دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی

وب سایت رسمی
بایگانی

۵۳ مطلب با موضوع «آذربایجان شناسی» ثبت شده است

ترکان خزر

ترکان خزر از جمله  اقوام ترکی  هستند که موجد تمدن پیشرفته در عالم بوده اند و در طول تاریخ شاهد فراز و نشیبهای فراوانی بودند. ترکان خزر ممثل تمدن ترکان در سده های اواسط سده هفتم بودند ولی به تدریج اوضاع و احوالشان به تدریج مسیر قهقرایی پیمود و از آن امپراطوری وسیع که روزی رقیب امپراطوری ساسانی و روم بود نامشان تنها در کلمه کلمه دریای خزر به جای ماند .  اطلاعات ما ازترکان هون هامحدود به منابع چینی واروپایی وبصورت غیرمستقیم ازمنابع ترکی میباشد . چینیها ترکان هون را «هیونگنو » مینامیدند[1] و از آنها وحشت زیادی داشتند . همین وحشت سبب شد تا امپراطورهای چین دیواربزرگ چین را بنا نهند[2].

آرتور کوستلر کلمه خزر را از کلمه «گزر» ترکی از مصدر گزمه ک می داند[3]  که به مفهوم کوچنده می باشد .شاید این نام نمودی از سیستم ایلی آنان می باشد.اساس قوم خزر را ترکان « سابار/سووار» تشکیل می دهد . نام سابار / سووار در شهر « بیله سوار » دشت مغان به چشم می خورد . امپراطوری خزر اقتدار ترکان را پس از امپراطوری هون و گؤک تورک به دست گرفت همین امر سبب شد که بار تولد در یکی ار مقالاتش خزران را همان هونها بداند[4]. دراتحادیه هون غیرازترکان اقوام مختلفی نظیرمغولی،تونقوز،تبت وچین شرکت داشتند . پیگولوساکایا دستجات ترک « هیونیت » « کیدار » «هیاطله » را جزوهونها میداند[5]. زکی ولیدی طوغان معتقد است که در ایجاد اتحادیه سیاسی موسوم به خزر اکثریت با قبایل ترک بوده و ترکان طبقه حاکم را تشکیل می داده اند [6]و طبیعی است که در امپراطوریی که در محیط جغرافیایی بین چین تا اروپا گسترده است دهها طایفه غیر ترک تحت حاکمیت ترکان زندگی می کردند. به نظر ابراهیم قفس اوغلو در سرزمین خزر در کنار لهجه شرقی هون نظیر هون ،گوک تورک و اویغور ، لهجه غربی ترکان نظیر اوغور – بلغارها نیز رایج بود[7] . کوستلر معتقد است که زبان رسمی خزرها ظاهرا از لهجه چوواشی ترکی می باشد که هنوز در جمهوری خود مختار چوواشی در روسیه در میان ولگا و سورا به آن تکلم می کنند[8]. اساسا قتصاد ترکان هون را نیز پرورش اسب تشکیل میداد این ماشین جنگی قدرتمند امکان هرگونه مهاجرتهای وسیع و مانورهای وسیع نظامی را دراقصا نقاط عالم را فراهم میآورد بطوری که در اوایل سده 5 میلادی، یک اتحادیه نیرومند طایفه ای هون درشمال وغرب دریای سیاه پدید آمد که غیرازهونها، تمام طوایف ترک وغیرترک اعم از اسلاو ژرمن را شامل میشد . گفته میشود بیش از 45 قبیله گوناگون دارای تبارها و زبانهای مختلف ومتفاوت تحت سرپرستی ترکان زندگی میکردند .[9] سرپرستی این اتحادیه تاآخرین لحظات دولت هون دردست ترکان بود .آنچه از واقعیات برمیآید (نامها،القاب وعناوین ومناصب هونی همگی متعلق به زبان وفرهنگ ترکی است[10].  «شواهد نوشته دیگری از قلعه سرحدی که درسال 260 یاکمی زودتربوسیله ساسانیها تصرف شده بدست آمده دارای القاب ومناصب فرماندهان جز هونی همه ترکی است[11]. پپلیو دانشمند بزرگ فرانسو ی نیزمعتقد است هونها ترک بوده اند بی آنکه خود راچنین بنامند[12].  امروزه دانشمندان معتقدند بلغارها ی باستان قبل ازاسلاویزه شدن جزاتحادیه هون بودند وبیش کزبان پروتوبلغاری نیززبان ترکیه ونی میباشد امروز کتیبه های رونی پروتو بلغارقرائت شده چون خط آنها درظاهرشباهتی با رونی دارد آنرا خط رونی بلغاری نامیده اند . این خط باسنگ نوشته ای بزرگتر کان شرقی قرن هشتم (اروخون–ئینیسئی ) نزدیکی کلی دارد[13].ازدیگرسوسنگ نوشته ها ی یونانی عامیانه با نامها ولقبهای ترکی که از فرمانروایان ترکان بلغار قرن  8 و 9 باقیمانده مطلب راتایید میکند وبالاخره سنگبنشته ای با خط یونانی وبه زبان ترکی متعلق به دوره هونها، ترک منشا بودن عنصرهون به کل را تثبیت میکند. تنها واژه‌ای که با الفبا یا صلی خزر یباقیمانده است واژه OKHQURÜM است به معنی می‌خوانم و درترکی جدید به صورت  OKURUMتلفظ می‌شود[14]. ائلبروس عزیزوف معتقد است پاره ای از لهجه های ترکی آذربایجانی ارتباط مستقیمی با خزرها دارد[15].

خزران پیش از آنکه دولت مستقلی تشکیل دهند تابع امپراطوری ترکان غربی یا  توروگوتها  بودند . تورگوتها چندان عمر نکردند و میراث حکومتی اینان به ترکان خزر رسید .اینان به تدریج به توسعه قلمرو خود در شمال و مغرب و جنوب پرداختند و در سال 650 میلادی طومار عمر دولت بلغار را در کوبان در نوردیدند و مقدمات تشکیل دولت نیرومند و مستقل بنام خزران را فراهم آوردند. ابراهیم قفس اوغلو سال 630 میلادی را تاریخ آغاز خاقانات واقعی خزر می شمارد اما آرتامونوف و طوغان حدود سال 650 م را که زمان بر افتادن دولت گؤک ترکهای غربی است آغاز رسمی دولت خاقانات خزر می داند. عمر این دولت تا 965 م ادامه داشت. بعضی ها دولت خزر را ادامه دولت گوک تورک غربی می دانند و یکی از دلایل آنها این است که خاندان حاکم خزران شاخه ای از خاندان حاکم گؤک ترکها بوده است . در حدود العالم آمده است که پادشاه خزران را طرخان  خاقان خوانند و از فرزندان « انسا » است. زکی ولیدی طوغان بر آن است که انسای مذکور در حدود العالم همان آچینا یا آشینا است که نام خاندان سلطنتی گؤک ترکها است.  گفتنی است آشینا یا آسینا،  گرگ باستانی ترکان می باشد که در بسیاری از داستانها و اساطیر ترکان باستان نقش مادر ، راهنما و هدایت گر دارد . بر طبق این اعتقاد گرگ خاکستری یا بوزقورد قبل از دامداری ترکان مقدس شمرده می شده و همین اعتقاد امروزه به اشکال مختلف در میان ترکان محاصر از جمله آذربایجانیان دیده می شود مانند قوردالی « دست گرگ » که برای شفای بیماران به کار می رود و خراب دیدن گرگ که نشانه سرور و خوشبختی است و غیره[16].

از نظر مملکت داری ، خزرها دارای شکل دموکراسی کنونی بودند . مورخان معاصر حکومت ترکان خزر را یک نظام دو پادشاهی می دانند که در آن « خاقان » مظهر قدرت الهی و « بک » مظهر قدرت این جهانی است .نظام دو پادشاهی خزران را با حکومت دو نفری اسپارتها مقایسه کرده اند که کاملا خطاست . باید گفت که حکومت دو نفری اسپارت از آن فرزندان دو خانواده متفذ و از لحاظ قدرت برابر بود اما رهبری دو نفری در قبایل صحرایی ظاهرا بر آن مبنا که خزران وظایف اساسی را بین دو رهبر تقسیم کنند نبودهاست. .خزرها از ابتدای قرن هشتم با حملات شدید ایدئولوژیک دو دین برتر جهان یعنی  اسلام و مسیحیت روبرو شدند و برای حفظ مقام خود درمقابل این حملات دین یهود را برگزیده و اکثر ترکان خزر یهودی گشتند.ترکان خزر بعدها در سراسر آذربایجان پخش و جمع کثیری از آنها به اروپای شرقی مهاجرت کردند.  اسامی مکانهای بسیاری در اوکراین و لهستان از واژه خزر مشتق شده اند[17].   در سلماس نیز نام روستای هؤده ر و در اورمیه نام محله هازاراناز کلمه خزر مشتق شده است.به نوشته هندو شاه نخجوانی سلجوقیان اصلشان از ترکان خزر است [18]و بدین جهت اسامی یهودی در میانشان به وفور یافت می شود.حمله خزرها به آذربایجان در زمان هشام خلیفه اموی انجام پذیرفتهاست که باعث دردسرهایی برای دولت اسلامی گردید.  ابن خلدون خزرها را سفید پوست ذکر می کند[19]آغاچری ها که از اقوام خزر محسوب می شوند در سال 460م و هشت سال بعد از آنها ساراغورها به جنوب قفقاز آمدند و در سال 488 با ساسانیان به نبرد پرداختند . نام آغاچری ها در دوران بعد مثلا در حمله هلاکو به قلعه الموت در آمده و گاهی به شکل قاجار ثبت شده است [20].

 

 

ترکان هون

هونها از 5/3 ق.م (اوج قدرت و مقارن عهد نامه معروف بین ترکان و چینی ها ) تا  قسمت اعظم آسیا و اروپا حتی شهر روم تحت تسلط ترکان هون بود . خبر نخستین استقرار ترکان هون در آذربایجان مربوط به سال 227 میلادی  می باشد[21].

همچنین به نوشته فاوست بیزانسی هون ها و آلانها در لشکر کشی آرشاک دوم م (67 – 245‌) که به شکست شاپور اول در حوالی تبریز منجر شد شرکت داشتند[22]. در سال 395 م هونها به یاری سلطان ایبری (گرجستان ) به نام فراسمانیوس آمدند [23]. «پطروس ایبری » هونهای ساکن آذربایجان را آق هون /هونهای سفید یا خیلندورک خایلندرک می نامد. در زمان بهرام گور ساسانی نیز این نام به چشم می خورد زیرا بزودی در چهارمین سال یزگردی صحبت از عبور هونها از ده میر قاپی در بند می کند. در سال 448 م فرستادگان روم شرقی در محل قرارگاه آتیلا خاقان ترکان هون مطلع شدند که آتیلا قصد لشکرکشی گسترده به آذربایجان و تصزف آن دارد البته هونها به راههای آن سرزمین آشنایی کامل داشتند.  «وازیچ » و «کورزیچ » دو تن از رؤسای سلطنتی هونها از قبیله خیلندورک  مامور تدارکات حمله و اخذ کمک قبایل مختلف امپراطوری ترکان هون بودند . پس از آنکه قوشون هون مرغزارها را طی کرد و از دریا گذشت آنطور که نقل می شود پس از 15 روز از کوهی بالا رفتند و سپس وارد آذربایجان شدند و با قوشون آذربایجان درگیر شدند. هونها موقع برگشتن از راه دیگری عبور کردند و آن راه راه باکو بود . پس از چند روز آنها به وطن مود بازگشتند[24].

آتیلا امپراطور عاقل ترکان هون در طی سال حکومت خود توانست نقش ترکان را در معادلات جهانی به خوبی نشان دهد .

براساس افسانه های ترکان ، گویا خاقانی آتیلا از طرف خداوند به وی مرحمت شده است[25]وی در افسانه های ژرمنی نیز دارای مقام محترمی است و چنانست که گویی ژرمن ها او را از خود می دانستند در صورتیکه پادشاهی را که از صفوف خود ژرمن ها ست آنها با صفات بی رحم وجبار در افسانه های خود ضبط و شرح داده اند [26]. در افسانه ژرمنی آتیلا «پدر پهلوان » و «شبان ملتها » نامیده شده است[27]. و نقش اصلی در افسانه ژرمنی سرود نیبلونگن یا داستان زیگفرید دارد . مراسم تشعییع جنازه آتیلا و حتی سرودهایی که برای مرگ آتیلا ساخته شده و بدست ما رسیده از همه اینها گویاترند . طبق این سرود آتیلا می خواست دولتی بوجود آورد که هسته آن را جمع ملتهای هونی و ژرمنی تشکیل بدهند . در برابر این دولت ، دولتهای روم شرقی و غربی فرمانبردار و خراجگزار باشند[28]. گیبون نیز معتقد است در بین فاتحان اعصار باستانی و جدید تنها آتیلا بود که در سرزمین پهناور ژرمن و سکایی را به هم پیوند داد[29].

پس از مرگ آتیلا سواران گزیده گرداگرد او می چرخیدند و کرده های بزرگ خاقان ترک آتیلا را در چکامه ایی می سرودند که ترجمه عین عبارت آنرا به لاتینی هنوز داریم : آزاده ترین خاقان ترکان هون آتیلا ، دلاورترین سالار ملتها که با قدرتی بی نظیر تا آن هنگام به تنهایی بر سکاها و ژرمن ها پادشاهی داشت و دولتهای حیطه خاک روم را با غارت شهرها به وحشت انداخته بود و چگونه او ،آتیلا ، از فرط لابه و التماس آنها را ضی شد تا باج سالیانه بگیرد و آنچه مانده از آنها نگیرد . و او که همه اینها را با مدد بخت نیک کرد نه با زخم دشمن ،نه با خیانت دوست بل همانا در شکوفه زار خانه خود خرم از خوشی و شادی بی درد جان سپرده  پس به رسم ترکان ،صورتها را خراشیدند و بر خود زخم زده و با ده گساری کرده و او را در سر صندوق زرین و سمین و آهنین گذاشتند تمام اسلحه و زیورهای وی را با وی به خاک سپردند و نهر آب را به روی گور وی عبور دادند[30].

این مرثیه آغی پس از وفات آتیلا سروده

   گوی اوزونده یاش یاغدیران بیر بولود        گونش سه یاسلارا بوروغوش باتیر......                                                قیزیل ،گوموش وپولاد دان بیر تابوت                بو تابوتدا هون گونشی یاتیر[31]

هنگامی که آتیلا کاخ شاهی میلان را متصرف شد از دیدن تابلویی که قیاصره براریکه امپراطوری و ملوک سکایی را در برابر آنها سر به خاک سوده نشان می داد بی اندازه در شگفت شد. انتقام آتیلا از این یادگار خودستایی رومیان بی ضرر و بکر بود وی به نقاشی دستور داد که آن صورتها را محو کند و بر روی همان پرده امپراطوران رومی را مجسم نماید که کرنش کنان در برابر سریر خاقان ترکها ایستاده مشغول خالی کردن انبارهای زری هستند که بر سبیل خراج به پیشگاه شهریار بزرگ آمده اند[32].

مردم سرزمین هنگری( مجارستان) که نام سرزمین خود را هون گذاشته اند با افتخار از آتیلا یاد می کنند[33].علیرغمدولتکوتاهآتیلاپسازاوفرهنگمشترکاروپابزرگترینآثارخودرابهوجودآوردهدرآندورهاستکهسرودهایپهلوانیبزرگسبکدوموسومتزئیناتحیوانیژرمنی،کشتیاوزبرگودرگورکشتی » انگلستاندرشرقیساتنهوپیدایشیافتهاند[34].

در سده های اخیر به سبب جوان بودن علم تورکولوژی وعدم اطلاع محقین ازموقعیته ونها درسطح فرهنگ وتمدن جهانی نسبت های ناروا یی ترکان هون میکردند درسنت تاریخی عتیق اروپا ومجامع کلیسایی هونها عذاب الهی بودند . وحشتی که ازکلمات این مجامع بیرون میدهد در نوشته های خاندان قدیم هان درچین کنونی نیز رسم شده است[35].  نسبت های ناروای یونانیان نیز همراه با روم درغرب وچین درشرق به کلی ترکان هون را قومی خانمان براندازغیرمتمد نوحت یوحشی و بربر قلمداد کرده است. . واقعیت این است که نوع زندگی قبیله ای و وضع خاص کوچ نشینی دنیایی  ورا ی دنیای شهرنشینان ساخته وپرداخت ه است که ازسراسرآن بویاست پبه مشام میخورد، صدای سم اسب به گوش میرسد ودورنمای گله های چهارپایان درنظرمجسم میگردد[36].

[آنچه که برایشان اهمیت داشت زنده ماندن ولذت بردن ازمنابع طبیعی والهی (اعتقاد به تک الهی ) بود ودرشعارهای شان نیزاین موارد را ذکر میکردند .  روح کلام و اهدافشان درسرودهها و موسیقی نهفته بود . دراشعاروسرودهایشان ازجملات  زیبایی که شوکت وعظمت طبیعت و راز خلقت مشخص میساخت از شیهه اسبان گرفته تا صاعقه آسمانی نهفته بود وحتی صدایشان نیزدرسرودهایشان ذکر میشد[37] . اعتماد به آداب و سنن ترکی خویش رازجنگاوری وجسارت آنها شده بود این سخن آتیلا را ازیاد نبریم که « ترانه ها، آهنگها، اشعار و سرودها وحتی رقصهایمان فرصتها وتمثیلها یی هستند که هویت وموجودیت وشخصیت ما را نشان میدهند باید این مسایل آنگونه که هستند باقیبمانند وپاسنگ ه داشته شوند[38] و یا « اگرعقاید وآداب ورسوم وتاریخ وزبان خود را از یاد ببریم بهتدر یج هویت ملی وموجودیت خودمان راا زدست خواهیم داد »[39]

با این تفاصیل بدیهی است آثار مادی ترکان کمترازشهرنشینان باشد و گرچه کورقانها و مزارهای باستانی ترکان باستان درپازیریک و سایر قبرهایم هماین نقیصه را برطرف میکند . امروزه با پیشرفت علم جوان تورکولوژی علاوه برپاک شدن تاریخ تمدن جهانی از نسبتهای ناروا به ترکان هون، خدمات ترکان به جهان نیز یک به یک شمرده میشود . پروفسورمونتامدون استاد قوم شناس یپاریس ومولف کتاب «قومشناسی فرهنگی » معتقداست که کت وشلوارازترکان به چین وارد و پارسیده و کلاه قالپاق یا بؤرک وچکمه نیزبه سایرملل رسوخ یافته است[40] یا چینیها با اخذ استراتژی جنگی ترکان هون وآموزش بکارگیری اسب درجنگ ازهونها[41]به پیشرفت نظامی وسیعی درکشورگشایی رسیدند .

 

 

 

 



[1]رئیسنیا،آذربایجاندرسیرتاریخایرانجلددوم،ص 502

[2]هیئت، دکتر جواد، تورکلرینتاریخوفرهنگیص19

[3]کستلر، قبیله سیزدهم، ص 26

[4]رئیسنیا، آذربایجان در سیر تاریخ ایران جلد دوم،ص 562

[5]رئیسنیا، ص 504

[6] همان

[7]رئیسنیاص 572

[8] کوستلرص25

[9]رئیسنیاص 509

[10]آلتهایم، ص 29-28

[11]ص29 التهایم

[12]ص29 آلتهایم

[13]ص28 آلتهایم

[14]http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B2%D8%B1%D9%87%D8%A7

[15]http://az.wikipedia.org/wiki/X%C9%99z%C9%99rl%C9%99r

[16]ملکزاده، تاریخ ده هزار ساله سلماس و غرب آذربایجان، ص 16

[17]کستلر، ص 147

[18]تجارب السلف، ص 259

[19]مقدمه، ص 154

[20]ص 169 تاریخ زبان ترکی

[21]رئیس نیا، ص11-510

[22]رئیسنیا 11-519

[23][مارکوارتص 190 ]

[24]مارکوارت 2-191

[25]ص24 آلتهایم

[26]ص 62 آلتهایم

[27]ص 62 آلتهایم

[28]ص63 آلتهایم

[29]ص 477 گیبون

[30]ص70 آلتهایموصتورکونقیزیلکیتابی

[31]اوزده ک ص 136

[32]494 گیبون

[33]ص 476 گیبون

[34]ص 63 آلتهایم

[35]ص 35 آلتهایم

[36]ص 61 مجموعه خطابه های تحقیقی درباره رشیدالدین فضل الله

[37]ص 16 آتیلا

[38]ص 116 آتیلا

[39]ص116 آتیلا

[40]تاریخزبان و لهجه های ترکیص 48

[41]طوغان، عمومیتورکتاریخینهگیریشص21

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۴۲
توحید ملک زاده دیلمقانی

 

بررسی دقیق اوضاع ائتنیکی آذربایجان باستان می تواند پاسخگوی بسیاری از مسائل و سئوالات ائتنیکی و فرهنگی آذربایجان معاصر باشد چرا که فرهنگ بشری علیرغم دارا بودن خصوصیات دینامیکی دراز مدت و تغییرات گاهاً زیاد ، نمی تواند کلاً اثرات فرهنگی هزاران سال قبل خود را به دیده فراموشی بسپارد.

برای بررسی اوضاع ائتنیکی آذربایجان لاجرم باید به مطالعات باستانشناسی نیز استناد کنیم و در این جاها بررسیها از نوع بشری شروع می شود که معروف به انسانهای نئاندرتال هستند. غار ها و مغازه های موجود آذربایجان نشانی است از سکونت انسانهای غارنشین در این غارهای باستانی که حائز اهمیت فراوانی هستند. غارهای تام تاما در کوهستانهای مابین سلماس و اورمیه یا غار “ آزیخ” در بخش فضولی قره‌باغ در شمال رود ارس از این قبیل هستند.

در غار آزیخ در عمق 14 – 10 متری روی هم رفته ده لایه که در طی هزاران سال مسکونی بوده‌اند شناسایی شده است[1]. باستان شناسان توانسته اند در لایه پنجم غار قطعه‌ای از فک یک موجود انسان نما بدست آورند که دارای استخوانهای زمختی بوده و از نظر ویژگیهای آنتروپولوژی شباهتهایی با انسان های سین آنتروپ ، هایدلبرگ و نئاندرتال دارد[2]. عده‌ای این استخوان را با یک موجود خیلی باستانی که در حدود دو میلیون سال قبل می زیست ، که بقایایش در آفریقای شمالی هم دیده شده قابل قیاس دانسته و به آن نام “ آزیخ آنتروپ ” داده‌اند. در این لایه همچنین بقایای گودالی نیز بدست آمده است که می توانسته به عنوان اجاق مورد استفاده قرار گیرد. متخصصین آنرا مربوط به اوایل دوران یخبندان میندل دانسته‌اند[3].

در غار تام‌تاما در کوهستانهای شمال اورمیه نیز پروفسور کارلتون.س.کوون ( 1919 ) استخوان‌هایی از گاو ، گوسفند، بز، اسب، گورخر، انواع مرغ، لاک پشت و غیره بدست آورده[4] که حاکی از یک محیط جنگلی بوده و با توجه به این شواهد می توانسته زیستگاه گروهی از انسانهای نئاندرتال منزوی در آنجا باشد[5]. جالب اینجاست که محمود کاشغری این انسانهای منزوی را “ کئییک کیشی ” نامیده است[6]. فعالیتهای باستانشناسی آینده در آذربایجان در غارها و سکونت گاههای قدیم انسانها می تواند حضور انسانهای از نوع نئاندرتال دیگری را در چهارگوش آذربایجان ثابت کند. با اینحال نمی توان از این اکتشافات وابستگی قبیله‌ای و نژادی آذربایجانیان باستان را مشخص کرد کمااینکه این امر در هر نقطه جهان نیز امکان ناپذیر است.

 

قدیمی ترین محل استقرار بشری در آذربایجان:

قدیمی ترین محل استقرار بشری با مشخصات یک دهکدة قدیمی در آذربایجان در شهر سلماس قرار دارد. این مکان باستانی در شمال شهر سلماس در کوی فرهنگیان در محلی که امروزه “ کؤل تپه ” نامیده می شود قرار دارد. لایه های فوقانی این روستای باستانی نشانی از استقرار سه دوره فرهنگی دارد که علائم آن هم عصر با تمدن های حاجی فیروز دالما در منطقه سولدوز و برتر قدیم در نخجوان است و این تمدن ها به ترتیب مربوط به هزاره های 4 و 5 و6 قبل از میلاد هستند. با توجه به شواهد موجود در این دهکدة باستانی، حداقل عمر این مکان باستانی نه هزار سال برآورد می گردد.

 

سومری ها قدیمی ترین اقوام باستانی آذربایجان:

می توان قدیمی ترین اقوام ساکن در آذربایجان را اقوام سومر دانست که روایت‌ها و افسانه های مختلف آنها در بین النهرین کشف شده حاکی از سکونت سومریان در آذربایجان می باشد[7]. دانشمندان همچنین با بررسی نوشته های سومریان متأخر در بین النهرین به التصاقی بودن زبان سومریان پی بردند ولی چون نتوانستند یا بلکه نخواستند ارتباط زبان سومری را با زبان ترکی بعدی و حتی سایر اقوام آلتاییک بیابند نام این دسته را با اصرار تمام آسیانیک/ آزیانیک گذاشتند[8]. ژ.اوپر (1905 – 1825 ) نخستین زباشناسی بود که موضوع قرابت بین زبان های خانواده آلتای و زبان سومری را پیش کشید. بعد از او زبانشناس نامی   فریتز هومئل ( 1936 – 1854 ) ابتدا زبان سومری را از نوع زبانهای آلتای شمرد سپس پیش رفته سومری ها و اکدی ها را یک قوم مشترک آلتای نامید. وی در دهه های نخستین سده 20 میلادی با برابر نهادن واژه‌های سومری و ترکی و توضیح ، در حدود سیصد و پنجاه واژه سومری به کمک زبان ترکی بر ارتباط زبان سومری با لهجه های مختلف زبان ترکی تأکید[9] و حتی از خودش یک جمله ترکی ساخت که منشا سومری داشت . در بررسی های مختلف سومر شناسی نقش کتاب وزین و گرانقدر دیوان لغات ترکی در برقراری پیوند بین زبان سومری ( پروتو تورکی ) و زبان ترکی بسیار ارزشمند بود. زبان سومری به عنوان یک زبان مقدس دینی و علمی قرنهای متمادی پس از انقراض سومریان نیز حفظ گردید و بالطبع بسیاری از وا‍ه های آن بوی‍ه در عرصه دینی وارد زبانهای سامی و هند اروپایی شده است[10].

هومئل از مطالعات خود به این نتیجه رسید که شاخه‌ای از اجداد باستانی اقوام ترک در حدود هفت هزار سال قبل از وطن خود در آسیای مرکزی و مناطق اطراف دریای خزر حرکت کرده و در آذربایجان و آناطولی ساکن شده سپس عده‌ای از آنان به علل نامعلوم به جنوب ( بین النهرین ) مهاجرت کرده و در آنجا تمدن عظیم سومری را پدید آورده‌اند. چنین به نظر می رسد سومریان ساکن در آذربایجان تمدن عظیم       “ ارته/آرتا ” را در غرب آذربایجان بوجود آوردند. آثار باز مانده از زبان سومری متاخر نشان می دهد که زبان ترکی در آن اعصار چگونه بوده است. در سال 1930 م سردار اقبال علیشاه با با توجه به مطالعات دانشمندان و همچنین تحقیقات خویش به این نتیجه رسید که سومری ها از نژاد مغول بودند و احتمال می‌دهد که امروزه بقایای آنان را بتوان در قسمتی از ترکیه و افغانستان یافت[11]. با این تحقیقات اولیه، اساس بررسی ارتباط بین سومری و ترکی بنا گذاشته شد. بعدها دانشمندان مختلف نظیر “ آیدین ممدوف” “ توفیق حاجی یوف ” از آذربایجان در کتابهای ( آذربایجان دیلی نین ائرکن تاریخینه داییر ماتریال لار، آذربایجان فیلولوگییا سی مسأله لری ، باکی 1989 ) و (آذربایجان ادبی دیلی نین تاریخی ، باکی 1990 ) با برابر هم نهادن لغات سومری و ترکی بر اثبات خویشاوندی آنها کوشیدند. همچنین پروفوسور عثمان ندیم تونا با بررسی بیش از صد و پنجاه لغت ، زبان های سومری و ترکی را مقایسه و تشابه آنها را نشان داده است (سومر- تورک دیل لری نین تاریخی ایگلی سی ایله تورک دیلی نین یاشی مسأله سی ، آنکارا 1990 ) همچنین اولجاس سلیمان عالم مشهور قزاقی با برابر نهادن بیش از 60 لغت به این نتیجه رسیده است[12].

پاره ای از این لغات متشابه و تعین هم عبارتند از :

اما (آنا)، به یر(بایئر)، قین(قیز)، آنا ، آتا ، آغار(آغیرما)، آشنا(آشاغی)، قاش(قاچ)،‌ فیشیق(ائشیک)، زیبیق(چیبین)، شوبا(چوبان)، تیبیر(ده میر)، اود(اود)، اوش(اؤچ)،‌ تابولا (تابلو)، تامقا(دامغا)، دینگیر(تنگری/تانری)،‌ کاش(قاچ از مصدر قاچماق) و س. ب. گری ارتباط گرامری و کلمات سومریان را بررسی کرده و می نویسد: بین زمان تحریر زبان سومری و قدیمی ترین نوشته کامل و تاکنون بدست آمده زبان ترکی یعنی کتیبه های اورخون- یئنی سئی حدود 2700 سال فاصله زمانی وجود دارد. متاسفانه از کم و کیف زبان نیاکانمان که قبل از زمان تحریر کتیبه های فوق در ترکمنستان می زیستند یعنی آفرینندگان تمدنهای « آنو» « مارقوس» و حتی ساکاها و ایجادگران دولت فدرال پارت ( پارلار) بی خبریم و یا اطلاعات اندکی داریم. اگر ما می توانستیم زبان و فرهنگ دوران های فوق را بیاموزیم  بدون تردید پلی ارتباطی می بود بین زبان ترکی و سومری[13]

از دیگر سوپاره ای  خصوصیات اجتماعی – فرهنگی سومریان ارتباط آنان را با فرهنگ عمومی ترکان مشخص کرده و ثابت می کند که سومریان از اقوام باستانی ترک می باشند به عبارت دیگرقدیمی ترین ترکان شناخته شدة جهان هستند. پاره ای ازاین خصوصیات عبارتند از : تشکیل مجلس شورای اقوام ترک[14] (قوریلتای) که از باستانی ترین زمان (دوره سومری ها) تا زمان حال ادامه داشته و به تدریج این رسم و شیوه حکومت به سایر ملل هم رفته و امروزه اساس دموکراسی جهان شده است. در قوریلتای سومری  که متشکل از سالخوردگان سومر بود فرمانروا انتخاب و حتی خلع می شد و درباره مسائل عمده سیاسی مانند اعلام جنگ یا صلح با خاقان سومری به گفتگو می پرداختند[15]. همچنین طرز دفن مردگان سومری و ایجاد کورقان‌های مختلف برای ترکان سومر شباهت فوق العاده ای با کورقان‌های امروزین ترکان دارد[16]. شکل خانه های سومری نیز قوسی شکل بوده[17] و تداعی کننده چادرهای ترکان می باشد. از دیگر سو معابد مرتفع سومری (زیگورات)ها برروی بر روی تپه ها ساخته می شد[18]. زیگورات های سومری شاید تمثیلی از کوه در جوامع مدنی ترک می باشد. جشنهای سومریان نیز با جشنهای ترکان امروزین تطابق دارد

یک هزار سال قبل از آنکه عبریان تورات خود را بنویسند و یونانیان ایلیاد و اودیسه را بوجود آورند، در میان سومری ها ادبیات غنی و پرمایه ای رواج داشته که شامل اساطیر، داستان های حماسی و سرودهای مذهبی و مراثی و مجموعه های متعدد امثال و افسانه ها و مقالات بود[19].

حماسه مشهور “ قیل قمیش ” سومری نیز نخستین حماسه ای است که از بشر باستانی به یادگار مانده و کمابیش در افسانه های بعدی ترکی و سایر ملل اثر گذاشته است[20]. اساس این داستان در جاودان ساختن انسان و دور ساختن مرگ از انسان می باشد. بنابه افسانه های قدیمی در میان ترکان قزاق ، ده‌ده‌قورقود بعد از آنکه آماده شدن گور خود را در خواب می بیند برای فرار از مرگ از دیاری به دیاری می رود و در هر دیار با گورکن های خود روبرو می شود و سرانجام از سرناچاری به وطن خود باز می گردد و فرش دویی خود را روی آب سیر دریا می گسترد و با نواختن قوپوز ، خواب را به مدت چند روز از خود دور می کند اما عاقبت خواب بر وی چیره شده و مرگ در هیئت پشه ای قلب او را گزیده و ده‌ده‌قورقود نیز همچون سایر انسانها به سرای باقی می شتابد[21]. صورت دیگرداستان را درکتاب ده‌ده‌قورقود درداستان “‌ده‌لی‌دومرول ” داریم. در این فصل نیز دومرول سعی در مبارزه با مرگ می کند عاقبت در می یابد که انسان فانی است. در داستانی از مولوی – حکیم و شاعر ترک – شخصی برای دفع مرگ به سلیمان نبی پناه می برد و ماجراهایی در این حول وحوش رخ می دهد. بی شک مولوی که خود اصلاً ترک بود از  طریق ادبیات شفاهی ترکان به این موضوع گسترده آشنایی داشته است. اومیت کافتانچی اوغلو نیز رگه هایی ازداستان قیل‌قمیش را در داستان کوراوغلو که جزو محبوبترین داستانهای حماسی ترکان معاصر می باشد ذکر می کند[22].

جدای از این شباهتها بسیاری از کلمات خاص در این اسطوره ، ترکی یا بسیار به کلمات امروزین ترکی شبیه است. در داستان قیل قمیش نام الهه عشق ایشتر/ایشتار است که همان ایستر و از مصدر  ایستمک ترکی امروزین می باشد یا کلمه میشو در این داستان به معنای کوه آمده و جالب اینکه “ میشو ” نام کوهی رفیع در مرند آذربایجان می باشد و دهها لغت مشابه اینها.

امروزه بسیاری از اعیاد و مراسم هایی که در میان ترکان و سایر اقوام دیده می شود یادگاری از سومریان پروتو تورک می باشد. مانند عید سال نو. به عقیده دکتر مهرداد بهار،  خدای شهید شونده سومری یا “ دوموزی ”  در پایان هر سال کشته شده و سر سال نو دوباره متولد می شود. ترکان قدیم زایش اورا جشن می گرفتند چون با زایش او گیاهان و دانه ها می روییدند[23]. جالب اینجاست که امروزه اقوامی این عید را از آن خود دانسته و عید ترکان را تقلیدی از عید خویش می دانند.

عید سال نو در آذربایجان با نام جمشید پیوند خورده است. چنین نقل می شود: چون جمشید به آذربایجان رسید برای وی تخت مرصعی در جانب شرق نهادند و وی تاج بر سر نهاد همین که آفتاب طلوع کرد اولین شعاع نور که بر انتهای تاج افتاد مردم جشن گرفته و آنروز را یئنگی گون یا نوروز نام نهادند. از دیگر سو بررسی های باستانشناسی در میان تمدن های اینکا و آزتک آمریکا نشان می دهد که اعلام سال نو در میان آنها نیز کاملاً روش نجومی داشته است. بدین ترتیب که آنها در معابدشان سوراخهایی تعبیه کرده و در روز و ساعتی که شعاع نور مستقیم وارد این سوراخ شده و از آنجا به نقطة مشخصی در کف معبد می‌تابیده‌ سال نو اعلام می گردید. این می تواند اساسی برای این موضوع باشدکه اجداد سرخپوستان چند هزار سال قبل شاید همزمان با کوچ سومری ها ، از طریق تنگه برینگ به آمریکا رفته و اساس تمدن آزتک و اینکا را پایه ریزی کرده‌اند. مطالعه تطبیقی زبانهای اینکایی و چوواشی – یک لهجه از ترکی – نشان می‌دهد که بیش از 120 لغت و ترکیب زبان اینکایی به سادگی با 170 لغت چوواشی قابل ترجمه است[24].

امروزه محققین معتقدند زبان سومری ( ترکی باستان ) علاوه بر تأثیر در ترکی معاصر در زبانهای آسیایی و گاهاً اروپایی نیز تأثیر داشته است. مثلاً دکتر پرویز ناتل خانلری که مؤلف تاریخ زبان فارسی است معتقد است که می توان لغات سومری(پروتوتورکی) بسیاری از زبان فعلی فارسی استخراج کرد[25].

آراتتاها

 

 

 

تمدن صخره ای:

جای جای سرزمین آذربایجان محل استقرار مکانهایی است که امروزه در میراث فرهنگی بشری جایگاهی ویژه یافته است[26]. این مکان ها غارهای مصنوع بشری برای عبادت و استقرار می باشد. جوامع غار نشین طی قرون و اعصار ما قبل تاریخ نوعی معماری بوجود آورده اند که کمتر شناخته شده اند و مهارت و تدبیر کم نظیری را نشان می دهند .غارنشینان اولیه در عصر نو سنگی یعنی زمانی که جوامع از شکاردست کشیده به زراعت و گله داری پرداختند می زیستند.

در آن دوران حفر صخره برای ایجاد پناهگاه ساده تر از ساختن آن بود اما این کار مستلزم درک عمیق عوامل طبیعی محیط و همچنین قابلیت شایان توجهی برای انطباق با آن بود[27] .

یکی از جالبترین انواع این معماری سنتی غارنشینی مقدس است . معابد زیر زمینی ، سردابه ها و دخمه‌های مخصوص خاکسپاری که در صخره ها کنده شده اند میراث عظیمی از نیاکان مارا تشکیل می‌دهند که برای عبارت طرح ریزی شده و نشان می دهند که چگونه قوه تخیل بشر صخره را بسان نوعی پناهگاه استوار و خلل ناپذیر می انگارد[28]. مطالعة تاریخی – اجتماعی این غارها و دخمه ها و ثبت آنها در شماره میراث فرهنگی بشری یک وظیفه برای ما آذربایجانی ها به شمار می رود .

می توان ، خانه های کندوان تبریز ، دخمه های هؤده ر، قارنی یاریق ، زینجیر قالا در سلماس معبه فخریکا در مهاباد را از جمله این میراثها شمرد.

 

نگاهی به تمدن آندرونووا:

جای جای آذربایجان مأوای آثاری منقوش در صخره ها و کوههای برافراشته ایست که این نقوش گویای حضور تاریخی بشر اولیه در این مکانها می باشد . انسانهای باستان با طرز تفکر خاص خویش ، خالق این آثار مادی و معنوی هستند .مطالعة این آثار طرز تفکر انسانهای باستان آذربایجان را به وضوح بیان می‌کند .نقوش مختلف صخره ای در شمال و جنوب آذربایجان تماماً به تمدن سرتاسری آندرونووا متعلق هستند. تمدن آندرونووا تمدنی است عظیم و سرتاسری مربوط به ترکان باستان که شاخص اصلی آن وجود تصاویر حیوانات شاخ دار نظیر گوزن ، بزکوهی ، قوچ و غیره و انسان شکارچی با نیزه و کمان می باشد[29].

شاخ در میان ترکان قدیم و به طبع آن در تمدنهای بعدی ترکان نیز از اهمیت فراوانی داشته و علامت قدرت و اقتدار بوده است .همین موضوع در علامت رسمی ترکان نیز ظاهر شده و بصورت هلال ماه در آمده است. مثالهای زیادی از ترکان باستان در این مورد قابل ذکر است . مثلاً در میان عیلامیان پروتوتورک که در همسایگی آذربایجان در خوزستان فعلی می زیستند شاخ از اهمیت زیادی برخوردار بوده است. در سنگ نبشته ای مربوط به عیلامی میانه شاخ جزء مهمی از هر معبد بوده و نهاد الویت آن زمان بوده است. به طوری که شاه شیلهاک اینشوشیناک در قرن دوازده قبل از میلاد افتخار کرده است که بیست معبد شاخی را حفظ و دو باره سازی کرده است . پانصد سال بعد آشوربانیپال با افتخار به ما اعلام می کند که در جریان فتح شوش ، شاخ های برتری ریخته گری شده را از زیگوراتها – معابد مذهبی ترکان باستان – برکنده است[30]. خاقان های عیلامی ها ، خدایان و صاحب منصبان عیلامی نیز همگی دارای تاج و کلاههای شاخدار بوده‌اند. سومریهای پروتوتورک هم دارای چنین رسم دامنه داری بوده‌اند: “ نین قیرسو ” که دارای شخصیتی خدایی بوده تاج شاخدار بر سر داشت. اکثر اشیاء موجود در موزة تهران ( ایران باستان ) که مربوط به ترکان باستان می باشد دارای نقوش با تاجهای شاخدار می باشند. در آثار ترکان بعدی ( مانناها ، ساکاها ، اورارتوها و …) نیز اشیاء منقش به انسانهای با کلاه شاخدار به چشم می خورد. در افسانه ها و داستانهای قدیمی که در میان ترکان رواج داشته شخصیتهای افسانه ای برای ارائة قدرت و اقتدار خویش با تاج های شاخدار ظاهر می‌شوند. مثلاً رستم و اسکندر در داستان بوینوزلو اسکندر .

در میان اشکانیان نیز شاخ سمبل اقتدار بوده و این یه تدریج تبدیل به حلقه شده است. ساسانیان نیز همین رسم را یاد گرفته‌اند. در نقوش خان تختی سلماس ، حاکمان مغلوب آذربایجان حاقه های اقتدار آذربایجان را تسلیم حاکمان ساسانی می کنند.

در ترکان بعد از اسلام و حتی معاصر نیز این سمبل به شکل دیگری به چشم می خورد و چیزی از اهمیت آن کاسته نمی شود. مثلاً شاه اسماعیل خطایی اقتدار خود در آذربایجان را با تزئین مناره ای با شاخ قوچهای شکاری در شهر خوی به نمایش می گذارد. امروزه در بام بسیاری از خانه های روستایی آذربایجان شاخ قوچ به عنوان نماد برتری و قدرت و دفع کننده بلاها با شکوه هر چه تمام تر خودنمایی می کند.

همین سنت مردمی ترکی به میان فارس ها نیز رفته است. ازرقی هروی می نویسد:

هربرج و هرحصار که شاخ گوزن داشت                       پنهان شد از نهیب خونگ تـو در حصار

امروزه نقوش مربوط به تمدن آندرونوا در اطراف زنگه‌زور ، کلبه جر، قره‌داغ ، ساوجبلاغ و قبوستان به چشم می خورد.

 

 

داش بابا ها یا بالبال ها

 

 

 

 

هورری‌ها در آذربایجان:

به استناد یافته های باستانشناسی هورری ها اولین قوم مشخص صاحب دولت در آذربایجان بودند. اقوامی که به زبان هوریانی hurrohe – از زیرگروههای زبانهای التصاقی[31]، هم خانواده با زبان ترکی- سخن می گفتند چهار هزار سال قبل ( هزاره دوم قبل از میلاد ) در آذربایجان ، آناطولی و شمال بین النهرین پراکنده بودند[32].

هورری ها سالیان بعد در اثر تغییر و تحولات سیاسی و اجتماعی به نام “ میتانی ” تن در دادند و در تاریخ آذربایجان به شکل “ میتانی” ها ظاهر شدند. این تغییر و تحول اسامی در تاریخ عمومی ترک بسیار رایج است و مثالهای بیشمار دارد. میتانی ها را هرودوت “ ماتی نر ” ، استرابون “ ماتیانر” نامیده اند[33]. این نام در تورات “ میدیان” و در قرآن در سوره اعراف آیه 85 به شکل “ مدین ” آمده است[34].

علاوه بر بسیاری از مظاهر بارز تمدن هورری ها و میراث فرهنگی این قوم پروتوتورک در آذربایجان و آناطولی معاصر معروفیت این قوم در پرورش اسبهای اصیل – ماشین جنگی آنروزگار – شهرة عام و خاص بوده است[35]. آنها وسایل و لوازم خانگی خود را با نقش اسب تزئین می کرده و از آن لذت می بردند. چارلز‌بورنی رئیس هیئت حفاران هفتوان تپه سلماس از نمونه ای منقوش سفالی یک ارابه با دو اسب مربوط به تمدن هوریان در سلماس گزارش می دهد و به احتمال زیاد امروزه در موزه های اروپایی استقرار یافته است. در سال 1924 میلادی نیزدرناحیة ماکو  ظرفی به شکل اسب پیدا شده است که پاهای آن شکسته بود. در روی این ظرف گلی پخته شده نیز تزئینات زین و برگ دیده می شود. روی دهانه آن یک گل سه پر نقش شده بود. روپوش اسب بصورت نمدی با نقوش متعدد و با نهایت دقت مجسم گردیده بود. موضوع نقوش روپوش ، مجلس شکاری است. اسبی به دنبال گوزنی روان است و پرندگانی که در میان گل های مصنوعی نقش شده است در پروازند[36].

گفتنی است در سنت ترکها ، اسب وفادارترین رفیق ، یار و شریک پیروزی ها ، هشدار دهنده و مشاور ، رهانندة قهرمان و هم شأن او شمرده می شده است. اسبها نیز همچون جنگاوران در پایان جنگها طی تشریفاتی خاص به خاک سپرده می شدند. هم اکنون چند گور اسب در آناطولی وجود دارد که زیارت می شوند. در آذربایجان نیز مکانهای مقدسی محل غیب اسب افراد نامی آذربایجان شمرده می شود مانند دریاچه ساوالان محل غیب اسب بابک. پدر گرامر زبان ترکی “ محمود کاشغری ” در کتاب دیوانلغات الترک نیز اسب را “ بال ترک ” نامیده و عبدالرشید بن صالح بن نوری باکویی مؤلف کتاب        “ تلخیص الاثار فی عجایب القطار ” نوشته است که تغزغزها ( ترکان اوغوز ) اسب را می پرستیدند. در افسانه های ترکی نیز سخن از اسب فراوان رفته است. در داستان شاه اسماعیل ، وی از شکم و اسب او یعنی “ قمردایی ” از پوست سیبی که درویش “ عدیل شاه ”  عقیم می دهد متولد می شود. پیوند قمردایی با شاه‌اسماعیل یادآور پیوند قیرات با کوراوغلو است[37].

در داستان بابک نیز داریم که اسب بابک هر سال در روز مرگ وی از ساوالان بیرون آمده به یاد بابک شیهه ای کشیده و دوباره به دریاچه بالای کوه فرو می رود. در افسانه “ وفالی آت ” یکی از داستانهای آذربایجانی اسب باملیک ممد سخن می گوید و او را از خطرات آگاه و راهنمایی اش می کند[38]. در افسانه های ترکان یاکوت در سیبری اسبهای بهادران از سرزمین آفتاب می آیند و با قهرمانان سخن گفته و آنها را از مهلکه رها می کنند. اسب کؤگودی مرگن قهرمان داستان آلتای ، “ ماآدای قارا ” نیز با او حرف می زند[39].

اسب در طول تاریخ ثروت گرانقیمت مردم آذربایجان بوده است.  وجود این ثروت و همچنین سنگهای قیمتی و مستحکم فراوان سبب شده بود که اقوام تجاوزگر آشوری هر از چند گاهی برای بدست آوردن غنایم جنگی – اسب و سنگ و چوب – به آذربایجان حمله کرده و سبب خرابی ها و خسارات فراوان شوند. لوحه ای از تیگلات پلاسر اول ( 1114 – 1076 ق.م ) این موضوع را به خوبی بیان می کند[40]. هورری ها چند صد سال در تاریخ ، مستقل و سربلند زیستند تا اینکه آشوری ها توانستند آنها را مغلوب کنند[41].

 

تمـــدن کـــورقــــان:

یکی از مهمترین شاخص های تمدن و فرهنگ ترکان باستان که ادامه این سنت در میان پاره ای از قبایل و اقوام ترک تا امروز بر جای مانده است برپایی کورقان ها یا تپه مزارهایی است که در جای جای قلمرو ترکان برپا شده است. به عبارت دیگر هر کجا کورقانی بوده ، طایفه ترکی نیز بوده و هر کجا طایفة ترکی ساکن بوده کورقانی هم از خود به یادگار گذاشته است. قدیمی ترین کورقانهای بدست آمده در آذربایجان مربوط به دورة مئزولیت ( سه تا چهار هزار سال قبل از میلاد ) می باشد.

نحوة برپایی کورقان ها بدین ترتیب بود : ترکان قدیم ابتدا مردگان خود را در داخل قبرهایی به عمق 2 متر به خاک سپرده سپس همراه با ملزومات زندگی اعم از اشیاء سفالی ، اسلحه های آهنی، طلایی، قطعه‌های زین و یراق به ویژه دهنه های اسب به گونه ای مخصوص و حلقه هایی قابل ستایش به سبک حیوانی و گاهاً تعدادی خدمت کار و اسب دفن می کردند[42]. نحوة بخاک سپردن مردگان در تمام کرقان ها یکسان نیست ، بعضی چاله ها عمیق و بعضی ها کم عمق هستند. بعضی ها مردگان را در حالت خمیده به خاک سپرده و بعضی ها سوزانیده شده بر روی آنها ماده قرمز رنگ گل اوخری Ocer پاشیده می شده‌است. پس از این مراسم برروی چاله تخته هایی قرار داده و بنابر رسمی قدیمی از ترکان – که این رسم در کتاب برهان قاطع اثر محمد بن خلف تبریزی در مادة آذربایجان نیز دیده می شود – هر فردی از افراد قبایل ترک بر اساس توانایی خود دامن خاک بر روی قبر می ریخت و در نتیجه تپه بزرگی بوجود می آمد که با دایره ای از قطعه سنگها محصور می گشت. تعدادی از این گورها بدون مرده بوده است. بی شک این گور ها به افتخار جنگجویانی که دور از قبرستان خانوادگی ترکان از پادر آمده بودند برپا شده است[43]. هرودوت در سده های قبل از میلاد که با ترکان ساکن اروپای شرقی و بالکان و یونانی امروزین در ارتباط بوده این رسم ترکان را کاملاً می شناخته است[44].

رسم برپا داشتن تپه های بزرگ به یادبود مردگان گرچه یادآور سنت قدیمی ترکان سومری و عیلامی در برپایی معبدشان به نام زیگورات می باشد ولی در تاریخ  آذربایجان با نام اوغوز خاقان – قهرمان اساطیری ترکان که تاریخ دانان وی را همان مته خان ، خان هون ها می دانند[45] – عجین شده است. تاریخ چنین روایت می کند که اوغوزخاقان پس از فتح سرزمین های مختلف برای یادبود ، دستور به برپایی تپه‌هایی داده است و بنابه نوشته برهان قاطع وجه تسمیه  آذربایجان نیز به خاطر همین تپه هاست. چرا که در زبان ترکی “ آذر/اَذر ” به معنی بلندی یا تپه است. البته گفتنی است این وجه تسمیه چندان موردی نداشته و جزو Folk Ethymology  یا وجه تسمیه عامیانه می باشد. جدیدترین و علمی ترین ریشه شناسی نام آذربایجان از طرف مرحوم میرعلی سیدوف ارائه شده است.  به نظر وی  آذربایجان مرکب از           آس/آذ+ ار + بای + جان می باشد[46].

در میان مردم  آذربایجان نیز در مورد اوغوزخاقان روایت هاییست که اوغوز بسیار عظیم الجثه بوده و بدین سبب به این نوع تپه های مصنوعی یا کورقان ها “ اوغوز تپه لری ” یا تپه های اوغوز می گفتند[47]. همچنین امروزه در اوکرائین آثار کورقان های قدیمی ترکان ساکن این سرزمین  قبل از مهاجرت روس ها را “ اوغوز ” می گویند[48]. وامبری تورکولوژ مشهور مجاری نیز در این باره می گوید ‍: شرقی ها دوست دارند فضایل مقدسین خود را با قامت استثنایی که برای آنها قایل می شوند بالا ببرند. در ایران نیز به چندین سنگ قبر برخوردم که از اندازه معمولی خیلی درشت تر تراشیده شده بود. همچنین در قسطنطنیه در کرانه آسیایی بوسفور و کوه موسوم به ژوزویه قبر درازی واقع است که ترکها به عنوان شخصیت برجستة مذکور در انجیل و یونان به عنوان اینکه خاکستر هرکول درآن دفن شده به آن احترام می گذارند [49]. این رسم در میان ترکمنان نیز به همان شکل قدیم مانده است بطوریکه وقتی یکی از رؤسای برجسته یعنی کسی که به دریافت لقب باطور ( دلاور)نائل شده است بمیرد رسم است که یک تپه روی قبرش بر پا کنند هر ترکمن واقعی باید با ریختن دست کم هفت پارو خاک در آن شرکت کند و از آن جهت است که این بناهای یادبود خشن غالباً دارای شصت پا محیط و بیست و پنج تا سی پا ارتفاع می شود.وامبری در بارة این تپه های بزرگ توضیح می دهد :این رسم در نزد هون های قدیم هم وجود داشته است و مجارهای امروز هم گاهی آنرا بجا می آورند چند سال پیش نیست که به دستور کنت ادوارد کارولی یکی از این تپه ها را در مجارستان به یادبود کنت شجن لی برای اثبات احترامی که مردم به او داشتند ساخته اند[50] . بی مورد نیست بدانیم امروزه رسم ریختن یک مشت خاک بر روی قبر در میان اروپایی ها یادگاری از حضور ترکان در اروپا می باشد.

آلات و ادوات بدست آمده از این کورقان ها نقش بسیار مهمی در پیشبرد مطالعات تورکولوژی داشت . مطالعات باستان شناختی در پازیریک ، تپه های ترکمنستان ، آذربایجان و آناطولی و غیره ، همه و همه ابعاد مهم دیگری ار حیات مادی و معنوی اجدادیان را در هزاره های بسیار دور و تاریک تاریخ روشن ساخته است . بررسی های باستانشناسی در آذربایجان تعداد زیادی از این کورقان ها را که متعلق به 6-5 هزار سال قبل می باشد مشخص می کند مهمترین اینها عبارتند از :

در سلماس در روستای “ ایستی سو ” قبر بزرگی به نام “ انیس ” وجود دارد که بی شک این قبر نوعی کورقان بوده و به اغوز مشهور بوده است محتمل است نام اوغوز در طی زمان به انیس تبدیل شده است.

در منطقه کهنه شهر سلماس قبرستان وسیعی وجود دارد که بی شک متعلق به سلماس قبل از جنگهای عثمانی – صفوی می باشد . چرا که شهر سلماس در جنگهای اشاره شده دچار چنان صدماتی شد که حتی از صفحه روزگار محو شد . در این قبرستان نیز همانند روایت هرودوت سنگهایی برای نشان دادن قبر های بزرگ تپه مانند چیده شده اند .

دژ مشهور زئویه در سقز که آثار بسیاری از این کورقان – دژ بدست آمده است . گفتنی است سقز تحریفی از کلمه ساکاست .

در اطراف شهر نخجوان نیز تعدادی قبر بزرگ وجود دارد که به قبر نوح مشهور است بی شک اینها نوعی کورقان باستانی می باشد [51].

در حفاری های باستانشناسی سال 1896 میلادی در نمین اردبیل ، یک کورقان کشف شده است. دمورگان از قبور این ناحیه مقدار زیادی آلات و اسلحة برنزی و کوزه های سفالین کشف نموده است[52] .

در شهرتیکان تپه(تکاب)نزدیک مجموعه باستانی تخت سلیمان ، مجید تپه یک کورقان می‌باشد[53].

تپه های اطراف خان کندی در قره باغ آذربایجان گور های دسته جمعی با وسایل و تجهیزات دیده می شود .در کورقان منطقة خاچین جان ظرف استوانه ای به شکل سیلندر که در روی آن نقوش برجسته وجود دارد و همچنین سفالهایی که سطح خارجی آن صیقل شده و به رنگ سیاه می باشد کشف شده است[54].

کورقان هایی در ناحیه دوشانلی ، آرچادروز ، خان لار،بورسون لو ، ساری چوبان آذربایجان دیده شده است[55].

تمدن شومو تپه که در اطراف رود کر آذربایجان تا گرجستان امروزین گسترده بود مربوط است به هزاره های 6 تا 4 قبل از میلاد و تپه هایی چون تؤیره تپه ، قارغا تپه سی ، آرزاماس تپه سی ، گؤی تپه ، روس تپه و مهمتر از همه شومر تپه[56]. از ویژگیهای این تمدن ، وجود خانه های دایره ای شکل با پی سنگ ، دیوارهای چینه ای و خشت خام ، اجاق های ساخته شده از گل، ظروف ساخته شده از سفال سیاه ، خاکستری و قرمز رنگ با ابزارهای سنگی ، اشیاء و سلاح ها و زیر آلات مفرغی ، طلایی و نقره می باشد.ابزارهای کشاورزی و بقایای غلات و استخوانهای گوسفند و گاو و نهره های سفالی حکایت از ترقی و توسعه کشاورزی و دامپروری دارند[57].

 

گوتی ها

عنصری از پروتو ترکان که در تاریخ قدیم آذربایجان به خوبی درخشیده و در حیات معنوی و مادی آن نقش داشته گوتی ها بودند که به نوشته های  ، انسان شناس فرانسوی در کتاب « چهرة آدمی » ، مردمانی که در عصر حاضر بین آذربایجانیها در ناحیه شوشا (قره باغ )زندگی می کنند با تصاویر و مجسمه هایی که از لولوبیان و گوتیان مانده است مطابقت دارد[58]. گوتیان حدود پنج هزار سال قبل در قسمت غربی آذربایجان می زیستند و با عیلامیان پروتوتورک قرابت ائتنیکی و فرهنگی داشتند[59] و به سبب نفوذ فرهنگی و سیاسی دامنه دارشان درآذربایجان ، در هزاره اول پیش از میلاد همه اورارتوئیان و مردم مانا و ماد یعنی کل سرزمین آذربایجان  را گوتی می نامیدند [60]. برای اولین بار ای . ر‎وسی  تورکولوژمشهور ایتالیا در سال 1937 م در کنفرانس تاریخ ترک به ترک منشأ بودن گوتی ها اشاره کرده است وی همچنین در سال 1957 م پیشتر رفته و طی بررسی فرآیندهای زبان شناسی در زبان ترکی ، کلمه گوتی را واریانتی از شکل نوین اوغوز دانسته است . وجیهه خطیب اوغلو هم در مجله تورکولوژی ضمن اشاره به اوغوز بوده گوت و کوت می‌افزاید در کلمات GUD وGUT  دو حرف «ت»و «د» به حروف «س» و «ز» تبدیل شده و کلمات فوق به اوغوز و اوزوز تبدیل می شود. در عصر بیزانس ما به کرات به کلمه اوز به عنوان نام قبیله برمی خوریم . G هم به K  و H  تبدیل شده و کلمة کوز و هوز به وجود می آید.بعداً این کلمات به کاس تبدیل می شود.به دیگر سخن کاس ها و توپونیم قارص مشتق از کلمة گوت می باشد.ضمناً گفتنی است« قیدار » نام الهه جنگ کاسیها بوده[61] که نیز نام شهری است در جنوب شرق آذربایجان و تأییدی است از حضور عنصر کاس در سرتاسر خاک آذربایجان.

از دیگر سو HUZ  هم با اضافه شدن حرف “ ر” به و خزر تبدیل می شود[62] . این گونه کلمات بعدها در کلمات قزاق دیده می شود که هر دو به معنی سواره نظام هستند و کلمة Hetzer  آلمانی به معنی ملحد ، هر سه لغت یاد شده از کلمة خزر می باشد. گفتنی است خزرها ، نام قبیله و در عین حال امپراطوری بزرگی بوده که در اوایل اسلام در مناطق ترک نشین صاحب قدرت بودند[63] .خطیب اوغلو ضمن اشاره به بکار بردن کلمة Uz در دوران بیزانس می نویسد که نامیدن اوغوزها تحت عنوان Uz  با Us  قبلاً در سفر تکوین کتاب مقدس تورات قسم 10 آیة 36 دیده شده است[64].جالب است بدانیم به عقیدة فرای ، پارس ها عیلامی ها را با نام اوجا / اوجه یا هوجه می شناختند . نویسندگان یونان و روم کهن نیز اینان را اوخی / اوکی / اوزی می شناختند[65] . ی. یامپولسکی نیز اعتقاد دارد که نام کویتان همان عنوان قومی است که در منابع زمانهای بسیار متأخرتر به شکل اوتیان و اوتی و اودی ضبط شده است و ظاهراً چنانکه وی می گوید نامی است که آلبانیان ساکن شمال آذربایجان خود را بدان می خواندند و این نشانه ای است از قرابت آلبانیان کهن با کوتیان پروتوتورک[66].

زمانی این عقیده رایج بود که کاسیان – همانطوریکه اشاره شد واریانتی از کلمة گوت می باشد- هند اروپایی بوده یا لااقل چنان روابط و تماس نزدیک با عناصر قومی هند اروپایی داشته که زبان و فرهنگ ایشان به نحوی مشهود از آن متأثر گشته است ولی با پیشرفت علم تورکولوژی مدارکی به نفع مناسبات هند اروپایی هاو کاسیان وجود دارد چنان سست شد که بالضروره یا بایه کاسیان را فاقد رابطه با هند اروپائیان مشهود یا غیر مستقیم یا بسیار دورادور با عناصر اخیرالذکر مربوط دانست[67] .البته به قول صابر رستم خانلی ما منکر تاریخ و مدنیت اقوام هند اروپایی نیستیم ولی امروزه مرضی پیدا شده است که هر نمود فرهنگی را به هند اروپائیان نسبت می دهند[68] .

امروزه متخصصان با بررسی بیش از 21 اسم خاص باقیمانده از ترکان گوتی به ترک منشأ بودن این قوم اشاره می کنند . مثلاً ایشقاویش ، سارالاقاب ، ایارلاقاب /اییارلانقاب و غیره[69] . گفتنی است ی.یوسفوف در کنار طوایف ترک تبار لولوبی و گوتی از طوایف ترک “سو” و “سورناکی” آذربایجان نیز بحث می‌کند[70]که اطلاع دقیقی از آنها در دست نگارنده نیست.

 

اورارتو ها

برای اولین بار در قرن 13 ق .م در کتیبه های سالمانسار اول پادشاه آشور ساکن در شمال عراق از قبایل اورارتو بحث شده است .مسأله عبارتست از اتحاد قبایلی بنام اوراتری oraturi که از اتحاد هشت قبیله تشکیل شده است[71] . در قرن 12 ق.م نام اورارتوها از کتیبه آشوری ها محو شده و این قبایل مورد بحث تحت نام نایری ظاهر می شود[72]. در دوران باستان دریاچة وان ، نایری نامیده می شود ولی از سدة نهم ق. م است که کشوری مستقل بنام اورارتو بوجود می‌آید که سالیان متمادی در برابر تجاوزات دولت آشور به آذربایجان ایستاده اساس تمدن و فرهنگ  پایدار آذربایجان در سده های ق. م بنا نهاد.اورارتوها در 400 کتیبه بجا مانده اورارتویی “ بی آی نیلی ” نامیده شده است[73] .بنابر این اورارتو نامی است که آشوریها به آنها داده اند . با ادامه فشار دولت آشور اتحادیه بیشتری از آذربایجان ، دولت اورارتو پیوسته که عدة این اتحادیه ها را حدود 20 تا 40 امارت ذکر می کنند[74].

ساردور اول که عده ای معتقدند نام شهر سرده ری ( در نوشته های فارسی سردرود )از نام وی مشتق شده اولین شاه مقتدر دولت اورارتو بوده و به تدریج با محکم کردن قلاع و شهرهای مرزی ، شهر توشپا (وان امروزین)را به عنوان پایتخت و شهر اوخلو/ اولهو (سلماس کنونی) را به عنوان مهمترین شهر اورارتو پس از وان انتخاب کرد. آذربایجان با تأسیس دولت مقتدر اورارتو و اتحاد قبایل پراکنده آن به تدریج وارد سیستم تمدنی پیشرفته ای شده و کشاورزی با احداث کانال های مصنوعی آبیاری به حد اعلای پیشرفت خود رسید[75]. از دیگر سو متخصصین ، اورارتوها یعنی مردمان باستان آذربایجان را ابداع کنندة فن قنات برای دستیابی به آب می دانند[76] .

از تصاویر شهر ها و قلاع بجا مانده از دورة اورارتوها چنین بر می آید که اجداد باستانی آذربایجانیان قلاع خود را با شاخ گوزن و قوچ که سمبل اقتدار و قدرت بوده می آراستند .این رسم که ناشی از اعتقاد به توتمیزم در میان ترکان قدیم بوده امروزه نیز در میان ترکان معاصر به اشکال دیگر دیده می شود .

مطالعة زبان اورارتوها ، وجه دیگری از فرهنگ و زبان پروتوتورک ها را به نمایش می گذارد مانند سانقی بوتو(محل نگهداری گوسفندان حکومتی )، اتیل/ ادیل به معنی رود – تاشتام ( داش دام)، بامش دیریک ( باش داراغ ) یعنی سلسله کوههای به شکل شانه . جالب اینکه دئریک / دیریک امروزه نام روستایی در کوههای غرب سلماس می باشد.قوروسپا (قوروسو) یا قوروچای وغیره[77].

 

مانناها

مانناها قدیمی ترین دولت معتبری است که در اراضی جنوبی آذربایجان تشکیل گردیده بود[78]. اینان اولاد بلافصل گوتی ها و لولوبی ها هستند[79]. که در کوران کشمکش های آشور و اورارتو و در جریان تقابل و برخورد آنها نضج گرفته و به ناچار برای ادامه حیات خود گاه با آشوریان پیمان اتفاق می بست و زمانی با اورارتوها[80].

ماننائیان هم مانند گوتی ها و اورارتوها بودند و رفتارشان بسیار همانندی با اورارتوئیان داشت. شاهان ماننا دارای شورای شیوخ بودندو کشور را با نظر آنان اداره می کردند .اعضای این شورا (قوریلتای ) را پیشوایان ، سران محلی ، بستگان شاه و فرمانروایان تشکیل می دادند .کشور ماننا به ایالتهای سوریکاش (سقز)، مشی (بخش علیای جیغاتای )،اوئیشه یش( کرانه شرقی دریاچة اورمیه )، آرسیانش وارشته یانا تقسیم می شده است .در منابع آشوری عنوان حاکم “شاکنو”آمده است که در رأس یک ایالت قرار داشتند که خدایان یا صاحبان دهکده ها “بل آلی ” خوانده می شده و فرهنگ و تمدنشان در سطح اورارتو بود[81]. زبان ماننائیان نیز مانند سایر طوایف ترک تبار سومری ، لولوبی ، گوتی ، هورری ها و غیره از نوع التصاقی بوده [82]که به آن پروتوتورک گفته می شود. عللی که این زبان ها را از نوع پروتوتورک می دانیموجود تشابه ظاهری کلمات ، صوتی و گاهی یکسانی معانی در ترکی امروزی و زبانهای قدیم این منطقه است. مثلاً آت در اسامی “ آت تارکیت تا ” “ آیدات تواین شوشی ناک ” “هورپ آتیلا ” “آت کال شو ” یا “ آت کال سو” . “ آدا” یا “آتار” به معنی پدر است و چنین به نظر می رسد که با آتای ترکی امروزین همانندی دارد. کلمة تاش به معنی برادر و هم شان در ترکیب کلماتی بسیار نظیر “ سیموت وارتاش ” “ لی لا ایرتاش ” “اون تاش گال ”در ترکی امروزین نیز رایج است مانند قارداش ، یولداش ، وطنداش و غیره.به واژه هایی چون خان در شوماخان ، گون ( آفتاب ) در گون گونون و سو ( آب ) در ماسو نیز می توان اشاره کرد[83].

از لغات پروتوترکی که در آذربایجان باستان رایج بود می توان به نمونه های زیر اشاره کرد: “سارگون” دوم شاه آشور نام “اوایش دیش ” را در کتیبة خود ذکر می کند این نام که به صورتهای مختلف خوانده می شود از دو کلمه تشکیل یافته است یکی “ اوایش ” “ ویش” “ بیش/ ئبش” به معنی پنج و دیگری دیش “ دندان” و ترکیب آن به معنی پنج دندان می شود. بعدها حمدالله مستوفی قزوینی در همین اراضی از کوههایی که فارس ها پنج انگشت و ترکها بئش بارماق می نامند نام می برد[84]. آشوربنی‌پال در سدة 7 ق.م از دژی به نام “ ایشتاتی ”  از دو جزء ایستی و تی بوجود آمده که ایستی به معنی گرم و تی در ترکی باستان آذربایجان پسوند مکان می باشد با تبدیل تی و لی که قانونمند و عملی است کلمة مزبور به صورت ایستی‌لی یعنی جای گرم یا محل آتش در می آید[85]. یا در کتیبه های آشور به نام اوشاکایا برخورد می کنیم که امروزه نام شهر اسکو نیز داریم به نظر می رسد اوشکایا همان کلمة “ اوچ قایا ” باشد.

علاوه براین لغت های ترکی باستان عده‌ای نیز توانسته آند از طریق فقه اللغه وجود ترکان را درسده‌های 14 ق.م در آذربایجان اثبات نمایند از جمله یامپولئسکی که به نوشته او اقوامی در اطراف دریاچه اورمیه در سدة 14 ق.م زندگی می کردند که به نوشته او در منابع آشوری توروک ها نامیده شده اند در سنگ نوشته های میخی اورارتویی هم سخن از ایلاتی در اراضی آذربایجان رفته است که قومی به نام توریخی در اوایل هزاره اول ق.م در آنها زندگی می کردند[86]. گفتنی است عادله آیدا در طی مقاله ای تحت عنوان “ تورکون منشأیی ”  یا منشأ ترکان اشاره به این دارد که در ترکی قیرقیزی و باشقیردی و تاتارها کلمة “ تورک ” “ توروک ” “ تؤروک ” تلفظ می شودو در ناحیه قازاق آذربایجان نیز تلفظ توروک دیده می شود به نظر وی تبدیل کلمه “ توروک ” به “ تورک ” در زمان دولت گؤگ تورک انجام یافته است[87].

همچنین یامپولئسکی بر اساس منابع یونانی سخن از مسکونی بودن‌ آذربایجان در سدة 5 ق.م با           “ ایراکی ”ها رانده است وی از طریق فقه‌اللغه به این نتیجه رسیده است که منظور از “ توروک ” “ توریخ ”  “ ایراکی ” ها همان ترکان هستند.یامپولئسکی در مورد دیگر با استناد پومپونیوس می نویسد که ترکان در اوایل سدة اول ق.م وحتی پیش از آن در چراگاههای شروان و دشت میل زندگی می کرده‌اند. وی از این اطلاعات به این نتیجه رسیده است که زبان ترکی در اراضی آذربایجان در دوران قبل از میلاد رایج بوده‌است.

در داخل قلمرو حکومت مانناها با توجه به نوشته های میخی قبایل اوت/تیو و اودین زندگی می‌کردند که به نوشته یوسفوف اودین‌ها به نوشته پیلینی در نزدیکی آلبان در شمال رود ارس می زیستند[88].

 

ســـاکـــاهــا:

ساکاها یا سکاها از جمله اقوام ترک تباری بودند که بیش از سه هزار سال قبل در آسیای مرکزی می‌زیسته و در ادامه کوچ سالیانه و ممتد خود به غرب و جنوب غرب آمدند. کوچهای سالانه و ممتد ترکان به مفهوم امروزین کوچ ایلات نمی باشد که در طی آن ایلات از نقطه ای به نقطة دیگر حرکت کنند بلکه در کوچهای ترکان باستان ، اصل پیوستگی طوایف در طی زمان کاملاً رعایت می شد. شاید بهتر باشد بجای کلمة کوچ از کلمة پخش Disspertion استفاده کنیم.

با ورود سکاها به آذربایجان در حدود 2800 سال قبل از طرفی عامل سیاسی نوینی در تاریخ آذربایجان بوجود آمد و از طرف دیگر صندوق هایی از فرهنگ و هنر برگنجینة تمدن و فرهنگ آذربایجان افزوده شد. اینان چندی درآذربایجان دولتی تشکیل‌دادندکه به نظردیاکونوف درحدود سالهای2 – 674 ق.م دارای موقعیت استواری بود. به نظر ترکشناس مشهور زکی ولیدی طوغان اطلاعات بدست آمده از شیوة عادات و سنن ، اخلاقیات، اعتقادات، مراسم تدفینی و سایر ، همانندی عجیبی با ترکان هون و گؤگ‌تورک و حتی ترکان امروزین دارد. آنها همچونسایر ترکان، قمیز می نوشیدند، شیر را خشکانیده کشک درست می کردند و در چادرهای قبه دار ترکان می زیستند[89]. مراسم مذهبی و سوگواریهای آنان که در کتاب هرودوت مندرج است همانندی عجیبی با مراسم عاشورای ترکان آذربایجان دارد.

عدة زیادی از دانشمندان از جمله زکی ولیدی طوغان ، بارتولد و غیره با استناد به کتب وزین « دیوان لغات الترک » و « قوتادقوبیلیگ » بر این عقیده اند که افراسیاب تورانیان همان آلپ ارتونقای مشهور و خاقان ترکان بوده است. گفتنی است آلپ اورتونقا ازترکیب سه کلمة جداگانة آلپ ( قهرمان ) ، ار( مرد )و تونقا(حیوانی پلنگ آسا که فیل را بدرد مانند یوزپلنگ ) تشکیل شده است. پس الپ ارتونقا به معنی قهرمانی به زورمندی تونقا می شود[90].

داستان افراسیاب ( آلپ ارتونقا ) یکی از داستانهای قدیمی ترکان می باشد که قسمتی از آن در کتاب نفیس دیوان لغات الترک محمود کاشغری ضبط شده است. در شاهنامه ظبط است که آلپ ارتونقا به جزیره‌ای در چی چست ( دریاچة اورمیه ) پناه می برد. در آنجا به دست هوم نامی گرفتار شده تحویل کیخسرو شاه ماد می گردد. به احتمال بسیار زیاد این محل گرفتاری همان کاظم داشی در 40 کیلومتری جنوب سلماس در ساحل دریاچه اورمیه می باشد که قبلاً بصورت زیارتگاهی درآمده بود. به هر حال پس از دستگیری آلپ ارتونقا و کشته شدن وی تمام ترکان در ماتم فرورفته، اشکهای خون‌آلود ریخته جامه ها را دریده، سرها را زخمی کرده و نوحه و مرثیه های زیادی سرودند و در موقع مراسم دفن آلپ ارتونقا اوزان ها ( اجداد تاریخی عاشیق های امروزین آذربایجان ) اغی های زیر را با قوپوز ( نوعی ساز دستی ) می‌خواندند.

الب ارتونکا اولدویمو                                 اوذلک اوجین الدیمو                 ایسیزاژون قلدیمو                                      امدی یؤره‌ک ییر تیلور[91] و …               


آلپ ارتونقا اولدی می                             فلک اوجون آلدی می                              یامان دونیا قالدی می                                 ایندی اوره ک ییرتیلیر                             

فارسی:

 

آلپ ارتونقا ( افراسیاب ) مرده است                     آیا  زمان ، انقامش را گرفت                               و دنیای فانی مانده است ؟                              حال دلمان پاره پاره می شود                 

امروزه بسیاری از توپونیم های قدیم آذربایجان نام ساکا را دارد “ ساکاسینا – بالاساکان –            شکی /شاکی ، زاقاتلا/ساکاتالا، گنجه – قانساک [92]و س.

امروزه یاکوت ها به خودشان ساها یا ساقا ( انسان ) می گویند[93].

 

مـــــادهــــــا:

برخلاف آنچه که امروزه شایع شده مادها نه یک قبیله منفرد بودند که به اصطلاح از سایر آریاییها جدا شده و در آذربایجان ساکن شده اند و نه به رغم عقیدة شایع دایر بر این که منابع مربوط به تاریخ ماد فوق‌العاده ناچیز است ، منابع آشوری از قرن نهم تا هفتم ق.م نه تنها برای احیای تاریخ آذربایجان کافی است بلکه جزئیات مهمی را نیز روشن می سازد[94].

با تغییر و تحولات در اوضاع سیاسی آنروزگار آذربایجان، هفت قبیلة آذربایجان باستان که قبلاً جزو اتحادیه ماننا و اورارتو و ساکایی بودند اتحادیه ای تشکیل دادند مه بعدها یونانیان باستان آنها را مید یا آنچه ما ماد می دانیم نامیدند.این قبایل را هرودوت چنین نام می برد:

1 – بوآسای Bousai      2 – پارئلاکئنوی Parela Kenoi       3 – آستروخات  Stroukhotes  4 – مغ Magai      5 – بودیو  Boudioi     6 – آریزانتو Ariazantoi       7 – ماد Mid

امروزه معانی تمام هفت قبیله ماد در زبان ترکی اشتقاق یابی شده است.

مغ نام قبیله ای بود که در عین حال مقام روحانی داشتند[95] که بعد از توسعة نفوذ زرتشتی آلزاماً به آن دین گرویده تبلیغ و اصلاح تعالیم آن را در اعصار خود گرفته و به تدریج موفق به تشکیل طبقه روحانی متنفذ شده و کار انحصار طلبیشان به جایی رسید که واژه مغ با موبه زرتشتی مترادف گردید[96]. عموم مردمان مغان مقدس را احترام می کردند ، امور عامة خلق بر طبق نصایح و موافق صلاحدید مغان ترتیب و تمثیت می گرفت و مخصوصاً در دعاوی اشخاص دقت می کردند و با نهایت مواظبت ، جریان وقایع را مد نظر گرفته فتوی می دادند و ظاهراً هیچ چیزی را مردمان درست و قانونی نمی دانستند مگر آنکه به تصدیق مغی رسیده باشد و عمده ترین اموری که مغان به آنها می پرداختند غیر از اجرای مراسم دینی عبارت بود از قضاوت و ثبت ولادت افراد ، اخترشناسی و پیشگویی و تعبیر خواب و وعظ ، ام.ری از این قبیل و عشریه و صدقات و جرایم دینی و نیز املاک. شامان ها یا قام ها که به نامهای مختلف اوزان ، باخشی/باخسی/باقسی/بخشی آمده کاری جز کارهای فوق انجام نمی دادند.

مطالعة نامهای شهرها و ولایات ماد نشان می دهد که آنان آریایی نیستند[97].

 

کیمـــــریـــــان:

کیمری ها که انرا مرکب از (قام + ار) می دانند مدتها قبل از ورود به آذربایجان در شمال دریای سیاه و سایر مناطق ترک نشین می زیستند. یک گواه وجود دارد که کیمریان در قرن هشتم ق.م در آذربایجان اقامت داشته‌اند و این نامه‌ای است از طرف شخصی به نام “ آراد – سین ” به عنوان منادی دولتی آشور و ظاهراً مربوط است به زمان جنگ کیمریان با اورارتو ها در فاصله سالهای 720 و 714 ق.م[98].

 

اسکیت ها:

اسکیت ها طایفة دیگری از ترکان بودند که منابع شرقی آنها را ایشگوز ( ایچ اوغوز ) قید کرده است. حسن آتا آنان را ایسکی/اسکی تورک می داند[99]. هرودوت نقل می کند که اسکیت ها از طریق دمیرقاپی دربند به آذربایجان آمده در آذربایجان با اتحادیه ماد جنگیده و حکومت آذربایجان را به مدت سه دهه در دست گرفتتند و وارد ائتنیک و فرهنگ آذربایجان شدند. میزی اولو طوایف اسکیف را چنین می شمارد :  کاللی پیه ها ، آمازون ها، اکینچی اسکیف، چاراسکیف، آندروفاق ها، نئور Nevr ، بودین Budin ، ساورومات ها، قئلون Gelon ، آرقی پئی Argippey ، ایسئدون Issedon ، ماساژئت Massaget ، هیساقئت Hissaget[100] . نئورها به توتم گرگ اعتقاد داشتند و همچون هونها شمشیر را نعمت الهی شمرده و به آن احترام می گذاشتند.

آلتای ممدوف معتقد است برای بررسی دقیق روابط بین یونان و اوغوزها  اسکیت ها ( ایچ اوغوزها ) تدقیق کتاب ده‌ده‌قورقود لازم است[101].

پروفوسور ائی. علی بیگ زاده در مقاله‌ای تحت عنوان « قدیم اسکیدلرین دیلی»، ( زبان اسکیدهای قدیم) اشاره می کند که زبان ترکی اسکیت ها قبل از میلاد از سرحد های خود فراتر رفته و تا به یونان رسیده بود[102]. بیهوده نیست که هرودوت و دیگر تاریخ دانان آن سامان به اقوام ترک آشنایی کامل داشته و آداب و رسوم آنان را قید کرده‌اند. براثر این ارتباط و آشنایی است که سوژه های اساطیر – تاریخی و فرهنگی ترکان باستان نظیر داستان های ده‌ده‌قورقود و قهرمان های آن نظیر تپه گؤز به میان اساطیر یونانی رفته و به صورت سیکلوپ درآمده است. در زمان حملة اسکندر به قلمرو هخامنش ها، آتروپات فرمانروای آذربایجان از آمازون ها صد زن سوارکار را برای اسکندر جهت نمایش فرستاد[103].

ترکان خزر

ترکان خزر از جمله  اقوام ترکی  هستند که موجد تمدن پیشرفته در عالم بوده اند و در طول تاریخ شاهد فراز و نشیبهای فراوانی بودند. ترکان خزر ممثل تمدن ترکان در سده های اواسط سده هفتم بودند ولی به تدریج اوضاع و احوالشان به تدریج مسیر قهقرایی پیمود و از آن امپراطوری وسیع که روزی رقیب امپراطوری ساسانی و روم بود نامشان تنها در کلمه کلمه دریای خزر به جای ماند .  اطلاعات ما از ترکان هونها محدود به منابع چینی و اروپایی و بصورت غیر مستقیم از منابع ترکی می باشد . چینی ها ترکان هون را «هیونگ نو » می نامیدند  [104] و از آنها وحشت زیادی داشتند . همین وحشت سبب شد تا امپراطورهای چین دیوار بزرگ چین را بنا نهند[105].

      آرتور کوستلر کلمه خزر را از کلمه «گزر» ترکی از مصدر گزمه ک می داند[106]  که به مفهوم کوچنده می باشد .شاید این نام نمودی از سیستم ایلی آنان می باشد. اساس قوم خزر را ترکان « سابار/ سووار» تشکیل می دهد . نام سابار / سووار در شهر « بیله سوار » دشت مغان به چشم می خورد . امپراطوری خزر اقتدار ترکان را پس از امپراطوری هون و گؤک تورک به دست گرفت همین امر سبب شد که بار تولد در یکی ار مقالاتش خزران را همان هونها بداند[107] . در اتحادیه هون غیر از ترکان اقوام مختلفی نظیر مغولی ، تونقوز ، تبت و چین شرکت داشتند . پیگولو ساکایا  دستجات ترک « هیونیت » « کیدار » «هیاطله » را جزو هونها می داند[108]. زکی ولیدی طوغان معتقد است که در ایجاد اتحادیه سیاسی موسوم به خزر اکثریت با قبایل ترک بوده و ترکان طبقه حاکم را تشکیل می داده اند [109] و طبیعی است که در امپراطوریی که در محیط جغرافیایی بین چین تا اروپا گسترده است دهها طایفه غیر ترک تحت حاکمیت ترکان زندگی می کردند. به نظر ابراهیم قفس اوغلو در سرزمین خزر در کنار لهجه شرقی هون نظیر هون ،گوک تورک و اویغور ، لهجه غربی ترکان نظیر اوغور – بلغارها نیز رایج بود [110] . کوستلر معتقد است که زبان رسمی خزرها ظاهرا از لهجه چوواشی ترکی می باشد که هنوز در جمهوری خود مختار چوواشی در روسیه در میان ولگا و سورابه آن تکلم می کنند[111] . اساس اقتصاد ترکان هون را نیز پرورش اسب تشکیل می داد این ماشین جنگی قدرتمد امکان هرگونه مهاجرتهای وسیع و مانورهای وسیع نظامی را در اقصا نقاط عالم را فراهم می آورد بطوریکه در اوایل سده 5 میلادی ،یک اتحادیه نیرومند طایفه ای هون در شمال و غرب دریای سیاه پدید آمد که غیر از هون ها ، تمام طوایف ترک و غیر ترک اعم از اسلا و ژرمن را شامل می شد . گفته می شود بیش از 45 قبیله گوناگون دارای تبارها و زبانها ی مختلف و متفاوت تحت سر پرستی ترکان زندگی می کردند .[112].سرپرستی این اتحادیه تا آخرین لحظات دولت هون در دست ترکان بود . آنچه از واقعیات بر می آید (نامها ، القاب و عناوین و مناصب هونی  همگی متعلق به زبان و فرهنگ ترکی است [113].  «شواهد نوشته دیگری از قلعه سرحدی که در سال 260 یا کمی زودتر بوسیله ساسانیها تصرف شده بدست آمده دارای القاب و مناصب فرماندهان جز هونی همه ترکی است[114]. پ پلیو دانشمند بزرگ فرانسوی نیز معتقد است هونها ترک بوده اند بی آنکه خود را چنین بنامند[115]. امروزه دانشمندان معتقدند بلغارهای باستان قبل از اسلاویزه شدن جز اتحادیه هون بودند و بی شک زبان پروتو بلغاری نیز زبان ترکی هونی می باشد امروز کتیبه های رونی  پروتو بلغار قرائت شده چون خط آنها در ظاهر شباهتی با رونی دارد آنرا خط رونی بلغاری نامیده اند . این خط با سنگنو شتهای بزرگ ترکان شرقی قرن هشتم (اروخون – ئینی سئی )نزدیکی کلی دارد[116]. از دیگر سو سنگنوشته های یونانی عامیانه با نامها و لقب های ترکی که از فرمانروایان ترکان بلغار قرن 8و9 باقی مانده مطلب را تایید می کند و بالاخره سنگ بنشته ای با خط یونانی و به زبان ترکی متعلق به دوره هونها ، ترک منشا بودن عنصر هون به کل را تثبیت می کند. تنها واژه‌ای که با الفبای اصلی خزری باقی مانده است واژه OKHQURÜM است به معنی می‌خوانم و در ترکی جدید به صورت OKURUM تلفظ می‌شود[117].ائلبروس عزیزوف معتقد است پاره ای از لهجه های ترکی آذربایجانی ارتباط مستقیمی با خزرها دارد[118].

خزران پیش از آنکه دولت مستقلی تشکیل دهند تابع امپراطوری ترکان غربی یا  توروگوتها  بودند . تورگوتها چندان عمر نکردند و میراث حکومتی اینان به ترکان خزر رسید . اینان به تدریج به توسعه قلمرو خود در شمال و مغرب و جنوب پرداختند و در سال 650 میلادی طومار عمر دولت بلغار را در کوبان در نوردیدند و مقدمات تشکیل دولت نیرومند و مستقل بنام خزران را فراهم آوردند. ابراهیم قفس اوغلو سال 630 میلادی را تاریخ آغاز خاقانات واقعی خزر می شمارد اما آرتامونوف و طوغان حدود سال 650 م را که زمان بر افتادن دولت گؤک ترکهای غربی است آغاز رسمی دولت خاقانات خزر می داند . عمر این دولت تا 965 م ادامه داشت. بعضی ها دولت خزر را ادامه دولت گوک تورک غربی می دانند و یکی از دلایل آنها این است که خاندان حاکم خزران شاخه ای از خاندان حاکم گؤک ترکها بوده است . در حدود العالم آمده است که پادشاه خزران را طرخان  خاقان خوانند و از فرزندان « انسا » است. زکی ولیدی طوغان بر آن است که انسای مذکور در حدود العالم همان آچینا یا آشینا است که نام خاندان سلطنتی گؤک ترکها است.  گفتنی است آشینا یا آسینا،  گرگ باستانی ترکان می باشد که در بسیاری از داستانها و اساطیر ترکان باستان نقش مادر ، راهنما و هدایت گر دارد . بر طبق این اعتقاد گرگ خاکستری یا بوزقورد قبل از دامداری ترکان مقدس شمرده می شده و همین اعتقاد امروزه به اشکال مختلف در میان ترکان محاصر از جمله آذربایجانیان دیده می شود مانند قوردالی « دست گرگ » که برای شفای بیماران به کار می رود و خراب دیدن گرگ که نشانه سرور و خوشبختی است و غیره[119].                         

از نظر مملکت داری ، خزرها دارای شکل دموکراسی کنونی بودند . مورخان معاصر حکومت ترکان خزر را یک نظام دو پادشاهی می دانند که در آن « خاقان » مظهر قدرت الهی و « بک » مظهر قدرت این جهانی است .نظام دو پادشاهی خزران را با حکومت دو نفری اسپارتها مقایسه کرده اند که کاملا خطاست . باید گفت که حکومت دو نفری اسپارت از آن فرزندان دو خانواده متفذ و از لحاظ قدرت برابر بود اما رهبری دو نفری در قبایل صحرایی ظاهرا بر آن مبنا که خزران وظایف اساسی را بین دو رهبر تقسیم کنند نبوده است. .                                                                                                                                                 خزرها از ابتدای قرن هشتم با حملات شدید ایدئولوژیک دو دین برتر جهان یعنی  اسلام و مسیحیت روبرو شدند و برای حفظ مقام خود درمقابل این حملات دین یهود را برگزیده و اکثر ترکان خزر یهودی گشتند . ترکان خزر بعدها در سراسر آذربایجان پخش و جمع کثیری از آنها به اروپای شرقی مهاجرت کردند.  اسامی مکانهای بسیاری در اوکراین و لهستان از واژه خزر مشتق شده اند[120].   در سلماس نیز نام روستای هؤده ر و در اورمیه نام محله هازاران  از کلمه خزر مشتق شده است. به نوشته هندو شاه نخجوانی سلجوقیان اصلشان از ترکان خزر است [121] و بدین جهت اسامی یهودی در میانشان به وفور یافت می شود.  حمله خزرها به آذربایجان در زمان هشام خلیفه اموی انجام پذیرفتهاست که باعث دردسرهایی برای دولت اسلامی گردید.  ابن خلدون خزرها را سفید پوست ذکر می کند[122] آغاچری ها که از اقوام خزر محسوب می شوند در سال 460م و هشت سال بعد از آنها ساراغورها به جنوب قفقاز آمدند و در سال 488 با ساسانیان به نبرد پرداختند . نام آغاچری ها در دوران بعد مثلا در حمله هلاکو به قلعه الموت در آمده و گاهی به شکل قاجار ثبت شده است [123].     

ترکان هون                                                                                                  

هونها از 5/3 ق.م (اوج قدرت و مقارن عهد نامه معروف بین ترکان و چینی ها ) تا  قسمت اعظم آسیا و اروپا حتی شهر روم تحت تسلط ترکان هون بود . خبر نخستین استقرار ترکان هون در آذربایجان مربوط به سال 227 میلادی  می باشد[124].

همچنین به نوشته فاوست بیزانسی هون ها و آلانها در لشکر کشی آرشاک دوم م (67 – 245‌) که به شکست شاپور اول در حوالی تبریز منجر شد شرکت داشتند[125]. در سال 395 م هونها به یاری سلطان ایبری (گرجستان ) به نام فراسمانیوس آمدند [126]. «پطروس ایبری » هونهای ساکن آذربایجان را آق هون /هونهای سفید یا خیلندورک خایلندرک می نامد. در زمان بهرام گور ساسانی نیز این نام به چشم می خورد زیرا بزودی در چهارمین سال یزگردی صحبت از عبور هونها از ده میر قاپی در بند می کند. در سال 448 م فرستادگان روم شرقی در محل قرارگاه آتیلا خاقان ترکان هون مطلع شدند که آتیلا قصد لشکرکشی گسترده به آذربایجان و تصزف آن دارد البته هونها به راههای آن سرزمین آشنایی کامل داشتند.  «وازیچ » و «کورزیچ » دو تن از رؤسای سلطنتی هونها از قبیله خیلندورک  مامور تدارکات حمله و اخذ کمک قبایل مختلف امپراطوری ترکان هون بودند . پس از آنکه قوشون هون مرغزارها را طی کرد و از دریا گذشت آنطور که نقل می شود پس از 15 روز از کوهی بالا رفتند و سپس وارد آذربایجان شدند و با قوشون آذربایجان درگیر شدند. هونها موقع برگشتن از راه دیگری عبور کردند و آن راه راه باکو بود . پس از چند روز آنها به وطن مود بازگشتند[127].

آتیلا امپراطور عاقل ترکان هون در طی سال حکومت خود توانست نقش ترکان را در معادلات جهانی به خوبی نشان دهد .

براساس افسانه های ترکان ، گویا خاقانی آتیلا از طرف خداوند به وی مرحمت شده است[128] وی در افسانه های ژرمنی نیز دارای مقام محترمی است و چنانست که گویی ژرمن ها او را از خود می دانستند در صورتیکه پادشاهی را که از صفوف خود ژرمن ها ست آنها با صفات بی رحم وجبار در افسانه های خود ضبط و شرح داده اند [129]. در افسانه ژرمنی آتیلا «پدر پهلوان » و «شبان ملتها » نامیده شده است[130]. و نقش اصلی در افسانه ژرمنی سرود نیبلونگن یا داستان زیگفرید دارد . مراسم تشعییع جنازه آتیلا و حتی سرودهایی که برای مرگ آتیلا ساخته شده و بدست ما رسیده از همه اینها گویاترند . طبق این سرود آتیلا می خواست دولتی بوجود آورد که هسته آن را جمع ملتهای هونی و ژرمنی تشکیل بدهند . در برابر این دولت ، دولتهای روم شرقی و غربی فرمانبردار و خراجگزار باشند[131]. گیبون نیز معتقد است در بین فاتحان اعصار باستانی و جدید تنها آتیلا بود که در سرزمین پهناور ژرمن و سکایی را به هم پیوند داد[132].

پس از مرگ آتیلا سواران گزیده گرداگرد او می چرخیدند و کرده های بزرگ خاقان ترک آتیلا را در چکامه ایی می سرودند که ترجمه عین عبارت آنرا به لاتینی هنوز داریم : آزاده ترین خاقان ترکان هون آتیلا ، دلاورترین سالار ملتها که با قدرتی بی نظیر تا آن هنگام به تنهایی بر سکاها و ژرمن ها پادشاهی داشت و دولتهای حیطه خاک روم را با غارت شهرها به وحشت انداخته بود و چگونه او ،آتیلا ، از فرط لابه و التماس آنها را ضی شد تا باج سالیانه بگیرد و آنچه مانده از آنها نگیرد . و او که همه اینها را با مدد بخت نیک کرد نه با زخم دشمن ، نه با خیانت دوست بل همانا در شکوفه زار خانه خود خرم از خوشی و شادی بی درد جان سپرده  پس به رسم ترکان ،صورتها را خراشیدند و بر خود زخم زده و با ده گساری کرده و او را در سر صندوق زرین و سمین و آهنین گذاشتند تمام اسلحه و زیورهای وی را با وی به خاک سپردند و نهر آب را به روی گور وی عبور دادند[133].

این مرثیه آغی پس از وفات آتیلا سروده

   گوی اوزونده یاش یاغدیران بیر بولود        گونش سه یاسلارا بوروغوش باتیر......                                                     قیزیل ،گوموش وپولاد دان بیر تابوت                                                        بو تابوتدا هون گونشی یاتیر[134]

هنگامی که آتیلا کاخ شاهی میلان را متصرف شد از دیدن تابلویی که قیاصره براریکه امپراطوری و ملوک سکایی را در برابر آنها سر به خاک سوده نشان می داد بی اندازه در شگفت شد. انتقام آتیلا از این یادگار خودستایی رومیان بی ضرر و بکر بود وی به نقاشی دستور داد که آن صورتها را محو کند و بر روی همان پرده امپراطوران رومی را مجسم نماید که کرنش کنان در برابر سریر خاقان ترکها ایستاده مشغول خالی کردن انبارهای زری هستند که بر سبیل خراج به پیشگاه شهریار بزرگ آمده اند[135].

مردم سرزمین هنگری( مجارستان) که نام سرزمین خود را هون گذاشته اند با افتخار از آتیلا یاد می کنند[136]. علیرغم دولت کوتاه آتیلا پس از او فرهنگ مشترک اروپا بزرگترین آثار خود را به وجود آورده در آن دوره است که سرودهای پهلوانی بزرگ سبک دوم وسوم تزئینات حیوانی ژرمنی ، کشتی اوزبرگ و در گور کشتی » انگلستان در شرقی ساتن هو  پیدایش یافته اند [137].

در سده های اخیر به سبب جوان بودن علم تورکولوژی و عدم اطلاع متحقین از موقعیت هونها در سطح فرهنگ و تمدن جهانی نسبتهای ناروایی ترکان هون می کردند در سنت تاریخی عتیق اروپا و مجامع کلیسایی هونها عذاب الهی بودند . وحشتی که از کلمات این مجامع بیرون می دهد در نوشته های خاندان قدیم هان در چین کنونی نیز رسم شده است[138]. نسبتهای ناروای یونانیان نیز همراه با روم در غرب و چین در شرق به کلی ترکان هون را قومی خانمان برانداز غیر متمدن وحتی وحشی و بربر قلمداد کرده است . واقعیت این است که نوع زندگی قبیله ای و وضع خاص کوچ نشینی دنیایی ورای دنیای شهرنشینان ساخته و پرداخته است که از سراسر آن بوی استپ به مشام می خورد ، صدای سم اسب به گوش می رسد و دور نمای گله های چهارپایان در نظر مجسم می گردد[139].

[آنچه که برایشان اهمیت داشت زنده ماندن و لذت بردن از منابع طبیعی و الهی (اعتقاد به تک الهی ) بود و در شعارهایشان نیز این موارد را ذکر می کردند . روح کلام و اهدافشان در سروده ها و موسیقی نهفته بود . در اشعار و سرودهایشان از جملات زیبایی که شوکت و عظمت طبیعت و راز خلقت مشخص می ساخت از شیهه اسبان گرفته تا صاعقه آسمانی نهفته بود و حتی صدایشان نیز در سرودهایشان ذکر می شد[140] . اعتماد به آداب و سنن ترکی خویش راز جنگاوری و جسارت آنها شده بود این سخن آتیلا را از یاد نبریم که «ترانه ها، آهنگها ، اشعار و سرودها و حتی رقصهایمان  فرصتها و تمثیلهایی هستند که هویت و موجودیت و شخصیت ما را نشان می دهند باید این مسایل آنگونه که هستند باقی بمانند و پاس نگهداشته شوند [141]و یا « اگر عقاید و آداب و رسوم و تاریخ و زبان خود را از یاد ببریم به تدریج هویت ملی و موجودیت خودمان را از دست خواهیم داد »[142]

با این تفاصیل بدیهی است آثار مادی ترکان کمتر از شهرنشینان باشد و گرچه کورقانها و مزارهای باستانی ترکان باستان در پازیریک و سایر قبرهای مهم این نقیصه را برطرف می کند . امروزه با پیشرفت علم جوان تورکولوژی علاوه بر پاک شدن تاریخ تمدن جهانی از نسبتهای تاروا به ترکان هون ، خدمات ترکان به جهان نیز یک به یک شمرده می شود .پروفسور مونتا مدون استاد قوم شناسی پاریس و مولف کتاب «قوم شناسی فرهنگی » معتقد است که کت و شلوار از ترکان به چین و اروپا رسیده و کلاه قالپاق یا بؤرک و چکمه نیز به سایر ملل رسوخ یافته است [143] یا چینی ها با اخذ استراتژی جنگی ترکان هون و آموزش  بکار گیری اسب در جنگ از هونها [144]به پیشرفت نظامی وسیعی در کشور گشایی رسیدند .

 

 

 

 

 



[1] سیاهپوش، محمد تقی، پیدایش تمدن در آذربایجان، تهران 1370 نشر قومش، ص 259

[2] سیاهپوش، محمد تقی، پیدایش تمدن در آذربایجان، تهران 1370 نشر قومش، ص260

[3] همان

[4] واندنبرگ ، لوئی، باستان شناسی ایران باستان، ترجمه عیسی بهنام ، تهران 1348، ص117 و سیاهپوش ، پیرامون آب و هوای باستانی فلات ایران ، تهران خرداد 1352 ، ص82

[5] سیاهپوش، محمد تقی، پیدایش تمدن در آذربایجان، تهران 1370 نشر قومش، ص 236

[6] کاشغری، محمود، دیوان لغات التراک، تصحیح دبیرسیاقی ، تهران ، ص239

[7] سیاهپوش، محمد تقی، پیدایش تمدن در آذربایجان، تهران 1370 نشر قومش، ص 304

[8] بهمنش، تاریخ ملل آسیای غرب، تهران ، ص37 و حتی فیلیپ ، شرق نزدیک در تاریخ ، ترجمه دکتر قمر آریان ، تهران 1350، ص 47

[9] zweihunident sumero- turkische wortverglei chungen (1915)

[10] گری، ب، سومریان( نیاکان ترکان) ، چاپ دوم ، تبریز ، ندای شمس، ص 105

[11] فیلد، هنری، مردشناسی ایران، تهران ص 175

[12] هیئت، مجله وارلیق، پاییز 1371 ص6-7

[13] گری، ب، سومریان( نیاکان ترکان) ، چاپ دوم ، تبریز ، ندای شمس، ص 210

[14] تسف، ولادیمر، نظام اجتماعی مغول ، ترجمه شیرین بیانی ، چاپ دوم 1365،ص282

[15] دیاکونوف ا.م تاریخ جهان باستان بخش سوم تهران

[16] رو، ژورژ بین النهرین باستان ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی ، تهران 1369

[17] دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج.I ص187

[18] دورانت، ویل، تاریخ تمدن، ج.I ص200

[19] گریمال، پی یر، الواح سومری  ص10

[20] کریمی، م ادبیان باستان اذربایجان نشر ایشیق تبریز1358، ص24

[21] رئیس نیا ، رحیم، کوراوغلو در افسانه و تاریخ ، تبریز 1368، ص31

[22] همان ص 170

[23] بهار مهرداد، مجله آدینه، فروردین 1372

[24] دانیکن ،  اریک فون ، طلای خدایان ، ص100

[25] خانلری، پرویز تاریخ زبان فارسی، ج1، تهران 1349، ص185

[26] مجله پیام، دنیای پنهان غارنشینان، شماره 307

[27] مجله پیام، دنیای پنهان غارنشینان، شماره 307

[28] مجله پیام، دنیای پنهان غارنشینان، شماره 307

[29] فرامکین، گراگوار، باستان شناسی در آسیای مرکزی ، ترجمه صادق ملک شهمیر زادی انتشارات وزارت امور خارجه ایران 1372 ص 26

[30] هینتس، دنیای گمشده عیلام، ترجمه فیروز نیا   انتشارات علمی فرهنگی 1372 ص

[31] بار تولد ، و، تذکره جغرافیای تاریخی ایران، ترجمه حمزه سردادور، تهران 1358 ص15

[32] دیاکونوف م.م، تاریخ ماد ، ترجمه  کشاورزی ص137

[33] مشکور، محمد جو.اد، جحغرافیای تاریخ ایران باستان ، تهران، 1371 ، ص216

[34]  مشکور، محمد جو.اد، جحغرافیای تاریخ ایران باستان ، تهران، 1371 ، ص127

[35] بهمنش، احمد ، تاریخ ملل قدیم آسیای جنوب غربی، انتشارات دانشگاه تهران   ص 3-162

[36] واندنبرگ، لوئی، باستان شناسی ، ترجمه عیسی بهنام، تهران 1348 ، ص119

[37] رئیس نیا، رحیم ، کوراوغلو در افسانه تاریخ ، تبریز 1368، ص208

[38]رئیس نیا، رحیم ، کوراوغلو در افسانه تاریخ ، تبریز 1368، ص208

[39] رئیس نیا، رحیم ، کوراوغلو در افسانه تاریخ ، تبریز 1368، ص208

[40] گرایسون،آ.ک . الواح تاریخی ص262

[41] مشکور، جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص127

[42] مشکور، جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص840

[43] مشکور، جغرافیای تاریخی ایران باستان، ص841

[44] اوانس،ا.ج.، تاریخ هردودوت، ترجمه وحید مازندرانی، تهران 1343، ص 2-281

[45] اوزده ک، رفیق، تورکون قیزیل کتیابی، بیرینجی جیلد، تهران 1372 ص104

[46] سیدوف، میرعلی آذربایجان خالقی نین سوی کوکونو دوشونرکن ، باکی 1992

[47] افندیف، پاشا، اذربایجان شفاهی خالق ادبیاتی باکی1992، ص147

[48] ممدوف ،آلتای، اوغوز سلطنتی ، باکی 1992 ص87

[49] وامبری،آرمینیوس، سیاحت درویش دروغین درخانات آسیای میانه ، تهران 1370، ص155

[50] وامبری،آرمینیوس، سیاحت درویش دروغین درخانات آسیای میانه ، تهران 1370، ص441

[51] کارری، سفرنامه کارری، ترجمه کارنگ و ... نخجوانی ، تبریز 1348، ص15

[52] کارری، سفرنامه کارری، ترجمه کارنگ و ... نخجوانی ، تبریز 1348، ص15

[53] کارری، سفرنامه کارری، ترجمه کارنگ و ... نخجوانی ، تبریز 1348، ص15

[54] بهراد، عبدالاحه، قره باغ در چشم اننداز تاریخ، تبریز 1372، ص19

[55] بهراد، عبدالاحه، قره باغ در چشم اننداز تاریخ، تبریز 1372، ص19

[56] حافظ زاده ، محمد ، ارس در گذرگاه تاریخ، تبریز 1374، ص113

[57] حافظ زاده ، محمد ، ارس در گذرگاه تاریخ، تبریز 1374، ص114

[58] افشار ، ایرج، نگاهی به آذربایجان شرقی، تهران ص 569

[59] دیاکونوف، تاریخ ماد، تهران 1357، ص263

[60] دیاکونوف، تاریخ ماد، تهران 1357، ص264

[61] دیاکونوف، تاریخ ماد، تهران 1357، ص466

[62] مجله وارلیق بهار 1363، مقاله دکتر حمید نطقی

[63] کستلر، ارتو، قبیله سیزدهم (امپراطوری خزران) ترجمه ستاری ، تهران 1361

[64] وارلیق، بهار 1363، مقاله دکتر حمید نطقی

[65] فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران، چجاپ سوم تهران 1368، ص 44

[66] دیاکونوف، تاریخ ماد ، تهران 1357، ص107

[67] دیاکونوف، تاریخ ماد ، تهران 1357، ص121

[68] ممدوف ،آلتای ، اوغوز سلطنتی ، باکی 1992، ص123

[69] خودیف، نینظامی، آذربایجان ادبی، دیلی تاریخی ، کوچوره ن، سوی تورک تهران 1377، ص21

[70] خودیف، نینظامی، آذربایجان ادبی، دیلی تاریخی ، کوچوره ن، سوی تورک تهران 1377، ص21

[71] دیاکونوف، تاریخ جهان باستان جi مشرق، تهران ، ص 242

[72] دیاکونوف، تاریخ جهان باستان جi مشرق، تهران ، ص 242

[73] رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران، جi، تبریز 1368، ص189

[74] بهمنش، احمد تاریخ ملل قدیم آسیای غربی، انتشارات دانشگاه تهران

[75] رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران، جi، تبریز 1368، ص181

[76] گوبلو، هانری، قنات، فنی برای دستیابی به آب، ترجمه ابوالحسن سروقد مقدم، دکتر محمد حسین پاپلی یزدی، تهران 1371، ص115

[77] خودیف، نینظامی، آذربایجان ادبی دیلی تاریخی ، ص23

[78] رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران، ص194

[79] خودیف، نینظامی، آذربایجان ادبی دیلی تاریخی ، ص24

[80] رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران، ص199

[81] افشار، ایرج نگاهی به آذربایجان شرقی، ص550

[82] فرای، ریچارد، میراث باستانی ایران ، ص44

[83] رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران جi، ص236

[84] رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران # ص875

[85] رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران جi، ص236

[86] رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران جi، ص877

[87] ممدوف، آلتای، اوغوز سلطنتی، باکی 1992 ص152

[88] خودیف، آذربایجان ادبی دیلی تاریخی ، ص21

[89] رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران جi، ص251

[90] کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، به کوشش دبیر سیاقی ، تهران 1376، ص 538

[91] کاشغری، محمود، دیوان لغات الترک، به کوشش دبیر سیاقی ، تهران 1376، ص 216 و هیئت، جواد ، تاریخ زبان و لهجه های ترکی، تهران 1366، ص 60-59

[92] خودیف، آذربایجان ادبی دیلی تاریخی ، ص26

[93] هیئت، تاریخ زبان و لهجه های ترکی ، ص383

[94] دیاکونوف، تاریخ ماد، ص139

[95] دیاکونوف، تاریخ ماد، ص480

[96] رئیس نیا، رحیم، آذربایجان در سیر تاریخ ایران ، ص778

[97] بار تولد، جغرافیای تاریخ ایران باستان، ص145

[98] دیاکونوف، تاریخ ماد، ص222

[99] باهارلی،آذربایجان ، باکی 1993، ص30

[100] میزی اولو، مرکزی قافقازین ائتنیک تاریخی نین کومکرنیه دوغرو، چئویرمان: پروفسور دکتر سلیمان ائلیارلی، باکی

[101] ممدوف، اوغوز سلطنتی، باکی 1992، ص35

[102] ممدوف، اوغوز سلطنتی، باکی 1992، ص38

[103] دیاکونوف، تاریخ ماد، ص409

[104] رئیس نیا ، آذربایجان در سیر تاریخ ایران جلد دوم، ص 502

[105] هیئت، دکتر جواد، تورکلرین تاریخ و فرهنگی ص19

[106] کستلر، قبیله سیزدهم،  ص 26

[107] رئیس نیا، آذربایجان در سیر تاریخ ایران جلد دوم، ص 562

[108] رئیس نیا، ص 504

[109]  همان

[110] رئیس نیا ص 572

[111]  کوستلر ص25

[112] رئیس نیا ص 509

[113] آلتهایم، ص 29-28

[114] ص29 التهایم

[115] ص29 آلتهایم

[116] ص28 آلتهایم

[117] http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B2%D8%B1%D9%87%D8%A7

[118]http://az.wikipedia.org/wiki/X%C9%99z%C9%99rl%C9%99r

[119] ملک زاده، تاریخ ده هزار ساله سلماس و غرب آذربایجان،  ص 16

[120] کستلر  ، ص 147

[121] تجارت السلف، ص 259

[122] مقدمه ، ص 154

[123] ص 169 تاریخ زبان ترکی

[124]  رئیس نیا ، ص11-510

[125] رئیس نیا 11-519

[126] [مارکوارت ص 190 ]

[127]  مارکوارت 2-191

[128] ص24 آلتهایم

[129] ص 62 آلتهایم

[130] ص 62 آلتهایم

[131] ص63 آلتهایم

[132] ص 477 گیبون

[133] ص70 آلتهایم و ص   تورکون قیزیل کیتابی

[134] اوزده ک ص 136

[135] 494 گیبون

[136] ص 476 گیبون

[137] ص 63 آلتهایم

[138] ص 35 آلتهایم

[139] ص 61 مجموعه خطابه های تحقیقی در باره رشیدالدین فضل الله

[140] ص 16 آتیلا

[141] ص 116 آتیلا

[142] ص116 آتیلا

[143] تاریخ زبان و لهجه های ترکی ص 48

[144] طوغان ، عمومی تورک تاریخینه گیریش ص21

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۴۱
توحید ملک زاده دیلمقانی

                                               

دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی

 

“ ما روستائیان در روستای خود غریب هستیم برای اینکه آن را نمی شناسیم و اطلاعات ما راجع به روستائمان از حدود چند تاریخ کلاسیک که همگی ناقص و اندک و گنگ است تجاوز نمی کند”. این جملات اولین سطر از کتاب “ تبار شناسی خانواده های صدقیان” یکی از روستاهای سلماس می باشد که با موشکافی و استادی تمام توسط نویسنده محترم سلماسی آقای محمدرضا مهرزاد صدقیانی تحقیق چاپ و منتشر شده است. آقای محمدرضا مهرزاد صدقیانی نامی آشنا برای مردم سلماس و آذربایجان می باشد. ایشان تا امروز قریب به  ده کتاب در زمینه شعر ، ادبیات، راهنمای سفر منتشر نموده است. خاطرات ایشان از زمان کودکی و جوانیشان بسیار صادقانه نوشته شده و در خور تحسین می باشد. پیرمردی روشن ضمیر که با استواری تمام پیچ و خمهای زندگی  را طی کرده و در هشتاد و دو سالگی به تألیف کتابی پرداخته که در نوع خود در ایران بی نظیر می باشد و به گمانم جزو اولینهای تحقیقات شجره نامه ها و اصل و نسب مردمان یک منطقه می باشد. نویسنده محترم قبلاً  کتاب مشاهیر سلماس را با دقت و ظرافت تمام تحقیق نموده و به چاپ رسانده است و این کتاب مهم شرح حال خانواده های زادگاهش روستای صدقیان می باشد. این کتاب تنها بررسی تباراهالی صدقیان نمی باشد بلکه نوعی مونو گرافی روستایی نیز محسوب می شود که نویسنده هر آنچه در این هشتاد سال اخیر از این روستا دیده و یا شنیده با دقت فراوان به زیور طبع آراسته است. شرح حال پرویز خان سلماسی ملقب به صفیر العارفین که پیر سلسله ذهبیه آذربایجان می بود که با حواشی و توضیحات خوبی در کتاب آمده است. حاجی رسول صدقیانی از بزرگان انقلاب مشروطیت، اسناد و مدارک تاریخی، بررسی تاریخی ترکان لک سلماس، عزاداری های شب تاسوعای روستا، آثار باستانی و غیره از مواردیست که نویسنده به آن پرداخته است. تمام علاقمندان محترم به را به تهیه و مطالعه این کتاب توصیه می کنم.

۰۷ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۰۳
توحید ملک زاده دیلمقانی

                           آن هنگام که انسانهاى اولیه با قدم گذاشتن به نوعى تمدن اولیه پا به غارها و سرپناههاى طبیعى گذاشتند، تکامل مدنى بشرى سرعت زیادى به خود گرفت، این غارها که امروزه به سبب یافتن استخوان ها و سفالهاى مختلف داراى ارزش باستانى شده اند از جمله تاریخ پرشکوه آذربایجان در دهها  هزارسال قبل مى باشد. مطالعه ى این غارها مى تواند به سئوالاتى نظیر شیوه ى زیست انسان هاى قدیم ، حیات مادّى و معنوى انسان ها پاسخ گوید. گرچه سراسر آذربایجان از جمله غرب آن پر از این غارهاى باستانى مى باشد ولى تاکنون مطالعات زیست شناختى و دیرین شناسى در این محوطه ها انجام نگرفته است. از جمله غار مشهور « آلیشیق » در خوى که در زمره ى یکى از مکانهاى بسیار قدیمى آذربایجان مى باشد.

الف) موقعیت جغرافیایى غار : این غار در محال زور آباد _ 60 کیلومترى شمال غرب شهر خوى _ در کنار روستاى آلیشیق ( در منابع فارسى على شیخ نوشته مى شود) قرار دارد. پس از ورود به روستاى آلیشیق به اندازه ى ربع ساعت پیاده روى به شمال در سیل گاه شعبات آق چاى به دهانه ى غار بر مى خوریم. دهانه ى غار آهکى 45 متر از سطح زمین قرار دارد و دهانه ى آن مشرف به شرق است.

ب) خصوصیات زمین شناسى غار: این غار آهکى در اثر فرایندهاى زمین شناسى از جمله حل تدریجى آهک در آب بوجود آمده است. همین امر سبب بوجود آمدن دهها تونل بدیع و شگفت انگیز با تصاویرى زیبا شده است . در مسیر اصلى و حتى مسیرهاى فرعى به چندین استالاگتیت و استالاگمیت بر مى خوریم.

ج) مشخصات غار: غار داراى دو دهانه به فاصله 15 متر از همدیگر مى باشد که جا براى ورود یک نفر مى باشد. در همان دقایق اولیه به سبب عدم روشنایى کافى مجبور به استفاده از چراغ قوه هستیم. پس از عبور از یک دالان کم ارتفاع به صورت سینه خیز به اندازه ى حدود یکى دو متر به یک محوطه ى وسیع مرتفع وارد مى شویم. در 60 مترى دهانه ى غار به آثارى از استخوانهاى انسان و حیوانات مختلف همراه با سفالهاى بدون نقش و نگار بر مى خوریم. وجود این استخوانهاى حیوانات علف خوار حاکى از وجود محیط جنگلى در اعصار بسیار قدیم مى باشد. مسیر 470 مترى این غار در مدت حدود 45 دقیقه طى مى شود و در سر راه به پرتگاهها ، چاهها و تونلهاى مختلف بر مى خوریم مسیر اصلى به وسیله کوهنوردان خوى طناب کشى شده ولى عدم روشنایى کافى لذت استفاده از مناظر بدیع غار را به حداقل مى رساند. امید است مسئولین محترم شهرستان خوى با تأمین روشنایى غار به این غار عجیب و شگفت طبیعى و باستانى موقعیت بین المللى داده و موجب رونق توریسم در این منطقه شوند.

اعضاى گروه غارنوردى: جابر شواربى زاده( سرپرست گروه _ خوى) ، على حمیدى(سلماس)، امیر اشکان سینایى(سلماس) کاظم عباسى (سلماس)، تقى علیزاده(سلماس)، رضا غنى زاده(خوى)، توحید ملک زاده(سلماس).

 

 

                                                                                                                                      پیام اورمیه

۰۷ بهمن ۹۴ ، ۲۳:۰۰
توحید ملک زاده دیلمقانی

Eski  Türkler kendi ölülerini “ kurgan “ adlı neheng kabirlerde gömerlerdi. Kurganlar tepe gibi yapılmış büyük kabirler  olmuştur. Kurgan sözü ise  “ tepe kimi kabir “ manasına gelmektedir.[2] Bu terimin başka bir varyantı ise Azerbaycan eyaletinin Zencan kentinde hala kullanılmaktadır. Bu vilayette yaşayan Türkler gömmeye “ korlamak “ denilir.Bizce Kurgan sözü ile  “ korlamak “ kelimesi aynı köktendirler . Şimdilik Arkeoloji kazıntılar  Azerbaycan’da  bu eski geleneğin sürekliliğin açıkça göstermektedir.  1930lerde İran’ın Huzistan adlı eyaletinde eski Elam Proto Türklerin yaşadığı  Behbahan kentinde bir baraj inşası esnasında büyük bir mezarlıklar bulundu .Mezarın içinde metal aletler , kap- kacaklar ve mezar sahibinin ölüm sonrası dünyada  kullanabileceği eşyalar bulundu. 1982lerde arkeoloji kazıntılar aynı bölgede devam ederken , Türk medeniyetinin ayrılmaz parçası olan , kurgan medeniyeti ile ilgili yeni buluntular bulundu. Bu bölgede araştırmalar hala da devam etmektedir[3].

Azerbaycan’da Kurgan medeniyeti milattan önce 3-4. asırlardan başlamıştır. Bu devirlerde Azerbaycan’da Proto Türkler yaşamaktaydılar. Azerbaycan efsanelerine göre      “ kurgan “ medeniyeti  “Oğuz Hakan”la ilgilidir. Oğuz hakan bir çok ülkeyi fetih ettikten sonra yüksek tepeler yapmayı emredermiş[4]. Burhani Gatı-i adlı kitabın yazarı Tebrizli Muhammed Hüseyin Halef’in yazdığına göre Azerbaycan adı bu yüksek tepelerden gelmektedir. Çünkü eski Türkçe’de “Azer” sözü yüksek yer demektir. Biz bu sözü aynı anlamda  Divanı Luğatu t Türk kitabında da görüyoruz.[5]. Bir diğer ilginç nokta da şudur ki hala Ukrayna’da bulunan eski Türk kurganlarına ‘Oğuz’ denilmektedir[6].Birçok Azerbaycan bölgelerinde ise bu tarz kurganlara “Oğuz Kabirleri” denilir[7].

Tarihçi Herodot kendi kitabında Türk medeniyeti ile ilgili birçok bilgi vermiştir. O      , kurganları böyle anlatıyor : Hakanların kabirleri dörtgen ve çok büyük kazılardır… bu özel mezarlar Hakanlar için yapılmış özel mezarlıklarda yapılır. Onlar ölünü kabre koyup , dört köşesine uzun süngüler takarlar. Üzerine ise büyük tahta parçaları koyarlar. Kabirlerin içine ise birçok hizmetçiyi öldürüp bırakırlar. Sonra ise kabrin üzerine toprak dökerler. Her dönemin Türkleri kendi  hakanının kabrinin yüksek olması için çalışırlar[8]. Biz bu yüksek kurganları Mısırda yapılmış olan piramitlerle karşılaştırabiliriz.

 Yakın çağlara geldikçe Türklerin Kurgan medeniyeti daha detaylı şekilde incelenmiştir. Örnek olarak Oğuz Türkleri ölünü odaya benzer bir mezara koyup eline ağaçtan yapılmış bardak verirlermiş. Bardağın içine ise kımız , ölünün ön tarafına daha büyük bir tabuta ise içki koyarmışlar. Biz aynı geleneğe doğu Türkistan’da bulunan Balballarda da rastlayabiliyoruz.

Dörtgen biçimli kurganlar daha sonra Türklerin obalarına benzer kubbe şekline dönüşüyor. Çağdaş Türkmenler buna benzer kubbelere “yozika” derler[9]. Plit  Noa’ya göre Peçenekler ölülerini ağaçtan yapılmış tabuta koyarak ölünün yüzünü batı tarafa çevirirmişler. Sonra kabrin üzerine ufak bir tepe yaparmışlar.[10]

Başka bir geleneğe göre Türkler kabirlerin üstüne Balbal denilen taştan yapılmış heykel koyarmışlar. Bu heykellerin sayı şahsın hayatta iken öldürdüğü düşman sayını gösteriyordu.[11] Balbal koyma geleneğine Gök Türklerde de rastlanılmaktadır. Huart’a göre bu balballar ölenlerin ruhunu geçici olarak yaşamda olan insanların arasında kaldığı inancından kaynaklanmaktadır.[12] Yine Huart’a göre balbal koyma geleneği Kıpçak Türklerinde de 13. asra kadar devam etmiştir.Kıpçaklarda balbalların yüzü gün doğan tarafa koyulurdu [13]. Rus kaynaklarında Balballara “kamnaya baba” denir , bu ifade “taş olmuş ecdat” anlamına gelmektedir.[14] Balbalların konduğu yer Türklerin tapınak yeri sayılıyordu.

12. asır Azerbaycan Şairi Genceli Nizami Azerbaycan  Kıpçaklarının balballar önünden geçerken saygı gösterdiklerini açıkça yazıyor : “geçenler saygı göstermek için atlı olursa bir ok , çoban olursa bir koyun bırakıp geçerler”[15]. Bu geleneklere Şamanizm’e inanan Tukiyular’da da rastlanmaktadır.[16]  Oğuz Türkleri de yuğ (yas) merasimi için kurban edilen atın başını ayaklarını bir de gönünü (derisini) uzun ağaçlara takıp kurgan üstüne koyarlarmış.[17] Ancak Peçenekler bunları kabrin üstüne değil ölenle birlikte gömerler. Bazı seyyahların yazdıklarına göre Türkler kabirlerin üstüne direklere geçirilmiş gön bırakırlar. William adlı seyyah Kara deniz yakınlarındaki ovalarda bir kabir üstüne asılmış 11 at gönü olduğunu kaydetmiştir[18]. Balbal geleneği Azerbaycan’da insan heykeli şeklinde değil yiğitlik anlamı taşıyan  aslan ve koç heykeline dönmüştür. Bazen de mezar taşları üzerine ölen insanın mesleği ile ilgili resimler kazılır. Eski aşıklarımızın mezar taşları üzerinde onların şekli ile kazınmış saz resmi görünmektedir. Biz bu mezar taşlarına Salmas , Urmiye ve Karabağ bölgesinde rastlayabiliriz. Şu anda Iran Türkmenlerinin Gelidağ ve Nakhurli(Nahırlı) mezarlıklarında bulunan mezarların üzerinde ağaçtan yontulmuş kuş kanadına rastlamak mümkündür. Halid Nebi kabristanlıklarında taştan yontulmuş iki buçuk metreden fazla sütunlar bulunmaktadır.[19] 

Bu gibi sütunlara Azerbaycan’ın Tebriz (Piri Şirvan), Tufargan (Badamyar mezarlığında) , Urmiye (Bent köyünde) ve Şeki (Yukarı Baş eski mezarlığında) şehirlerinde rastlanılmaktadır.

Urmiye’nin Bent köyünde  Osmanlı şehitlerinin bir kabristanlığı bulunmaktadır . Azerbaycan halkı 1918 de Ermeniler tarafından halkımızı soykırımdan kurtarmak için bölgeye gelip de Azerbaycan yolunda şehit olmuş Osmanlı askerlerinin mezarı üzerine 2 metre yüksekliğinde taşlar dikmişler.  Demek ki unutulmaz kurgan geleneğimiz 20. asırların başlarına kadar halkımızın içinde yaşam mücadelesi vermekteydi 



[1] Araştırmacı, yazar, iran ,Azerbaycan eyaleti , salmas üniversitesi , tohidmelikzade@yahoo.com

[2]  Anderas Palotsi , H , Peçenekha kumanha ve yasha , tercüme eden  R. Behzadi , Tahran , 1375 , s: 139

[3] Keyhan gazetesi , sayı 16368 ,tarih 1377 – 9 - 19

[4] Tebrizi, Halef , Burhan-i Gatı-i, Azerbaycan Maddesi

[5] Kaşkari , Mahmut , Divani Luğatut Türk, Tahran 1376 , s: 83

[6] Memmedov, Altay , Oğuz Saltanatı, Bakü ,1992 , s: 87

[7]  Efendiyev, Paşa, Azerbaycan Şifahi Halk Edebiyatı , Bakü , 1992 , s: 148

[8] Herodot , Tarih , Tahran , 1370 , s: 281-2

[9] Vambri , Arminius , Seyahat-ı Dervişi Duruğin , Tahran ,1372 , s: 414

[10] Anderas Palotsi , H , Peçenekha kumanha ve yasha , tercüme eden  R. Behzadi , Tahran , 1375 , s: 20-21

[11] Köprülü , M. F. , Türk Edebiyatı Tarihi , İstanbul , 1970 , s: 15-16

[12] Anderas Palotsi , H , Peçenekha kumanha ve yasha , tercüme eden  R. Behzadi , Tahran , 1375 , s: 133

[13] Anderas Palotsi , H , Peçenekha kumanha ve yasha , tercüme eden  R. Behzadi , Tahran , 1375 , s: 135

[14] Anderas palotsi , aynı kaynak , s: 133

[15] Anderas palotsi , aynı kaynak , s: 133

[16] Köprülü , aynı kaynak , s: 15

[17] Vambri , aynı kaynak s:14

[18] Anderas palotsi , aynı kaynak , s:136

[19] Güli , Eminullah , Seyri Der Tarihi Siyasi İçtimai Türkmenha , Tahran , S: 266

۰۷ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۵۹
توحید ملک زاده دیلمقانی