اولیه میتوان این آثار را به دوره پالئولیتیک میانی(حدود 35 تا 150 هزار سال قبل )منتسب دانست.

در پای این کوه وجود باریکه ای آب اسکان دائم انسانهای اولیه را در کوهها و غارهای منطقه سلماس و آذربایجان نشان می دهد. بنا به تحقیق باستانشناسان انسانهای نخستین ساکن آذربایجان تا پیش از اواخر دوره میانی و اوایل نو سنگی غالبا در کوهها میزیستند و در حدود هزاره های 5-9  ق.م به تدریج به دشتها سرازیر شده و به احداث روستاهای کوچک پرداختند. روستای قرار گرفته در  اهروان سلماس یکی از این روستاهاست.

از دیگر سو حیات فرهنگی مردمان با ستان سلماس با مطالعات باستانشناسی در تپه های باستانی سلماس به کرّات تأ یید شده است ، باستان شناسان توانسته اند دریا بند که قدیمی ترین دهکدة باستانی در خاور میانه در سلماس قرار دارد آنهم با قدمتی در حدود نه هزار ساله قبل از میلاد . از دیگر سو این دهکده یک مکان صنعتی قدیمی تمدن آذربایجان نیز بوده بدین نحو که مردم باستان ساکن این دهکده یازده هزار ساله با وارد کردن نوعی سنگ خاص به نام اوبسیدین از معادن نزدیک سلماس آنها را تبدیل به آلات و ابزار برنده جنگی کرده و از آنها استفاده یا گاهاً به سایر مناطق صادر می کردند .

 وجود شواهدی از قبیل اوبسیدین های برّ ان در منطقه هؤده ر " کور اوغلی قالاسی " نشان دهندة استقرار تمدنی هم سطح با کول تپة یازده هزار سالة سلماس " mezolitic " در سلماس می باشد .

به تحقیق اولین قوم مشخص در سلماس اقوام سومری بودند که به استناد کاوشهای اخیر باستانشناسی و همچنین بررسی کتیبه های مختلف سومری های ساکن بین النهرین ، بانی تمدن بسیار مشهور و سرتاسری اره ته / آراتا در پنج – شش هزار سال قبل آذربایجان بودند . اولاد سومریان پروتوتورک ( ترکان باستان‌) ساکن در آذربایجان و سلماس بعد ها تمدن عظیم سومری بین النهرین را بوجود آوردند برطبق مطالعات و تحقیقات زبان شناسان کلمة اره ته/ آراتادر زبان ترکی باستان به معنی کوه و مکان مرتفع می باشد . بعد ها در تاریخ سلماس اقوام هورری که از خویشاوندان نزدیک سومری ها بودند و در پرورش اسب معروفیت داشتند و سپس گوتی ها و ترکان آس که نام "سلماس" از این نام مشتق شده است همگی در سلماس قدیم موجد تمدن بسیار پیشرفته در اعصار خیلی قبل حدود چهار پنج هزار سال قبل بودند.

در دوران بعد اقوام و قبایل ساکن آذربایجان به دنبال تهاجمات آشوریها برای مقابله با این دولت خونریز و تهاجم دولت عظیم ، متمدن و با سازمان اورارتو را  در سه هزار سال قبل بوجود آوردند که در سایه اقدامات این حکومت ، سلماس که آنزمان‌ اوْلهو نامیده می شد توانست به حد اکثر پیشرفت  زمان خویش برسد . آب رود خانه زولا و دیگر شعبات آن به وسیله کانالهای آب به کشتزار های تاک و باغهای میوة پربارکشیده شد. زمینهای پهناور به چراگاه تبدیل شدند ، اشتران و چهار پایان آن در سراسر جهان آوازه یافت . انبار های غله بزرگ احداث شد کاخ شاهی اوْلهو " سلماس" در کنار رود زولا ساخته شد و دیوارهای سنگی برای محافظت از شهر اوْلهوبر پیرامون آن کشیده شد . در سایة مطالعات دانشمندان ، امروزه می دانیم که ساکنان آن روزگار آذربایجان در دوران اورارتوها " حدود سه هزار سال قبل ) ابداع کنندة فن برای دستیابی به آب می باشند .

شهر و مدنیت وسیع اوْلهو در اثر حمله دولت آشور نابود گشت و دیوار های سنگی شهر به ضرب کلنگ وشمشیر چون کوزه گلین ویران و با خاک یکسان شد. ضربه وارده به پایتخت دوم اورارتو ( سلماس یا اوْلهو (اوْلخو )) به قدری سریع ، سخت و گیج کننده بود که تا صدها سال بعد شهر سلماس نتوانست آسیب های ناشی از این ضربات را جبران نماید ، بطوریکه بعدها شهر سلماس به احتمال قوی در دوران حکومت آذربایجان ( سلسله آذربایجان ) روی آبادانی به خود دید .

 آثار اورارتوها در سلماس:

امروزه محققین دخمه های موجود در «قارنی یاریق»، «ﻫﺆدر»، «دئریک»، «زنجیر قالا»و چهریق و آثار مختلف قلعه های خان تختی،کاظم داشی «ﮔﺆیرچین قالا» را کلاً آثار اورارتویی می دانند. کئوپورتر انگلیسی برای اولین بار توانست اورارتویی بودن آثار زنجیر قالا در تمر را نشان دهد.

سیستم آبیاری اورارتویی در منطقه سلماس  ( دو- سه هزار سال قبل)

 

در منطقه سلماس که در آن زمان جزو آبادترین نقاط دولت اورارتو محسوب می شد و ایالت سانقی بوْتو نامیده می شد آب رودخانه زوْلا و دیگر شعبات کوچک آن بوسیله کانالهای آب به کشتزارهای انگور و باغهای میوه و مزارع غلّه کشیده شده بود. از سوی دیگر قناتهایی نیز برای جمع آوری آبهای کوهستان برای استفاده در دشتهای آذربایجان احداث شده بود. امروزه اورارتوها یعنی مردمان باستان آذربایجان را ابداع کننده فن قنات برای دستیابی به آبها می دانند و محققین می دانند  که این  اورارتوها یعنی اجداد آذربایجانی ها  بودند که به پارس ها هنر معماری ، استفاده ازآهن و تکنیک قنات راآموخته اند.[2]

در تاریخ اورارتوها به گزارشات مربوط به آبادانی سانقی بوْتو  «مسیر بین سلماس از طریق گؤنئی» برمی خوریم. بر اساس این گزارشات ، آب رودخانه ها به مصرف باغات و زمین های کشاورزی رسیده و مسیر بسیار خرم و سرسبزی بوجود آمده بود که این سیستم آبیاری و سرسبزی منطقه در اثر حملات آشوریها نابود می شود.

 

عامل ائتنیکی مهم دیگری که در سلماس بطور بارزی درخشیده اقوام ساکایی می باشند که با استناد به منابع تاریخی مختلف می توان دریافت آلپ ارتونقا یا افراسیاب مندرج در شاهنامه خاقان انها بوده و عاقبت در کوران کشمکش های سیاسی در جزیره در دریاچه اورمیه دستگیر و سپس کشته شده است.

به احتمال بسیار زیاد محل گرفتاری وی جزیره «کاظم داشی» می باشد که سابقاً «قیریخ لار» نامیده می شد. این نکته که «کاظم داشی» یا «قریخ لار» همان محل اختفای آلپ ارتونقا (افراسیاب) بوده می تواند کاملاً واقعی به نظر برسد چرا که سابقاً مردم برای زیارت به این صخره بزرگ می آمده،در آن شمع روشن کرده ، نذر می داده و به قدر یک محل مقدس ارزش و احترام داشت.

امروزه نقشهای مختلف حیوانی در روی فرشها،گلیم ها و زیور آلات مختلف در آذربایجان را یادگار مدنیت ساکاها می دانند.

اتحادیه ماد

بر خلاف عقیده بعضی ها،مادها یک قوم آریایی نبوده بلکه در سده هفتم ق.م پس از سقوط دولت های اورارتویی،ماننایی،ساکایی و ... از اتحاد هفت قبیله ساکن آذربایجان بقول هرودت- دولت ماد به وجود آمد.

از تاریخ سلماس در دوره استیلای هخامنشیان در آذربایجان اطلاع چندانی در دست نیست.  پس از یک دوره سکوت تاریخی ، اولین آگاهی ما از سلماس به زمان حمله اسکندر بر می گردد.به استناد نوشته های " استرابون " در سال 20میلادی درمی یابیم که سلماس تحت عنوان " سیمباسا"  یا " سیمباکا" ظاهر شده که ظاهراً تحریفی از کلمة سلماس به زبان رومی است . به نوشته وی ، سلماس در آن دوران بین حکومت های آذربایجان و رومی هادست به دست می گشته بطوریکه این ردَ و بدل ها سبب آسیب های جدی به سلماس آنروز گار و به تبع آن رکورد صنعت و هنردر سلماس شد .

همزمان با حکومت آذربایجان در سرزمین آذربایجان ، دولت دیگری در ترکمنستان و شمال خراسان توسط سکاهای ترک بوجود آمد که مورخین به استناد به نام مؤسس آن " اشک " آنهارا حکومت اشکانیان نامیدند .

ماجرای حکاکی نقش  خان تختی سلماس

اشکانیان سرزمینهای متصرفی خود را به صورت ملوک الطوایفی یا فدرالیته اداره می کردند و همین امر هم سبب شد با تضعیف حکومت مرکزی سرزمینهای تابع این امپراطوری دم از استقلال بزنند. سرزمین آذربایجان از زمره این سرزمین ها بود. با کشته شدن اردوان در سال 224 میلادی امپراطوری اشکانی متلاشی گردید ولی تیرداد نامی که خسرو اشکانی نیز نامیده می شود توانست حکومت و استقلال آذربایجان را حفظ نموده و با رومیها پیمان دفاعی ببندد.

اردشیر موسس ساسانیان به تدریج دایره حکومت خود را از استخر فارس گسترش داده به مرزهای آذربایجان رسیده و به فکر تصرف آذربایجان افتاد. از دیگر سوی از رومیان خواست آسیا و مناطق سوریه و عراق را تخلیه نمایند .

بعد از عقب نشینی قشون روم ،خسرو اشکانی شاه آذربایجان در برابر اردشیر تنها ماند ولی با این همه دست از مقاومت برنداشت. و به ادعای گیبون ،این مقاومت بیش از سی سال تمام به طول انجامید. با توجه به سی سال مقاومت خسرو، احتمالاً تصرف آذربایجان در سال 262 میلادی یا 263 میلادی انجام شده است. جکسن نیز معتقد است تصرف آذربایجان در سال 230 میلادی انجام شده است.

اردشیر که نزدیکیهای سلماس رسیده بود سرمست از این پیروزی دستور حکاکی نقشی که حاوی نقش خود اردشیر و پسرش و دو تن از سران محلی که به احتمال زیاد سران آذربایجان باشند داد.  این نقش در کوه «پیرچاوش» نزدیکی آبادی «خان تختی» سلماس حک شده است. این نقشها که در ارتفاع حدود 30 متری حک شده است متشکل از دو  سوار و در پیاده است.

سواران پادشاهی هستند که ظاهراً ایشان را در حال گرفتن تاج از دست پیادگان نشان می دهد.

از مهمترین وقایع این دوران،حمله یولیانوس امپراطور رم به آذربایجان در 323 م و تصرف سلماس توسط قوای رومی می باشد. نیروهای رومی پس از تصرف سلماس به تاراج آن پرداختند.با مطالعه نوشته های رومیان درمی یابیم سلماس در آن دوران از طرف رومیها "جیلیا کوموس" نامیده می شد. که به مفهوم سرزمین آباد پر غله می باشد.

از مهمترین حوادث پس از تصرف آذربایجان توسط ساسانیان ورود ترکان خزر و ترکان هون به آذربایجان و سلماس می باشد که در تاریخ و تمدن و فرهنگ امروزین سلماس نقش فراوان دارند . امروزه زبانشناسان میدانند کلمة هؤده ر تحریفی از کلمه خزر می باشد . حفاری های باستان شناسی در تپه هفتوان سلماس آثاری از این دوران را به نمایش می گذارد که جالب ترین آنها دو عدد آینة شیشه ای بی نظیری است که از گورهای ( کورقان ) اوایل دورة ساسانیان در سلماس کشف شده است . این اشیاء امروزه در موزه بریتانیا نگهداری می شود.

با ظهور اسلام ، سلماس وارد دوران نوین تاریخ و فرهنگ خویش گردید .  آذربایجان قبل از شکست نهایی ساسانیان به تصرف اعراب در آمد چرا که عُمر در سال 19 ﻫ . ق عتبه بن فرقد سلمی را را به موصل فرستاد و سال بعد وی سلماس و اورمیه و خوی را تصرف کرد. بلاذری می نویسد:

 «معانی بن طاووس از پیروان اهل موصل روایت می کند اورمیه را نیز ﻋﺘﺒﺔبن فرقد هنگام جنگهای موصل فتح کرد و خراج آن چندی به بیت المال موصل ریخته شد و هم این چنین بود حال حور و خوی و سلماس. معانی می گوید: ﻋﺘﺒﺔ اورمیه را زمانی گشود که ولایت آذربایجان داشت و اللهُ اعلم.»[3]

 در سایة این دین نوظهور ، سلماس صدها شخصیت علمی ، ادبی و دینی به جامعة گستردة اسلامی تقدیم نمود که دراین نرم افزار به بیوگرافی عده ای اشاره خواهیم کرد . در سال 20هـ . ق سلماس به تصرف عتبة بن فرقد سردار عرب در آمده و متعاقب آن جمع کثیری از اعراب مسلمان وارد سلماس و آذربایجان شدند . با اینحال زبان عربی علیرغم داشتن پشتوانة قوی مذهبی ، نتوانست به زبان ترکی مردم آذربایجان فائق آید ولی طبیعی است آثار خویش را به عنوان مبادلة دوفرهنگ در زبان ترکی نشان داد کمااینکه این آثار در زبان عربی نیز دیده میشود . با این حال کم کم زبان و فرهنگ عربی در میان فرهنگ ترکی حل شد ، بطوریکه امروزه هیچ اقلیت عربی در آذربایجان دیده نمی شود .

همزمان با قیام بابک ، سلماس و قلاع اطراف آن به تبعیت وی در آمدند و بدین ترتیب بابک و مردم آذربایجان به مدت حداقل بیست سال متمادی در برابرقشون اعراب به مقاومت پرداختند ، لیکن این امردیری نپایید و بابک توسط اعراب دستگیر و بعداً کشته شد . صد سال پس از قیام بابک دوباره آذربایجان سعی در استقلال از بغداد نمود . در این کوشش ها سلماسیان نیز نقش فراوانی داشتند . در تاریخ می بینیم سلماس گاه به تصرف سالاریان ،گاه به تصرف حمدانیان در می آمد .

 سلماس در دوره اول اسلامی

ابن حوقل که در حدود سالهای 368 هـ .ق. تقریباً هزار سال قبل از سلماس دیدن کرده ، سلماس را شهری آباد ، پرجمعیت و پر نعمت معرفی و از میوه سلماس تعریف فراوان کرده است . وی همچنین از مسجد جامع سنگی و دیوارهای سنگی شهر سلماس یاد می کند.[4]

در حدود العالم نیز علاوه بر تعاریف فوق به صنایع دستی مردم سلماس نیز اشاراتی شده است خصوصاً از تولیدات دستی مردم سلماس به عنوان کمک درآمد سلماسیان نام برده می شود.

مقدسی نیز در احسن التقاسیم ، سلماس را با بازارهای متعدد و مسجد جامع سنگی ذکر کرده از سلماس به عنوان شهر زیبایی یاد می کند.[5]

ابن خردادبه صاحب کتاب « المسالک و الممالک » تحریر در سال 230 ــ 234 ضمن توصیفات آذربایجان و بیان راههای ارتباطی شهرهای آن به سلماس نیز اشاره می کند: « از آن محل ( اورمیه) تا سلماس از طریق خشکی و دریاچه اورمیه شش فرسخ راه می باشد. [6]این کل معلوماتی است که جغرافیدان عرب قرن سوم از سلماس ارائه می کند.

ابودلف سیاح عرب که درتاریخ341ه.ق  سفرنامه خودرا نوشته است درباره آبگرم در سلماس توضیحاتی می دهد.

در عصر ترکان سلجوقی آخرین موج ترکان اوغوز به آذربایجان وارد و بدین ترتیب خزینه های فرهنگی آذربایجان پربار تر شده و زمینه برای خلق آثار و نوشته ها مزین ادبی ، دینی و هنری در آذربایجان مساعدتر شد . محققینی همچون اورخان شاییق و گیرزی اوغلو معتقدند که در تقسیم بندی اوغوزان ،سلماس همراه با ارومیه و وان جزو دیش اوْغوز ( اوغوز بیرونی ) محسوب می شد .امروزه از ترکان اوغوزقبیله های قایی ،بایات ، افشار و چپنی ( ترکان کوره سین لی یا در اصل گیره سون لو – گیره سون منطقه ای در آناطولی ) در ترکیب مردم سلماس نقش دارند .

جنگهای صلیبی و سلماس

ترکان مسلمان که شور غزا و جهاد در سر داشتند سالیان متمادی در صف اول قشون اسلام در مقابله با مسیحیان و رومیان در حدود آذربایجان بودند. این علاقه به شکل کاملا واضحی در داستانهای کتاب ده ده قورقود که از کتب کلاسیک و ارزشمند ترکان است، متجلی است. ادامه جهادهای ترکان مسلمان سبب فروکش شدن تجاوزات مسیحیان و در رأس آن ارامنه به سلماس، اورمیه، خوی و ماکو گردید.

درسال 439 هـ .ق. یکی از پیشوایان مسیحی که خاچیک نام داشته به لشکریان  طوغرول بیگ سلجوقی حمله می کند. گرچه وی در این حمله کشته می شود با این حال با پیوستن جمعی به قشون وی سپاهیان طوغرول بیگ در نواحی خوی و سلماس شکست خورده[7] جمع کثیری از ترکان شهید می‌گردند. با این حال سلماس به دست مسیحیان رومی نیفتاد و حداکثر تلاش سلماسی ها صرف تعمیر و مرمت دیوارهای قلعه و فراهم نمودن آذوقه و تجهیزات جنگی برای مقابله با دشمن می شود. در جنگهای صلیبی سلماس به عنوان یک شهر تدارکاتی عمل می کرد.

مهمترین عصر فرهنگی آذربایجان تا استیلای مغول ، دوران حکومت اتابکان ( آتابیگ های ) آذربایجان محسوب می باشد . گر چه وقوع جنگهای گسترده صلیبی مانع رشد جدَی صنعت و هنر در سلماس شد ولی در عین حال سلماس به علَت قرار گرفتن در شاهراه تبریز –بیزانس به عنوان یک شهر مهم بازرگانی عمل می کرد . در کتب تاریخی از قالی های عالی سلماس ،پارچه های ماهوتی ،مخمل ، رو بالش ،سفره ، پرده ، جانماز ،‌آرخلیق ، کمر و قورشاق و از صنایع مسی فلزی در سلماس به عنوان یک صنعت با ارزش یاد می شد و صادرات ظروف مسین سلماس از اهمیت زیادی در جهان اسلام برخوردار بود .

در سال 619 هـ . ق سپاه مغول به آذربایجان رسیده و گروهی از آنان به فرماندهی چته نویان به سلماس حمله کرده و از آنجایی که اهالی سلماس قبول تبعیت از مغولان نکرند ، مغولها پس از تصرف سلماس ، آنجا را باخاک یکسان کردند . یکصد سال بعد سلماس توسط تاج الدین علیشاه وزیر غازان خان مرمَت میشود . حمدالله مستوفی از تاریخ نگاران این عصر اشاره می کند که محیط سلماس در آن زمان هشت هزار گام بود . از آثار دیگر این دوران ، مقبره زن تاج الدین علیشاه است که در سلماس به مینار مشهور بود و عاقبت در زلزله ویرانگر سال 1309 شمسی سلماس کلاً منهدم شد .

 ایلخانیان و سلماس :

به تدریج مملکت مغولان بدست شاهزادگان مغول افتاد از جمله هولاکو که سلسله ایلخانیان را تشکیل داد. هولاکو پس از غارت بغداد تصرف غنایم و تخریب بغداد با مال و منال و خدم وحشم فراوان به آذربایجان آمد وی قسمتی از این اموال را برای برادرش منقوقا آن فرستاد و بقیه را در قلعه مستحکم قیرخ لار ( کاظم داشی ) در سلماس ذخیره کرد.

آثار باستانی سلماس در دوران ایلخانیان : مینار

حمدالله مستوفی در سلماس اشاره می کند که سلماس یکصد سال پس از حمله مغول بدست تاج‌الدین علیشاه جیلان تبریزی مرمت شده و دورش هشت هزار گام است. علاوه بر این یک پل و راه های متعدد به امر وی ساخته شد و سلماس روی آبادانی دید.

مقبره ای که تا قبل از سال 1309 (زلزله) در سلماس در اراضی کهنه شهر امروزی  قرار داشت مقبره میره خاتون زن تاج الدین علیشاه بود. گرچه شکل ظاهری این مقبره شباهت تامی به آثار سلجوقی دارد ولی « هرتسفلد معتقد است که برج سلماس مقبره دختر امیرارغون خان رادکا نی است که به زنی وزیر تاج الدین علیشاه جیلانی در آمده بود و تاریخ آن 700 یا 710 هجری است.

نهر علیشاه Əlişə  که از نزدیکی سلماس کنونی می گذرد نیز از اقدامات مؤثر تاج الدین علیشاه برای مرمت سلماس تخریب شده به شمار می رود.

سلماس در آثار سیاحان دوره ایلخانی

به نوشته حمد الله مستوفی در کتاب «نزهه القلوب» :

«سلماس از اقلیم چهارم است. طولش از جزایر خالدات «عط ید» و عرض از خط استوا « لزم». شهری بزرگست و باورش خرابی یافته وزیر خواجه تاج الدین علیشاه تبریزی آنرا عمارت کرد. دورش هشت هزار گام است . هوایش به سردی مایل است و آبش از اودیه جبال بر می خیزد و به بحیرهچی چست ریزد . باغستان بسیار دارد . میوه وانگورش نیکو باشد. غله و دیگر حبوبات نیکو آید . مردمش سنّی پاک دین اند و پیوسته با اکراد در محاربه باشند و خصومت همیشه در میانشان قایم بود و چون ذاتی و موروثی است اصلاح پذیر نمی باشد . حقوق دیوانیش سی ونه هزار و دویست دینار است .[8] لازم به ذکر است که در آن زمان مالیات شهر خوی پنجاه وسه هزار دینار و مالیات شهر اورمیه هفتاد وچهار هزار دینار ، اردبیل هشتادو پنج هزار دینار و تسوج پنج هزار دینار بوده است.»

شهاب الدین یاقوت حموی نیز در معجم البلدان می گوید :

سلماس به فتح اول و ثانی مدینه ای است مشهور در آذربایجان میانه آنجا و اورمیه دو روز مسافت می باشد و تا تبریز سه روز و سلماس در میان اورمیه و تبریز واقع شده و بالفعل غالب آن شهر خراب است . از سلماس تا خوی یک منزل می باشد . طول سلماس هفتاد وسه درجه و سدس است و عرضش سی وسه درجه و نصف .

حکومت آل جلایر در سلماس

پس از ضعیف شدن حکومت ایلخانیان ، آل جلایر از 740 تا 836 هـ . ق. به آذربایجان مسلط شدند . مالیات دریافتی از سلماس در دوران آل جلایر به 39200 دینار می رسید که گویای تلاش وسیع برای سر وسامان دادن به اقتصاد مضمحل سلماس  پس از نابودی در یک قرن قبل بود .

عواید سلماس در این دوران پرحادثه را در سالهای 741 و 764 هـ . ق. به ترتیب 73000 و 50000 دینار بود[9] که گویای توسعه اقتصادی سلماس آن دوران می باشد .

سلماس در زمان امیر تیمور

تیمور در شعبان 763 هـ . ق. در شهر کوش بدنیا آمد . پدرش نام وی را « ته میر » به معنای آهن نام نهاد این لفظ بعداً در کتب فارسی به «تیمور » تبدیل شد .در سال 777 امیر تیمور گورکان پس از پیروزی بر ایلدیریم بایزید سلطان عثمانی در آنکارا در بازگشت به آذربایجان آمده در سلماس لشکرگاه زد .[10] تیمور در سال 789 هـ . ق. دوباره به سلماس آمده و در مدت اقامت در سلماس « ملک عزالدین » وانی را مورد تفقد قرار داده [11] و دایره حکومت وی را گسترش داد و پس از چندی سکونت در سلماس برای سرکوب آل مظفر عازم اصفهان شد.

پس از تضعیف ایلخانیان به ترتیب آل جلایر ، امیرتیمور و قره قویونلوها و آق قویونلوها سلماس را در دست داشتند و به تدریج با حکومت سلطان فرهنگی دوست اوزون حسن بر آذربایجان ، زمینه برای رشد صوفیان و تاسیس سلسه صفویه آذربایجان آماده شد . در زمان اوزون حسن  قرآن به زبان ترکی ترجمه و قلعه هایی در سلماس مرمَت شد از جمله قلعة مستحکم گورچین قالا در کنار دریاچه ارومیه . با تأسیس دولت صفوی در آذربایجان ،تنش های دول صفوی و عثمانی، آسیب های جدی به سلماس وارد می گردد که به تدریج هستی از سلماس بر می کند و در این جنگلها بوده که سبب اوضاع نامساعد سیاسی و امنیتی سلماس متروک و مخروبه گردیده و آنچه در منابع تاریخ اواخر صفویه و استیلای کریم خان زند و حکومت افشار ها و سایر کتب مربوط به تاریخ آذربایجان تحت عنوان سلماس ذکر می گردد منظور محال سلماس می باشد نه شهر سلماس . بی شک اهمیت و شکوه وعظمت قبلی شهر سلماس ،سبب تثبیت نام سلماس در طی تاریخ بوده است . از مهمترین وقایع فرهنگی سلماس استقرار شاخه ای از ترکان اوغوز تحت عنوان گیره سون لوها ( کوره سینی ) در مناطق غرب سلماس و استقرار گروهی از ترکان لک در مشرق سلماس می باشد . جمع کثیری از نویسندگان و شاعران و مشاهیر سلماسی از این ترکان لک می باشد .

 حرکت ترکان  لک  به سلماس

چنین به نظر می رسد زمانی که جمعیت سلماس  رو به کاهش نهاد و آثار ضعف اقتصادی در چهره آذربایجان نمایان می شد صفویه برای حفاظت از مرزهای سلماس و افزایش جمعیت ، گروهی از مردمان ایل لک را به سلماس کوچانید. لک ها خود را از ترکان قشقایی می دانند که در زمان حمله مغول از آذربایجان به اطراف شیراز کوچیده اند.

تاریخ دقیق استقرار لک ها در سلماس معلوم نیست ولی با توجه به قراین و از جمله فهرست امراء دربار صفوی می توان حدس زد که استقرار طایفه لک در سلماس ، قبل از حکومت شاه عباس بوده است. گفتنی است در فهرست یاد شده « ساروخان سلطان سلماسی میر جماعت لک سلماسی » قید شده است که جزو اویمآقات قیزیل باش نبوده ولی « در سلک امراء عظام انتظام یافته »[12] است.

امروزه لک های سلماسی در  آبادی های زیر استقرار یافته اند:

یوشانلو ، کنگرلی ، سلطان احمد ، یالقیز آغاج ، صدقیان ،  قره قشلاق،حمزه کندی  و آفتاخانا

با توجه به اینکه طایفه لک سلماس حالت کوچ نشینی داشتند می توان حدس زد قره قشلاق محل استقرار زمستانی انها بوده است . ییلاق – قشلاق لک ها در سلماس تا انقلاب اسلامی ادامه داشت .

در اوایل سلطنت آقا محمد خان قاجار ریاست لک های سلماس با سلطان احمد لک بود به نظر میرسد نام روستای سلطان احمد از نام رئیس ایل لک سلماس گرفته شده است .

سلماس در دوران سلطنت شاه محمد صفوی

پس از شاه اسماعیل دوم برادر بزرگش محمد به عنوان سلطان صفوی انتخاب شد . وی در اوایل حکومتش تصمیم گرفت « چون الکای خوی و سلماس و اورمی و اوشنی و بعضی از توابع مراغه به تصرف اکراد مخالف در آمده و به حمایت رومیه معترض حواشی مملکت می شدند .» مناطق یاد شده را آزاد نماید. وی برای نیل به این مقصود با قشونی مجهز به آذربایجان لشکرکشی کرد ولی به سبب دریافت خبر حمله محمد گرای خان تاتار به شیروان چاره ای جز حرکت به سوی شیروان نداشت.

به نوشته ترکمان ، در سال 985 هـ به سبب جنگ های فراوان و تخریب باغات و مزارع آذربایجان « در اکثر محال قحطی پدید آمد .»

در سال 992 هـ نیز شاه محمد و حمزه میرزا ولیعهد کوشش ناموفق در بازپس گیری آذربایجان داشتند .از آن طرف نیز عثمان پاشا وزیر اعظم عثمانی با سپاهی عظیم به سوی تبریز پیش می آمد. حمزه میرزا ولیعهد که سعی در جلوگیری از حرکت قشون عثمانی داشت ، نتوانست کاری از پیش ببرد و در 27 رمضان 993 هـ .ق. قشون عثمانی به تبریز رسید.

حمزه میرزا این بار جهت ضربه زدن به قشون سپاه عثمانی به سلماس آمده ، بر پاشای ایروان و سلماس غلبه کرده سلماس را متصرف شده و شهر را غارت کرد. تصرف سلماس دیری نپایید و بالآخره حمزه میرزا کشته شد.

بعدها عثمان پاشا ، وزیر اعظم عثمانی در آذربایجان وفات کرد و عثمانی ها عقب نشینی کردند با این حال تا زمان شاه عباس دوم آذربایجان و به تبع آن سلماس یکی از ایالتهای امپراطوری عثمانی بشمار می رفت.

شاه عباس صفوی و تصرف دوباره سلماس

در گیرو دار هرج و مرج در دربار صفوی بالآخره علی قلیخان شاملو و مرشد قلیخان استاج لو دست یاری به هم داده و عباس میرزا را در سال 996 هـ  با عنوان رسمی « شاه عباس » به سلطنت برگزیدند. وی برای آسودگی در سال 999 هـ طی پیمانی آذربایجان ، گرجستان و قسمتی از لرستان را رسماً ضمیمه خاک عثمانی کرد و دفاتر مالیاتی این مناطق را به دولت عثمانی تحویل داده و سپس به تقویت قشون خود پرداخت.

در تاریخ هفت ربیع الثانی 1012 هـ شاه عباس از اصفهان به قصد آذربایجان بیرون آمده و بی هیچ مانعی در 19 ربیع الثانی 1012 هـ به تبریز رسید. از آنطرف غازی بیگ مقاومت در برابر عثمانی را صلاح ندانسته، قلعه قارنی یاریق را به علی پاشا تحویل داد و منتظر رسیدن قشون صفوی شد. پس از تصرف تبریز، سلماس نیز به تصرف قشون سپاه عباس در آمد و بلافاصله غازی بیگ به‌ سبب خدماتش در ارسال پیغام از اوضاع داخلی آذربایجان به حکومت خوی و سلماس منصوب شد.

گرچه سلماس در سال 1012 هـ .ق. به تصرف صفویان در آمد ولی عشایر مرزی پس از چند گاهی با دست اندازهایی به سلماس و شهر و روستاهای مجاور امنیت را از مردم سلب کرده بودند. بنابراین تصرف واقعی سلماس و استقرار دولت صفوی در سلماس پس از به ثمر رسیدن صلح سال 1021 هـ .ق. بین دولتین صفوی و عثمانی برقرار شد.

در پاییز سال 1014 هـ .ق. جغال اوغلو سردار عثمانی از راه آلباق به سلماس آمده و شهر را تصرف کرد سپس رهسپار تبریز شد. شاه عباس پیر بوداق خال حاکم تبریز را به مقابله با عثمانیها فرستاد در طسوج به عثمانی ها شبیخون زده و از سلماس تا آلباق نیز بدین  شیوه عمل نموده اگر از سر حیاتشان می گذشتند از رخت و لباسشان نمی گذشتند. پس از هزیمت عثمانیها ، اردوی شاه عباس به سلماس رسید و خود وی در چمن دیریشک سلماس اردو زد. در طول اقامت بیست روزه شاه عباس در سلماس ، امرای بسیاری از جمله مصطفی بیگ محمودی و زینل بیگ محمودی و امیرخان چلاق برادوست که در زمان استیلای عثمانی ها ، از اطاعت صفویه سرباز زده بودند به حضور وی رسیده و اظهار ندامت کردند . اما جغال اوغلی چون خبر اقامت شاه عباس و قشون صفوی را در سلماس دریافت کرد برای جلوگیری از هر گونه در گیری از خطه وان به سمت دیار بکر حرکت کرد. شاه عباس پس ازاستقرار آرامش در سلماس به تبریز بازگشت.

کوراوغلو و قلعه هؤده ر سلماس

کوراوغلو قهرمانی است برخاسته از میان مردم و پاسدار منافع مردم و عاشیقی است ترنم کننده دلاوری و جوانمردی که زور مداران او را راهزنی بیش نمی پندارند و مردم آذربایجان نجات بخش خویش. به اعتقاد اهالی سلماس چنلی بئل کوراوغلو همان  قلعه هؤده‌ر می باشد که به گفته بعضی مردم « کوراوغلو قالاسی » و بر طبق اعتقاد بعضی ها « قیز قالاسی » می باشد. این قلعه که در راه کاروانروی سلماس به عثمانی قرار داشت مورد حمله « دلی کوراوغلو » قرار می گرفته و غارت می شده است. گفتنی است کوراوغلو به دلیل محبوبیت نام بسیاری از قلاع مستحکم دیگر آذربایجان را به خود اختصاص داده و همچون سایر شخصیت های عالی مقام دارای موقعیت اسطوره ای هم شده است.

ورود «کوره سون لی هاKürəsünlilər    »  به  سلماس

یکی از وقایع مهم ورود جلالیها به آذربایجان ، حرکت طایفه « کوره سون/کوره سین »لی به سلماس و استقرار انها در سلماس بود. کوره سینلی ها از ایل چپنی یکی از 24 قبیله اوغوز بودند. اینان قبل از صفویه در آناطولی در جنوب دریای سیاه در منطقه «گیره سون» زندگی می کرده و تمایلات صوفیانه داشتند .  همین امر سبب بروز اختلاف ها و تنش هایی بین عثمانی ها وترکان  چپنی گشت.

چپنی ها در زمان اوزون حسن به حکومت آق قویونلوها پیوستند که در رأس انها ایل – آلدی بگ قرار داشت . در زمان صفویه نیز چپنی ها زیر فرمان امپراطوری صفوی قرار داشت . باقی چپنی های ساکن عثمانی در جنگهای مختلف عثمانی – صفوی به نفع صفویان وارد جنگ می شدند. در سال 976 ( 1568) به فرمان سلطان عثمانی تمام چپنی های وان از منطقه هم مرز آذربایجان آخراج شدند. در زمان سلطنت سلطان طهماسب در میان افراد گارد شاهی ، نفراتی از چپنی ها هم دیده می شوند. در وان علیرغم تضییق عثمانی ها به انها از نفوذ چپنی ها کاسته نشده بطوریکه در سال 955 (1548) در زمان سلطنت سلطان سلیمان قانونی، حاکم وان از ترکان چپنی بود و جالب اینکه در عین زمان حاکم اورمیه سلیمان چلبی نیز از ترکان چپنی بود وی در جنگ با عشایر کرد کشته شده .

پس از ورود چپنی ها به سلماس از آنجایی که اینان از محال « گیره سون » عثمانی( شرق آناطولی ) آمده بودند در میان مردم آذربایجان به گیره سون لی یا کوره سونلی مشهور شدند. بیش از ده روستای سلماس امروزه کوره سونلی / کوره سینلی نشین می باشد.

لهجه اهالی محال کوره سونلی سلماس مابین لهجه آذربایجان و آناطولی می باشد. فولکلور اینان نیز عیناً مانندسایر مردم آذربایجان می باشد.

لک های سلماس

آنچه معلوم است این است که لک ها بر اساس سندی رسمی همزمان با حکومت شاه اسماعیل در نواحی سلماس سکونت داشته اند. گرچه ابوالقاسم طاهری ادعا کرده است که لک ها را نادرشاه از جنوب به لکستان سلماس کوچ داد[13] .  در عالم آرای عباسی که در اواخر عصر شاه عباس تألیف شده در ذکر «امرای قبایل مختلف که از اویمآقات قزلباش نیستند » از « ساروخان سلطان سلماسی میر جماعت لک سلماسی » نام می برد. طبق این فرمان هم در ربیع الثانی 1067 و سال بعد « عباسقلی خان سلماسی » امارت آن جماعت را دارد . سالها بعد در تذکره الملوک که مقارن استیلای افغانها تألیف شده و ضمن فهرست حکام از « حاکم سلطان لک سلماسی »ذکری شده است . از مجموع اینها بر می آید که لک ها که لااقل از اوایل قرن دهم همزمان با حکومت شاه اسماعیل در سلماس سکونت داشتند علیرغم جنگهای فراوان عثمانی – صفوی بر سر جای خود باقی مانده اند . اما بعد از صفویه دیگر از انها به صورت واحد ایلی نامی نیست. معلوم می شود که اندک اندک زندگی ایلی رارها کرده ده نشین شده اند. حتی از اینکه اسکندربیگ انها را خارج از طوایف و ایلات آورده و در این فرمان هم از انها به جماعت لک تعبیر شده است می توان استنباط کرد که در همان قرون هم وضع ایلی و چادر نشینی نداشته اند گرچه تا حدود بیست سال قبل ییلاق وقشلاق گروهی ازدآمداران لک سلماس ادامه داشت.

در فرهنگ جغرافیایی ایران براساس مطالب گرد آوری شده از مسموعات و روایات موجود در عامه نوشته شده است که اهالی این منطقه از لکستان قفقاز کوچانده شده اند. با توجه به فرمان شاه عباس دوم می بینیم که یکی از جماعت لک سلماس و ظاهراً از رؤسای انها از ملازمان کپک سلطان بوده و از آن طرف گفتیم که کپک سلطان سرداری نخجوان ارس را داشته و در آنجا کشته شده قرینه بسیار ضعیفی برای تأیید آن روایت محلی بدست می آید . گفتنی است هیچگونه ارتباطی فرهنگی ، تاریخی بجز

حمله سلطان مراد چهارم به آذربایجان و سلماس

در سال 1045 قمری، سلطان مراد چهارم شخصاً عازم تسخیر آذربایجان گردید ابتدا به ایروان حمله و از آنجا به تبریز و سپس به سلماس حمله کرد. اطلاعات این سفر جنگی در نسخه خطی «دؤردونجو سلطان مرادین ایروان و تبریز سفری روزنامه‌سی» ( استانبول ، توپقاپی سرایی، بغداد کؤشکو کیتابخاناسی 405 نومره ال یازما) موجود است

اطلاعاتی در مورد قلعه سلماس ، اواخر  دوره صفویه به نوشته اولیاء چلبی جغرافیدان عثمانی :

سلماس قالاسی ، یعنی دلماس شهری، ایلک تیکیجی سی بوذرجمهردیر . برکتلی بیر دوزنده اوْلوب قویون و جامیشی چوخ اوْلدوغونا گؤره حاکیم بوذرجمهربو شهره «دیلی ماست» آدینی وئرمیشیدیر!!! کؤنول – قلب قاتیغی !! دئمک دیر . سونرا هولاکوخان     مغول لار لا گلیب عباسی لرده ن المستنصربالله اوزه‌رینه بغدادا گئده رکن بو شهری داغیتمیشتیر! سونرالار جهانشاهین سلماس آدلی وزیری بورانی آبادلاشدیریب آدینی سلماس قْویموشدور! . بو قالانین دیبینه گلدییمیز زامان خان بیزی قارشلاییب و اوْنون ائشیک آقاسی اورمیه خانی‌نی سارایا آپاردی. مرتضی پاشا آغاسی و بیر منشی نین مسافیری اولدوق قالانین سیرو تاماشاسینا باشلادیق. قالا ، گئنیش بیر چؤلون ایچریسینده یئرلشیب دؤرد طرفده‌ن اورمیه، تسوج، قوُملا(خامنه) قاراباغلار، خوی، مرند، بهیستان ، چورس خانلیق لاری ایله قونشو اوْلان سلماس چؤلو بئش پاسین و موش چؤلو بوْیدا اوْلوب قپچاق کیمی گئنیش بیر یئردیر. قوزئی یه باخان قالا قاپی سیندان ایچری گیررکن ساغ طرفه دؤرد گوشه داشی اوزه‌رینده « آمره حاضه سور المتین عامر هذا سور المتین به ایام تاج الدین علیشاه و بنایی حاجه ناکدی ماکریزی» یازیلمیش دیر. قالانین دیوارلارینین اطرافی مین آددیمدیر. هاواسی سویوق دور. قالانین غربینده‌کی چای پنیاینش و آبآقای داغلاریندان گله ره‌ک نئچه یوز مین باغ و باغچادان گئچه ره‌ک اورمیه گؤلونه تؤکولور. آخار سولاری یولی اوستونده سو قویولاری دا واردیر. عجملر عثمانلی عسگرلرینده‌ن بیر چوخونو توتوب بو قویولاردا اسیر ائتمیش دیلر. بو دیارین سولاری نین هامی‌سی یئر آلتیندان کئچیر. قالانین هم ایچینده هم‌ده باییریندا خان سارایی واردیر. خان نئچه مین نؤکره مالیک دیر. قالا دا بئش یوز دیزچؤکن نؤکرلری، مفتی، دارغا، منشی و کلانتری، یاساوول قالاسی، شهبندری و مهمانداری واردیر. اهالی سی آت مینرلر. کندلری نین جاماعاتی گیزلینده سنّی مذهبینه اعتیاد ائدیرلر. قالا اهالی سی تجارتله مشغول اوْلور. شهر اطرافیندا ایسه قالا دیوارلاری یوخدور، آنجاق دؤرد طرفینده خندق قازیلمیش دیر. اوچ قاپی سی واردیر. اورمیه قاپی سی قبله یه  تسوج قاپی سی باتی یا ! تبریز قاپی سی دوغویا آچیلیر. قاپی نین باییرینداکی یاشاییش قصبه نین اطرافی یئددی مین آددیم دیر. شهر ده اوچ مین ائو، اوچ جامع، دوْقوز محله واردیر. دؤرد محله‌ده عجم سنّی لری و بئش محله‌ده ایسه گؤی دوْلاق‌لار یاشیرلار. خان و حامام لاری برـ بزه‌کلی دکان‌لار ، قهوه خانالار واردیر. یول لاری حددینده‌ن آرتیق تمیز اوْلور. بیر سالخیم اوزوم ایرمی دوککا گلیر. بورانین اوزومو حدینده‌ن چوخ شیره‌لی و سولو اوْلوب ، قیرخ نوع آرمودو  واردیر. بیتکی و تاخیلی‌دا چوخ دور. چای لاری یئر آلتی ایله اخیر سلماس ولایتی گئنیش ، آباد و اهالی سی ایسه خوشبخت دیر. هله یئنه ده مراد خانین اولدوغو یئر بیر مسیر (گزینتی‌یئر) کیمی دورور. سلماس شهری خویون باتی سندا اوْلوب بیر آز قوزئیه مئیللی دیر. خویلا سلماسین اراسی یئدی ، تبریزله سلماسین آراسی ایسه اوْن آغاج دیر.

افشارهای آذربایجان و سلماس

افشارها یکی از 24 قبیله ترکان اوغوز و از اولاد آوشار ( افشار ) ، نوه اوغوزخان و پسر ییلدیزخان و یکی از پنج قبیله ترک معروفی هستند که طی هزاران سال بر خاور میانه حکم راندند.

افشار ها از قرن یازدهم و دوازدهم میلادی ( چهارم و پنجم هجری ) همراه با سلجوقیان و بعد از انها به ایران و آناطولی و عراق و سوریه آمدندو عمدتاً در آناطولی و آذربایجان و عراق مستقر شدند.

افشار به معنی چابک ، مباشر و مطیع ( از فعل آوش ) به معنی مطیع در ترکی قازان و کریمه ، معنی کرده اند نخستین کوچ بزرگ آنان در قرنبه ریاست آق سونقور که مؤسس اتابکان موصل بود به سوریه انجام شد و در قرن 12 کوچ بزرگ دیگری به ریاست قوش طوغان ( قوش دوغان = پرنده زا ) و اصلان بیگ به خوزستان انجام شد در قرن 13 میلادی ایلی مغولها را پذیرفته و به جنوب آناطولی رفتند و حکومت خانی    قره مان ( کارامان ) را تشکیل دادند. افشارهای آناطولی از احفاء سه خانواده از حلب آمده هستند:

1 ـ قوت بیگلی

2 ـ گوندوز اوغول لاری

3 ـ کوپه ک اوغول لاری.

در اواخر قرن 15 میلادی ، اوایل حکومت صفویان ، افشارهای آناطولی دسته دسته به آذربایجان کوچیدند که در رأس آنان منصور بیگ بود و جزو قیزیلباشان شدند.

منصور بیگ از دوستان نزدیک اوزون حسن آق قویونلو بود که به ولایت کهگیلویه منصوب شد و در زمان شاه اسماعیل ولایت فارس یافت و پسرش الوند والی کهگیلویه شد و بعد از او پسرش محمد میرزا والی شد.

افشارهای کهگیلویه از شاخه های گوندوزلو وآراشلو بودند. نادر شاه افشاراز تیره قیرخلوی افشار بود.

افشارها تا مدتهای مدید در اورمیه سرحددار کشور بودند.

با توجه به شواهد و قراین می توان گفت روستاهای «مافی‌کندی» و «برکشلو» افشار نشین بوده است. مافی ها و برکشلو ها طایفه ای از افشارها بودند.

نابودی شهر و قلعه  سلماس در اواخر صفویه

دیدیم جنگهای مستمر صفویه و عثمانی ها هر ساله خسارت فراوانی به شهر سلماس وارد می کرد و جمع کثیری از مردم سلماس به سبب عدم امنیت جانی و مالی جلای وطن می کردند. همین امر سبب تخریب کامل شهر سلماس شد بطوریکه همزمان با حکومت نادرشاه از شهر سلماس جز نام چیزی باقی نماند و آنچه که در تاریخ ذکر می شد فقط نام سلماس بود و بس. محل قدیم شهر سلماس به استناد نوشته های تاریخی ، در غرب سلماس امروزین بوده ، امروزه بقایای گورستان و آثار این شهر کمابیش در غرب کهنه شهر فعلی دیده می شود.

قصبه دیلمقان (دیلمان) Dilmgan  در شرق سلماس قرار داشته و نسبت به سلماس دوره صفوی از اهمیت کمتری برخوردار بود بطوریکه کاتب چلبی مشهور به حاجی خلیفه در کتاب جهان نما ( قرن یازدهم هجری ) در باره سلماس و دیلمقان می نویسد:

« سلماس شهری است از شهرهای سرحدی آذربایجان و معدود از تومان خوی که عبارت از سلماس و اورمیه و خوی و اشنویه است . این شهر در هفتاد ونه درجه طول و سی و سه درجه عرض و در سمت غربی تبریز در منتهای حدود آذربایجان واقع است . این قصبه از طرف شرق به قصبه دیلمغان و بحیره اورمی و از جانب جنوب به اشنویه و از جهت غرب به کوهستانات حکاری و از سمت شمال به گردنه قوسقون قران محدود می شود .»

به تدریج با توسعه قصبه دیلمقان ، احمد خان دنبلی با احداث دیواری بر اطراف آن ، دیلمقان را مرکز ولایت سلماس برگزید . این حادثه در اوایل دوره قاجاریه اتفاق افتاد .

اوضاع سلماس پس از کشته شدن نادر شاه

پس از کشته شدن نادر شاه ، سرداران وامرای وی از ابراهیم خلیل خان جوانشیر گرفته تا ابراهیم شاه افشار ادعای حکومت آذربایجان کرده و در این راه کوشیدند . آزاد خان غلجایی نیز که تبریز را در تصرف داشت نیز خیال حکومت بر آذربایجان را داشت . نقی خان افشار حاکم اورمیه چون این خبر را شنید با هماهنگی با اهالی خوی وسلماس قشونی بیست هزار نفری جمع و آزاد خان را به نخجوان فراری داد. نقی خان افشار با شاهبازخان دنبلی حاکم خوی به تعقیب آزاد خان پرداخته و در جنگی که در کناره های رود ارس رخ داد ابتدا افشار ها و سپس دنبلیها فرار کرده آزاد خان توانست به ترتیب خوی و سلماس و اورمیه را تسخیر کند .[14] بدین ترتیب  آزاد خان که روز به روز استقلالش بیشتر می شد به فکر غلبه بر گرجستان افتاد. در اولین جنگ شکست خورد ولی در دومین جنگ گرجستان را به پرداخت خراج به آذربایجان متعهد شد .

تسلط آزادخان غلجایی بر سلماس سالها ادامه داشت تا اینکه در سال 1171 هـ محمد حسن خان قاجار طی نامه ای به شاهباز خان درخواست کمک به اخراج آزادخان غلجایی از آذربایجان را کرد.

 پس از پیوستن افشارها و دنبلی ها به محمد حسن خان قاجار در جنگی که مابین طرفین در چمن دولامه اورمیه روی داد آزادخان شکست خورده و به حکاری فرار کرد و محد حسن قاجار افاغنه را به مازندران فرستاد. پس از کشته شدن محمد حسن خان قاجار ، آزادخان افغان با پانزده هزار کس از افغان و اکراد به قصد آذربایجان آمد که دوباره شکست خورده به گرجستان گریخت.

کریم خان زند در سال 1176 هـ به خیال تصرف آذربایجان به اورمیه تاخته و پس از تصرف آنجا به سلماس حمله کرده و از راه سلماس به خوی رفت و آنجا را نیز ضمیمه حکومت خود کرده ابراهیم خان بغایری خراسانی را به حکومت سلماس منصوب کرد. قبلاً حکومت خوی و سلماس از آن احمد خان دنبلی بود. درسال 1184 درگیری بیگلربیگی اورمیه و خان خوی در کنار قره سوی خان تختی سلماس موجب صدماتی به اهالی سلماس شد. در سال 1195 خلیل خان جوانشیر «به اغوای رمل ملاپناه منجم قره باغ» قصد حمله به خوی و سلماس داشت که این حمله ناکام ماند . گفتنی است ملاپناه مشهور به واقف صدراعظم‌خان قره‌باغ و یکی از چهره های باارزش ادبیات آذربایجان در سده هیجده و نوزده میلادی بوده است.

پس از کریم خان علیمراد خان زند ، جای وی را گرفت. از آن طرف نجفقلی بیگ خان تبریز با همدستی برادرزاده اش احمد خان ، خان خوی نامه ای به علیمرادخان نوشته وی را به آذربایجان دعوت کردند . از بس قدرت امام قلی خان افشار خان اورمیه در قلوب اهالی عراق عجم استیلا داشت که به این دعوت اعتنا نداشتند . بالآخره علیمراد خان زند تصمیم گرفت با همکاری خوانین آذربایجان ، امام قلی خان افشار اورمی را سرکوب کند .

چمن دیریش سلماس میعادگاه قشون احمدخان، خان خوی، علی خان افشار حاکم خمسه، احمد خان مقدم حاکم مراغه نجفقلی حاکم تبریز، صادق سلطان حاکم سراب. عباسقلی خان کنگرلی با جمعیت نخجوان و ایروان شده و پس از جمع شدن تمام قشون ، همگی با هم حرکت کرده و از گردنه قوشچی سرازیر شده و « صحرای جبل و امام کندی و کنار بحیره شاهی  از جوشن لشکر دریای مواج می نمود». در جنگی سخت در پنج شنبه 18 ذی حجه 1197 امام قلی خان افشار شکست خورد و حکومت اورمی از جانب علیمرادخان زند به امیر اصلان خان افشار داده شد.

وی به محض رسیدن به اورمیه محمد قلی خان برادر امامقلی خان را از اورمی به سلماس فرستاد و در آنجا زندانی کرد . ابراهیم خان افشار جهت کسب حمایت احمد خان وارد خوی شده اوضاع اورمی را برای وی توضیح داد .در این رابطه احمد خان گفت امشب مهمان باشید « فردا نوشته آدم میدهم تا محمد قلیخان را از سلماس ببرید. ابراهیم خان گفت ما را حاجت به حکم و حمایت تو نیست بعون الله تعالی… این بگفت و با اشخاص مفصله سوار شده به دلمقان سلماس ایلغار نمود »و محمد قلیخان را آزاد کرد.

چمن دیریش سلماس در زمان حکومت حسنقلی خان پسر احمد خان دنبلی بر خوی و سلماس محل تجمع قشون آذربایجان برای جنگ با قشون خوی و سلماس بود . جریان از این قرار بود که خان خوی از پرداخت مالیات به خان افشار خودداری کرده و این موضوع به درگیری انجامید که پس از چندی حسینقلی‌خان تسلیم شد .( سال 1203 هـ .ق )

 انتخاب شهر و قلعه دیلمقان  به عنوان مرکز ولایت سلماس

همچنانکه قبلاً اشاره گردید شهر سلماس به سبب اوضاع نا مساعد سیاسی و امنیتی متروک و مخروبه گردیده و آنچه که در منابع «تاریخ اواخر صفویه و استیلای کریم خان زند و حکومت افشارها و سایر کتب مربوط به تاریخ آذربایجان » تحت عنوان سلماس ذکر می گردیدمحال سلماس بود نه شهر سلماس . بی‌شک اهمیت و شکوه و عظمت قبلی شهر سلماس سبب جاویدان شدن نام سلماس شده بود و گرنه صدها مورد تخریب و فراموشی نام شهر به کرات در هر دوره تاریخی ثبت و ضبط است.

میرزا حسن زنوزی ، که از مشاهیر آذربایجان عصر فتحعلیشاه قاجار می باشد در کتاب ریاض الجنه در باره آبادانی دیلمقان می نویسد :

در این سنوات که قریب چهل سال است به واسطه تسلط و عدل و داد حکام دنبلی ولایت سلماس دایر وآباد بلکه فخرالبلاد و اهالی همیشه بر الوار و اکراد غلبه تمام دارند و اکثر مردمش متمول و صاحب ثروتند و خدیو شهید سعید احمدخان (دنبلی ) قریه دیلمقان را باوری عظیمی کشید و آنجا را شهرچه ای ساخت و دکاکین و حمامات و مساجد و رباطات و عمارات عالیه در آنجا بنا نمود و اولادش هم در آبادی آنجا کوشیدند . در مقدمه استیصال خوی آنجا هم بالمره خراب و پایمال و اهلش دربدر و فراری شدند و دراین اوقات مردمش یکایک جمع می شوند … ».

بدین ترتیب آبادی دیلمقان حصارکشی شده و تقریباً در اوایل عصر قاجاریه به عنوان مرکز ولایت سلماس انتخاب گردید . دیلمقان در سال 1229 هـ دارای 300 خانواده بوده ، حاجی زین العابدین شیروانی در زمان فتحعلیشاه سلماس را دارای حدود 1000 خانواده ذکر می کند.

آیا کهنه شهر امروزین همان  سلماس قدیم ( قلعه سلماس )  می باشد؟

نگارنده فرضیه یکی بودن کهنه شهر با سلماس قدیم را درست نمی داند زیرا:

1 ـ براساس نوشته های تاریخ نگاران و سیاحانی که از سلماس دیدن کرده اند سلماس قدیم شهری مستحکم و دارای برج و باوری سنگی بوده و در جنگهای مختلف صفوی – عثمانی از قلاع مستحکم منطقه شمرده می شد. با مراجعه به خاطرات افراد کهنسال منطقه، کهنه شهر قبل از زلزله  فاقد این استحکامات بوده است.

2 ـ در نقشه قدیمی کهنه شهرمندرج در کتاب  شهر من آقای  جلیلی، هسته اولیه کهنه شهر امام زاده مشهور شهر می باشد. این بنا بر اثر انتقال شهر پس از زلزله 1309 به سمت شرق در حاشیه شهر واقع شده است. شهر قدیمی سلماس با قدمت شهریتی حداقل 1700 ساله نمی تواند در اطراف امامزاده بنا شود. در هیچ منبع تاریخی نیز به وجود امامزاده در مرکز شهر اشاره ای نشده است.

3 ـ شهر قدیم سلماس شهری مسلمان نشین بوده و بنا به استندات تاریخی در داخل قلعه شهر اقلیت مسیحی یا یهودی وجود نداشته که کلیسا یا کنیسه‌ای هم در داخل شهر موجود باشد. عکس این مطلب در کهنه شهر قدیم دیده می شود که شهر اختلاطی از ترکان مسلمان ، مسیحیان و یهودیان بوده است.

4 ـ لهجه اهالی محترم کهنه شهر دارای ویژگیهای منحصر به فرد در زبان ترکی آذربایجان است و حتی در میان ترکی مردم شهرستان سلماس کاملاً مشخص و مجزاست. بافرض اینکه سلماس قدیم ، کهنه شهر بوده باید لهجه اکثریت اهالی سلماس لهجه کهنه شهری امروزین می بود نه اینکه لهجه اهالی کهنه شهر در میان اهالی سلماس امروزین جزیره‌ای زبانی باشد.

5 ـ سنّت دیرپای عاشیقی از سنن غیر قابل انکار ترکان و اهالی آذربایجان می باشد. این سنّت در میان اهالی امروزین کهنه شهر دیده نمی شود.

6 ـ قبرستان بزرگ واقع در شمالغرب شهر کهنه شهر مربوط به بقایای قبرستان سلماس قدیم می باشد که در جنگهای صفوی – عثمانی نابود شد که در غرب قبرستان شهر واقع بود.

7 ـ در نوشته هایی که این جانب از آرشیو های عثمانی بدست آورده و قسمتی از انها را در اختیار دوستان قرار داده ام سلماس و کهنه شهر یکی دانسته شده است. این اسناد مربوط به جنگ جهانی اول بوده و اشتباه نوِسندگان ارتش  عثمانی در این نقشه ها کاملاً محرز است چراکه در جنگ جهانی اول که شاهدین این جنگ در منطقه هنوز هم کم نیستند هیچ زمان کهنه شهر ، سلماس نامیده نمی شد. مطالعات اینجانب در آرشیوهای عثمانی نشان می دهد که کارمندان قدیم آرشیوها موقع تهیه گزارشهای جدید به تواریخ مختلف منطقه که در سالهای قبل نوشته شده رجوع    می کردند. با مراجعه به تاریخ آذربایجان و احراز وجود شهر سلماس در زمانهای گذشته و کلمه کهنه شهر در حال حاضر ، آنان نیز  به اشتباه افتاده اند که کهنه شهر امروزین همان سلماس قدیم میباشد. این اشتباهات در میان جغرافیدانان به کرات دیده شده است.

8 ـ آذربایجان در سلسله های مختلف معمولاً نقش هسته اولیه دولتها را بازی می کرد در دوره قاجاریه نیز آذربایجان از این امر مستثنی نبوده است. سلماس هم از شهر های معتبر آذربایجان و در سر حد آن قرار داشت.  به فرض انتقال مرکزیت شهر از سلماس قدیم به دیلمقان ، منابع تاریخی دوره قاجار که کم هم نیستند و یا کتب تاریخی دولتی  مختلف که در تبریز ، اورمیه و حتی خوی نوشته شده اند اطلاعی در این مورد به ما می دادند که در اینباره هیچ نوشته رسمی و دولتی و حتی غیر دولتی درباره انتقال مرکزیت از سلماس به دیلمقان دست نداریم.

سلماس با ورود به دورة قاجار وارد موقعیت ممتازی شده علاوه بر تثبیت کامل ادبیات ،فرهنگ و هنر آذربایجان در سلماس موجب بارورتر شدن استعداد ادبا و شعرا و رجال سیاسی در عهد قاجار شد علیرغم این موقعیت زیبای فرهنگی و ادبی سلماس ، حوادث دردناکی در سلماس آنروزگار به وقوع پیوست که اختصاراً به آنها اشاره می گردد :

طغیان جعفر قلی خان دنبلی در خوی و سلماس علیه تسلط قاجارها

عباس میرزا در سال 1214 هـ. ق به تبریز آمد و شروع به سرو سامان دادن به اوضاع مملکت شد. در همین حال خبر آوردند که جعفر قلی خان دنبلی که بعد از برادرش حسین خان ، حکومت خوی وسلماس را به دست گرفته است ، قصد طغیان دارد.

عباس میرزا برای امتحان وی و اینکه آیا وی لیاقت جانشینی حسین خان بر دو شهر مرزی خوی وسلماس دارد یا نه ، وی را به تبریز خواست.

جعفر قلی خان که تا آنروز در خفا با فتحعلیشاه مخالفت می کرد ، مجبور به آشکار کردن موضع شد و از پذیرش دستور عباس میرزا سرپیچی کرد و شروع به استحکام قلاع سلماس نمود.

عباس میرزا پس از دریافت خبر طغیان وی ، به قصد سرکوبی ، قشونی مرکب از سواره و پیاده تهیه کرده از تبریز حرکت ودر یام مستقر شده و از آنجا دستورحمله به سلماس را صادر کرد.

جاسوسان جعفر قلی خان به سرعت خبر حرکت عباس میرزا و قشون مسلح وی را به اطلاع جعفر قلی خان رساندند. وی پس از دریافت این خبر ، به سرعت قشون گیری خود افزوده از ایروان گرفته تا قارص سرباز مزدور گرد آورده و قورخانه‌مجهزی آماده و خود را برای دفع حمله عباس میرزا آماده کرد .جمع قشون وی را 15 هزار نفر نوشته اند . ولی واضح است که این رقم گزافه است ، خاصه آنکه مدت قشون گیری کم بوده است . جعفر قلی خان برای امنیت بیشتر و حفظ سلماس در قبال حمله عباس میرزا و اینکه اگر سلماس تسخیر شد کوهستانهای غرب آذربایجان به دست عباس میرزا نیفتد، به قلعه مستحکم هؤده ر که در 14 کیلومتری غرب سلماس واقع است ، حمله کرده و آنجا را به تصرف خود در آورده ابدال آقا نامی را با عده ای مأمور حفظ آنجا کرد.

در این حین طایفه حیدرانلو را که از قبایل سرحدی عثمانی شمرده می شدند و جزو اتباع عثمانی بودند ، برای کمک به جعفرقلی‌خان به نزد وی شتافتند و جعفر قلی خان را بیش از پیش بر عقیده خویش مستحکم و استوار نمودند.

جعفر قلی خان دنبلی پس از اطمینان از استحکام قلاع غرب برای حفظ سلماس و بستن راه سلماس، دشت سلماس را به آب بست و مانع طبیعی بر سر راه عباس میرزا ایجادکرد ، بطوریکه تصرف سلماس از شرق غیر ممکن شد و تنها راه نفوذ ، پیشروی از طریق کوههای غرب بود که این راه نیز به خاطر استحکام هؤده‌ر و زیاد بودن افراد مسلح جعفر قلی خان بعید بنظر می رسید. با ایجاد این موانع ، جعفر قلی خان  بیش از پیش بر پیروزی خود و حکومت بر کل آذربایجان امیدوار شد. ولی وی در جنگ با عباس میرزا شکست خورد و کل منطقه به دست قاجاریه افتاد.

یکی دیگر از مهمترین حادثة دوران نخست قاجاریه تهاجم روس ها به آذربایجان و تصرف سلماس در دور دوَم تهاجمات بود که در طی این تهاجمات سلماس به اشغال روس ها در آمد تا اینکه عباس میرزا نایب السلطنه با پرداخت شانزده هزار تومان توانست روسها را از سلماس بیرون کند . تبعید علی محمد باب به سلماس و زندانی شدن وی در قلعة چهریق سلماس و طغیان اشرار به سرکردگی محمد آقا جد اسماعیل آقا و تهاجمات و غارت آنها در سلماس و روستا های محال کوره سین لی سلماس از مهمترین حوادث قبل از مشروطیت سلماس می باشد .

 نفوذ میسیونهای مذهبی در آذربایجان

از وقایع دیگر این دوران که همزمان با آمدن هیئت نظامی فرانسوی می باشد ، نفوذ میسیونهای مذهبی مسیحی به سلماس و استقرار انها در سلماس می باشد. میسیونهای لازاریستها که به سلماس آمده بودند، مدارسی در سلماس دایر کرده که به زبان فرانسه تدریس می شد و از شاگردان بی بضاعت شهریه دریافت نمی شد.

خواهران نیکوکار سن ونسان دوپول که وابسته به لازاریستهای فرانسوی بودند، در سلماس فعالیتهایی داشتند.

از آن طرف میسیونهای کاتولیک یونانی هم به سلماس آمده بودند و برای نشر و تبلیغ مذهب خویش، تبلیغاتی در سلماس می کرده و مدارسی تأسیس کرده بودند.

 سلماس در انقلاب مشروطیت آذربایجان

 سلماس یکی از ولایت های مشهور آذربایجان و مرکز آن دیلمقان از جمله مراکز مهم تجارتی آذربایجان محسوب می شود . موقعیت ممتاز سلماس باعث شده بود تجارت به یکی از پیشه های اصلی منطقه درآید. تجارت باکو ، تفلیس و استانبول در دیلمقان و آذربایجان از رونق خاصی برخودار بود و از دیگر سو همانندی فرهنگی مثلث باکو ، تبریز و استانبول سپ شده بود رفت و آمد بین سه رأس مثلث بیشتر بود بطوریکه روس ارس یکی از پر رفت و آمد ترین محل عبور در آذربایجان محسوب می شد . برای این مردمان که ابتدایی ترین حقوق بشری بی بهره بودند سیستم منظم حکومتی حکومتی ، دوایر مختلف دولتی ، مناظر عجیب از سیستم فرهنگی ، اداری منطقه بسیار عجیب می نمود و بسیاری از آن این موضوع را بسان سوالی برای خود می دانستنند که چرا ما در عین همانند ملّی از فامیلهایمان عقب هستیم . در سلماس گروهی از این بازرگانان و روشنفکران اروپا دیده که عمدتاً همفکر بودند به تدریج باهم آشنا شده و از اوضاع نا بسامان این سوی ارس صحبت می کردند .شهید میرزا سعید سلماسی اولین و جوانترین عضو این گروه 14 نفره از اولین مشروطه خواهان سلماس بود . اینان به تدریج به متشکل کردن فعالیتهای خود پرداختند ولی چون جلسات اینان به حکومت سلماس گزارش داده شد برای روی گم کردن جلسات مترقی خود را پر از مراسم روضه و مرثیه برگزاری می کردند . این وضع تا اعلام رسمی مشروطیت ادامه داشت. میرزا سعید سلماسی ، میرزا محمود غنی زاده سلماسی ، میرزا عبدالرضا پیامیار ، حاجی پیشنماز سلماسی و برادرش صدرالاسلام ، بلال آقای کهته شهری از جمله اعضای فعال این کمیته فعلاً بی خبریم. میرزا سعید سلماسی شاعر ، ژورنالیست ، آزادیخواه ، بانی شعر نو در آذربایجان و ملل شرق (زبان فارسی) ، بانی اولین مدرسه سبک نوین در سلماس ، عضو انجمن مشروطة‌ سلماس ، بانی اولین کتابخانه عمومی سلماس  
بانی اولین صندوق خیریة‌ سلماس ، بانی اولین قرائتخانه عمومی سلماس در سن 21 سالگی در کمال نا باوری به شهادت رسید و عموم آزادیخواهان آذربایجان و عثمانی را متأثر نمود.

سلماس در فجایع جیلولوق

از اوایل قرن بیستم، ارامنه متعصب شروع به تحرکات خشن نموده و در سال 1905 م جنگ سراسری بر علیه مسلمانان قفقاز شروع کرده و مشغول پاکسازی منطقه‌ای که آنرا "ارمنستان بزرگ" می‌نامند؛ کردند. علیرغم سرکوب سریع این شورش، افراطیون ارمنی تا شروع جنگ جهانی اول (1914 م) گهگاهی به فالیتهای ضد اسلامی دست زده و هراز چندگاهی به اعمال تروریستی می‌پرداختند. تا اینکه با شروع جنگ حهانی اول، ارامنه ساکن عثمانی و سایر مناطق اسلامی نیز وارد دسته‌بندی‌های سیاسی – نظامی منطقه شده و با ورود به اتحادیه ضد اسلامی، روس، انگلیس و فرانسه، علیه دولت اسلامی عثمانی دست به اقداماتی زدند که شرح جزئیات، در کتاب "تاریخ ارمنستان" هراند پاسرماچیان، به وضوح مشهود است.

اقدامات تحریک‌آمیز ارامنه اگرچه نتوانست در سرنوشت نهایی جنگ تاثیری بگذارد ولی تا حدی فکر قشون عثمانی را به خود مشغول کرد. بنابراین دولت عثمانی ابتدا به جمع‌آوری اسلحه ارامنه عثمانی پرداخت تا از این اسلحه‌ها علیه عثمانی استفاده نشود. سپس چون این اقدام کارساز نسد؛ شروع به انتقال ارامنه به پشت جبهه‌های جنگ نمودند. در این حین جمع کثیری از آنها که درصدد پیکار با عثمانی‌ها در جبهه متحد با روسها بودند شکست خورده به روسیه و یا آذربایجان (مناطق غربی آن اورمیه، سلماس، سولدوز) که آن زمان در اشغال روسها بود فرار کرده و از طرف مردم آذربایجان علیرغم شرایط سخت جنگی، پناه داده شدند و مردم آذربایجان با این رفتار خویش دیگر بار روحیه نوع پروری و انسان دوستی خود را - علیرغم دشمنی ارامنه با آنها-  نشان دادند.

با ورود مسیحیان (مرکب از ارامنه و آسوری‌ها) به اورمیه و سلماس عملا صدهزار نفر مسیحی وارد آذربایجان شد و ترکیب حاکم بر منطقه کاملا به نفع مسیحیان عوض گردید. کنسول روس در ارومیه (نیکیتین) همراه با نمایندگان سیاسی فرانسه و انگلیس ومسیونرهای ظاهرا مذهبی از افراد تحت‌الحمایه مسیحی خویش، قشون مسیحی به استعداد 4 گردان تیرانداز آسوری، 2 گردان تیرانداز ارمنی با چهارتوپ کوهستانی، سیصد سوار، یک گروهان مسلسل و یک سرویس تلگرافی تشکیل دادند.

قشون مسیحی استقرار خویش بر قسمت غربی آذربایجان  را با کشتار اهالی در روز آخرین چهارشنبه سال 1297 شمسی اعلام کرده و پس از سه روز کشتار مردم و تسلیم اهالی اورمیه پایان یافت. پس از چند روز سلماس نیز به تصرف مسیحیانن که در آذربایجان آنها را "جیلو" می‌نامند؛ درآمده و مسیحیان شروع به تصفیه قومی منطقه از ترک مسلمان به مسیحی کردند. که خوشبختانه مصائب و مشکلات مردم اورمیه بیش از چهار – پنج ماه طول نکشیده و قشون عثمانی آزادسازی مناطق غربی آذربایجان را وجهه همت خویش قرار داده و در تابستان سال 1298 شمسی، مسیحیان، سلماس و اورمیه را طی جنگ با عثمانی ها تخلیه و به سوی بغداد – محل استقرار انگلیسیها – متواری شدند.

در این فاجعه هولناک انسانی ، بیش از یکصدهزار نفر آذربایجانی در اورمیه و سلماس و سولدوز و قوشاچای توسط ارامنه و آسوری‌ها قتل عام شدند. حال پرسش اینجاست که آیا 24 آوریل، سمبل کشتار مسلمانان اورمیه و سلماس می‌باشد یا ارامنه مهاجم؟

شورش سیمیتقو

با پایان یافتن جنگ جهانی اول و جنایات جیلو ها سیمیتقو رئیس عشایر شکاک در اورمیه و سلماس علیه دولت مرکزی قیام نمود. این عصیان با کشتار مردم سلماس و اورمیه ادامه یافت. اذر 1298 با حمله اکراد به قره قشلاق جنگ بزرگ لکستان شروع وبا شکست اهال لکستان سلماس تمام شد. در این جنگ صد ها نفر از اهالی لکستان کشته و زخمی شدند. دولت برای تادیب اکراد اردویی به سلماس فرستاد که این عملیات با مذاکرات صلح بین طرفین به اتمام رسید. در اذر سال 1299 دوباره اردویی به فرماندهی امیر ارشد به سلماس آمد که این اردو با کشته شدن امیر ارشد دست خالی به تبریز برگشت. مرداد 1301 شمسی در واقع شکست سیمیتقو از قوای دولتی بود که منجر به فرار سیمیتقو به کوههای مرزی با ترکیه و عراق گردید. سیمیتقو تالش نمود در سالهای بعد دوباره به غرب آذربایجان هجوم آورد ولی کاری از پیش نبر . وی در سال 1309 در اشنویه کشته شد.

در سال 1305 پادگان سلماس شورش نموده و فرمانده پادگان را به قتل رساندند. این ماجرا نیز با اعدام سربازان خاطی پادگان سلماس به اتمام رسید.

        1930م ( 6 مه ) : روزسه شنبه 16 اردیبهشت 1309 هـ .ش.

              زلزله ای که بزرگی آنرا 5/5 = M درجه برآورد کرده اند سلماس را در ساعت 10 صبح تکان داده و باعث خرابی چند دکان و خانه شده تقریباً پانزده نفر تلف شدند و قسمتی از اهالی شهر را تخلیه کردند. روستاهای هفتوان، کوچه میش و کلشان تخریب شدند در هفتوان، چند خان به کلی فرو ریخته و یک زن با یک کودک زیر آوار ماندند.  در کوچه‌میش و کلشان تقریباً تمام خانه ها تخریب و در هر کدام یک نفر کشته شدند. در روستاهای دیگر سلماس آسیب ها کمتر بود مثلاً در کهنه شهر ، پته وئر (Pata ver ) سارنا، پیه جوک (Payajuk )چند خانه فرو ریخت و بیشتر انها ترک خوردند در دیگر روستاها نظیر ملحم، اؤله، خسروا، دیریش و مغانجیق بیشتر خانه ها ترک خوردند . کمی دورتر از رو مرکز زلزله که آن را بربریان (1977) و بولتن مؤسسه ژئو فیزیک 15/38 درجه شمالی و 75/44 درجه شرقی (منطقه تمر، شورگل ) برآورد کرده اند. در روستاهای حبشی ، افتاخانا ، یاوشانلو ، عه یه ن ،و سنجی  تنها چند دیوار ترک خوردند . این زلزله که در حقیقت پیش زلزله اصلی زلزله مهیب سلماس بود این اثر را داشت تا به مردم سلماس و روستاهای اطراف هشدار ترک خانه ها را بدهد و بدینسان جان خود را از زلزله های احتمالی نجات دهند. در این میان نقش فرمانده سربازخانه سلماس چشمگیر بود . فرمانده پادگان سلماس ضمن هشدار به مردم سلماس ار بابت نخوابیدن در زیر  سقف سنگین خانه ها تمام سربازان پادگان سلماس را به حالت آماده باش در خارج پادگان نگه داشته بود که آمادگی و کمک این سربازان در فردای آن زلزله تحسین برانگیز بود . این زلزله در بولتن مهم زلزله نگاری جهان درساعت هفت و سه دقیقه و بیست و دو ثانیه به وقت جهانی و حدود ساعت ده صبح به وقت محلی ثبت شده است. پانزده ساعت بعد در نیمه شب همان روز زلزله ای باقدرت خیلی بیشتر از اثر این زلزله ، سلماس را بکلی
تخریب کرد.

1930 م (7مه)(سلماس): این زلزله که بزرگی آنرا بربریان (1974) 4/7 =M و مؤسسه ژئو فیزیک 2/7= M  برآورد کرده است یکی از مخربترین زلزله های آذربایجان و شاید منطقه خاورمیانه می باشد بطوریکه سال 1930 م در تاریخ زلزله شناسی بنام زلزله 1930 سلماس ثبت شده است . پانزده ساعت پس از پیش لرزه سلماس در نیمه شب سه شنبه یا در حقیقت بامداد روز چهارشنبه 17 اردیبهشت زلزله اصلی در آن واحد موجب تخریب کامل دیلمقان  dilmgan و حدود شصت روستا در دشت سلماس و منطق حاشیه آن شد . دامنه آسیبها از دشت سلماس به دهستان قوطور و مسیر علیای زاب در ترکیه کشیده شده بود و موجب کشته شدن 2500 تا 4000 نفر در سلماس شد .

پس از استقرار آرامش در سلماس ، شهر جدیدی در یک کیلومتری دیلمقان – بر محل فعلی شهر سلماس با نقشه صحیح شهر سازی و مهندسی و بصورت شطرنجی مهندس اسداله خاورزمین احداث و به هر یک از اهالی شهر ویران شده سلماس قطعه زمین مناسبی جهت خانه سازی و اسکان داده شد.



[1]

     tohidmelikzade@yahoo.com

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

۰۲ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۲۵
توحید ملک زاده دیلمقانی