دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی

وب سایت رسمی
بایگانی

۲۲ مطلب با موضوع «سلماس شناسی» ثبت شده است

در اواخر عمر ساسانیان قدرت سه گانه خلافت اسلامی،بیزانس وامپراطوری ترکان خزر به وجود آمد.جالب اینجاست که کیش رسمی این سه قدرت به ترتیب اسلام، مسیحیت و دین ترکان که در آن اعتقاد به خدای یگانه است بود و بعدها خزرها به یهودیت گرویدند.

            ظهور اسلام در سالهایی اتفاق افتاد که مردم شبه جزیره عرب در جهل و نادانی سر گردان بودند. تحولات و انقلابات مفسده انگیزه یکی پس از دیگری روی هم متراکم می شد. رشته امور و سازمان اجتماعی و حکومت ملی از هم گسیخته و پاشیده و نظام اجتماعی بکلی به هم خورده بود- میزان عقل و درجه مشاعر انها تعظیم و کرنش در مقابل بتهای چوبی و مجسمه های گلی و سنگی و سحر و گاو و گوساله و آفتاب و آتش و ستاره مظاهر اهریمن و یزدان بود))

            هر بشر خردمندی در انتظار ظهور بارقه ای از نور و دانش و یک رهبر و منجی بود که این پرده های تاریک و نادانی و نابخردی را به درد و ملت را بسوی نیکبختی و سعادت رهبری نموده و راه حلی برای زندگی آینده بشر ترسیم کند.

            حضرت محمد (ص)به عنوان منجی عالم ندای حق را سر داد و در اندک مدتی شبه جزیره  عربستان تحت لوای اسلام در آورده و سایر ملل را به اسلام دعوت کرد.

            در این بین نامه ای نیز از طرف رسول اکرم برای خسرو پرویز شاه ساسانی توسط عبداله بن حذاقه ارسال شد متن نامه چنین است:

 

 

            بسم الله الرحمن الرحیم

            من محمد رسول الله الی کسری عظیم فارس

سلام علی من اتبع الهدی و من آمن بالله و رسول و اشهد ان لااله الا الله الی الناس لینذر من کان حیاً. اسلم تسللم فان ابیت فعلیک اثم المجوس.

            چون نامه به خسرو پرویز رسید نامه را از سر خشم و عزور پاره کرد و سفیر پیامبر را به تندی راند .  چون این خبر به پیامبر رسید وی را نفرین کرد چنانچه بزودی خسرو پرویز کشته شد و در زمان خلیفه دوم «عمر بن خطاب» ممالک تابع امپراطوری ساسانی فتح شدند.

            جنگهای پی در پی اعراب  با شاه ساسانی به شکست ساسانیان انجامید. در 21 ﻫ . ق آخرین جنگ اعراب و مسلمانان با قوای امپراطوری ساسانی اتفاق افتاد. این جنگ که فتح الفتوح نامیده شد به فرار یزدگرد به مرو و کشته شدنش انجامید.

 

            تصرف آذربایجان ، اورمیه و  سلماس  توسط اعراب:

            نقطه قابل توجه این است که آذربایجان قبل از شکست نهایی ساسانیان به تصرف اعراب در آمد چرا که عُمر در سال 19 ﻫ . ق عتبه بن فرقد سلمی را را به موصل فرستاد و سال بعد وی سلماس و اورمیه و خوی را تصرف کرد. بلاذری می نویسد:

             «معانی بن طاووس از پیروان اهل موصل روایت می کند اورمیه را نیز ﻋﺘﺒﺔبن فرقد هنگام جنگهای موصل فتح کرد و خراج آن چندی به بیت المال موصل ریخته شد و هم این چنین بود حال حور و خوی و سلماس. معانی می گوید: ﻋﺘﺒﺔ اورمیه را زمانی گشود که ولایت آذربایجان داشت و اللهُ اعلم.»

            ابوالحسن بلاذری یا ابوجعفر احمد یحیی که در حدود 279ﻫ . ق وفات یافته اولین مورخی است که اثر عمده او راجع به اخبار فتوح مسلمین به ما رسیده است. وی اهل بغداد و یک چند ندیم متوکل عباسی بوده است. بهر حال «بسبب احاطه او به اخبار و مأخذ مختلف،روایات او در کتاب فتوح البلدان،علی الخصوص آنچه راجع است به فتوحات مسلمین در ایران معتبر و دقیق است و مبتنی بر اطلاعات و معلومات قابل اعتماد.»

            این اولین سند دال بر وجود شهر های اورمیه و سلماس پس از اسلام می باشد. تا دوره سلجوقیان از آرزوهای امرای موصل دست یافتن به سلماس و غرب دریاچه اورمیه حتی در شرایط بحرانی نظیر حمله روسها به آذربایجان بوده که ادامه حملات آشوریها از ازمنه باستانی می باشد به خاطر غنی بودن این مناطق از لحاظ حشم و غلات و سایر منابع کشاورزی بوده است.

            پس از فتح آذربایجان عتبه پیامی به مردم آذربایجان ارسال کرد بدین مضون:

            «بنام خدای رحمان رحیم،این امانیست کهﻋﺘﺒﺔ بن فرقد عامل عمر بن الخطاب، امیر مومنان به مردم آذربایجان می دهد از دشت و کوه اطراف و دره ها و اهل دین ها که جانها و مالها و دینها و ترتیبات دین همگیشان در امان است به شرط آنکه جزیه بدهند بقدر توانشان بر کودک و زن بیماری که چیزی از دنیا به کف ندارد و عابد خلوت نشین چیزی در دنیا به کف ندارد جزیه نیست امان برای خودشان است و هر که با انها مقیم باشد و باید مسلمان سپاهی مسلمانان را یک روز و یک شب مهمان کنند و راهنمایی کنند هر کس از انها به سالی سپاهی شود. جزیه آن سال از او بر خیزد و هر که نباشد مانند ماندگان باشد و هر که برود در امان باشد تا به پناه خود برسد. جندب نوشت:بکیر بن عبدالله لیثی و سماک بن خرشه انصاری شاهدند.به سال هیچدهم نوشته شد .»

            با ابلاغ این پیام  اهالی آذربایجان با پرداخت جزیه امان یافتند و به تدریج به اسلام گرویده و به صورت مسلمانی مومن و غازی در آمدند. در این زمان طایفه هایی از اعراب به صورت پادگانهای نظامی به عنوان  مبلغین دین به آذربایجان آمدند. اینان بعداً در میان آذربایجانی ها مستحیل گشتند بطوریکه امروزه هیچ سراغی از افراد و قبایل عرب زبان در آذربایجان نداریم.به تدریج با افزایش تمایلات سلطه طلبانه اعراب علیرغم نصّ صریح اسلام مبنی بر عدم تفاوت بین عرب و عجم،شورشهایی در آذربایجان علیه استیلاگر رخ داد که مثلاً در 25 ﻫ . ق شورش مردم آذربایجان توسط ولید بن عقبه سرکوب شد.در این میان نامه امیرالومنین علی(ع)به اشعث بن قیس فرمانروایی آذربایجان درباره خوشرفتاری با مردم آذربایجان از اهمیت زیادی برخوردار است.

۱۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۶
توحید ملک زاده دیلمقانی

     

         دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی[1]

         tohidmelikzade@yahoo.com

                   

         1. زلزله بزرگ سال 1309 سلماس

         1930م (6مه )(سلماس): روز سه شنبه 16 اردیبهشت 1309 هـ .ش زلزله ای که بزرگی آن را 5/5= M درجه برآورد کرده اند سلماس را در ساعت 10صبح تکان داده و باعث خرابی چند دکان و خانه شده تقریباً پانزده نفر تلف شدند و قسمتی از اهالی شهر را تخلیه کردند. روستاهای هفتوان، کوچه میش و کلشان تخریب شدند در هفتوان، چند خانه به کلی فرو ریخته و یک زن با یک کودک زیر آوار ماندند در کوچه میش و کلشان تقریباً تمام خانه ها تخریب و در هر کدام یک نفر کشته شدند. در روستاهای دیگر سلماس آسیب ها کمتر بود مثلاً در کهنه شهر، پته‎وئر(Pata ver ) سارنا، پیه جوک (Payajuk) چند خانه فروریخت و بیشتر آنها ترک خوردند در دیگر روستاها نظیر محلم، اؤله ، خسروا، دیریش و مغانجوق بیشتر خانه ها ترک خوردند. کمی دورتر از رو مرکز زلزله که آن را بربریان (1977) و بولتن مؤسسه ژئو فیزیک 15/38 درجه شمالی و 75/44 درجه شرقی (منطقه تمر، شورگل) برآورد کرده اند. در روستاهای حبشی، اختاخانا، یوشانلو، خان تختی، عیان و سنجی تنها چند دیوار ترک خوردند. این زلزله که در حقیقت پیش لرزه اصلی زلزله مهیب سلماس بود این اثر را داشت تا به مردم سلماس و روستا های اطراف هشدار ترک خانه ها را بدهد و بدینسان جان خود را از زلزله های احتمالی نجات دهند در این میان نقش فرمانده سرباز خانه سلماس چشمگیر بود. فرمانده پادگان سلماس ضمن هشدار به مردم سلماس از بابت نخوابیدن در زیر سقف سنگین خانه‎ها تمام سربازان پادگان سلماس را به حالت آماده باش در خارج پادگان نگه داشته بود که آمادگی و کمک این سربازان در فردای آنروز قابل تقدیر بود.( ملک زاده،1378 و 1384و 1383) زلزله در بولتن های مهم زلزله نگاری جهان در ساعت هفت وسه دقیقه و بیست و دو ثانیه به وقت جهانی حدود ساعت ده صبح به وقت محلی ثبت شده است. پانزده ساعت بعد در نیمه شب همانروز زلزله ای با قدرت خیلی بیشتر از اثر این زلزله سلماس را بکلی تخریب کرد.

         2. 1930 م(7مه)(سلماس): این زلزله که بزرگی آن را بربریان (1974) 4/7=M و مؤسسه ژئوفیزیک 2/7=M برآورد کرده است یکی از مخربترین زلزله‎های آذربایجان و شاید منطقه خاورمیانه می باشد بطوریکه  سال 1930در تاریخ زلزله شناسی بنام 1930سلماس ثبت شده است. پانزده ساعت پس از پیش لرزه سلماس در نیمه‎شب سه‎شنبه یا در حقیقت بامداد روز چهارشنبه 17 اردیبهشت زلزله اصلی در ان واحد موجب تخریب کامل دیلمقان dilmgan  و حدود شصت روستا در دشت سلماس و مناطق حاشیه آن شد. دامنه آسیب‎ها از دشت سلماس به دهستان قطور و مسیر علیای زاب در ترکیه کشیده شده بود و موجب کشته شدن 2500 تا 4000 نفر در سلماس شد.

        اطلاعات دقیق از شمار کشته ها و تخریب روستاها بدین قرار است:

  • قلعه سر (79 خانوار، دو کشته )
  • هفتوان (540خانوار، چهارکشته)
  • خسروآ (280خانوار، سی وچهار کشته، 150گاو تلف)
  • ملحم (330خانوار،چهل وهشت کشته، 264 گاو تلف)
  • پته وئر (114 خانوار، یازده کشته )
  • پیه جوک (130خانوار، سه کشته)
  • ساورا (626 خانوار، یکصدو پنجاه و یک کشته، هزار گوسفند ویکصدو پنجاه گاو تلف)
  • آختاخانا (تخریب کامل با چهار کشته)
  • علی بولاغی (تخریب کامل، بدون کشته)
  • آق بزره (پنجاه درصد تخریب، یک کشته)
  • آق زیارت (110خانوار، ده دصد تخریب، بدون کشته)
  • آشناک (120خانوار، تخریب کامل، بیست و هفت کشته)
  • اصلانیک (110خانوار، تخریب با بیست و یک کشته)
  • عیان (270خانوار، پنجاه درصد تخریب با دوازده کشته)
  • بلقه زان (پنجاه خانوار، ده درصد تخریب بدون کشته)
  • بردیان (با اندکی تخریب)
  • بوروشقالان (40خانوار، تخریب با چهار کشته)
  • بوستاک آوار (بدون تخریب)
  • چارستون (200خانوار، شش درصد تخریب بدون کشته)
  • چهریق (120خانوار، هفتاد و پنج درصد تخریب با چهار کشته)
  • چیچک (270خانوار، پنجاه درصد تخریب با پانزده کشته)
  • دئریک (180خانوار، کلاًتخریب با بیست و پنج کشته)
  • دیلمقان (18هزار خانوار، تماماً تخریب با یکهزار و صد کشته)
  • دیریش (390خانوار، با دو کشته)
  • گبرآوا (140خانوار، تخریب جزئی بدون کشته)
  • قره باغ (2400خانوار، سی درصد تخریب سه نفر کشته)
  • قره قشلاق (1650خانوار، تخریب جزئی بدون تلفات)
  • قیزیل جا (420خانوار، تخریب با سه کشته)
  • قیزیل کندی (40خانوار، پنجاه درصد تخریب با یک کشته)
  • گوبه (120خانوار، بیست و پنج در صد تخریب بدون کشته)
  • قولان (90خانوار، بعضی خانه ها خراب بدون کشته)
  • گوزیک (تماماً تخریب)
  • هفتوان (540خانوار، تخریب با چهار کشته)
  • حاجی عفان (90خانوار بدون تخریب)
  • خانیک (تخریب کامل با دو کشته)
  • هوده‎ر (360خانوار، تماماً تخریب بدون کشته)
  • کهریز (50خانوار، تخریب با یک کشته)
  • کانیان (600خانوار، تخریب جزئی بدون کشته)
  • خان تختی (180خانوار، تخریب بدون کشته)
  • کوزه‎ره‎ش (تخریب کامل با سی وپنج کشته)
  • کهنه شهر (2290خانوار، تخریب کامل با سیصد و هفتادکشته)
  • مین گؤل (120خانوار، پنج درصد تخریب با دو کشته)
  • نظر آوا (130خانوار، تماماً تخریب با سی کشته)
  • سیلاب (600خانوار، تخریب جزئی با یک کشته)
  • سارمان آوا (170خانوار، قسمتی خراب با هشت کشته)
  • سنجی (120 خانوار، تماماً تخریب با بیست ویک کشته)
  • شورگؤل (330خانوار، سی درصد تخریب بدون کشته)
  • صوفی آباد (60خانوار، تخریب با یازده کشته)
  • اوله (1200خانوار، تماماً تخریب با دوازده کشته)
  • وردان (480خانوار، تخریب با بیست وپنج کشته)
  • ینگی جی (110خانوار، تماماًتخریب با هیجده کشته)
  • زین دشت (تقریباً تخریب )
  • گولادر (30خانوار، تخریب کامل با شش کشته)
  • گول اوزان (تماماً تخریب)
  • حبشی (690خانوار، تخریب با دو کشته)
  • هبلران (90خانوار، تخریب با سی وپنج کشته)
  • حمزه کندی (330خانوار، تخریب کامل با شانزده کشته)
  • حق وئران (تخریب کامل)
  • ایستی سو (تخریب جزئی بدون کشته)
  • کل آشان (180خانوار، تخریب با نوزده کشته)
  • کشکاویچ (120خانوار، با پانزده درصد تخریب، دو کشته)
  • خورخورا (40خانوار، تخریب با دو کشته)
  • لشکیران (120خانوار، تخریب بدون کشته)
  • ممقان (600خانوار، تخریب با هشتاد و پنج کشته)
  • مغانجوق (1800 خانوار، تماماً تخریب با هفتاد و پنج کشته)
  • صدقیان (1050خانوار، تماماً تخریب با شصت کشته)
  • سرای ملک (960 خانوار تماماً تخریب با هشتاد و دو کشته)
  • سارنا (180خانوار، تخریب با هیجده کشته)
  • شیدان (90خانوار، تماماً تخریب با بیست ویک کشته)
  • سلطان احمد (1200خانوار، بیست درصد تخریب بدون کشته)
  • تمر (660خانوار، تماماً تخریب با پنجاه و دو کشته)
  • اوربان (390خانوار، تقریباً تخریب بدون کشته)
  • یوشانلو (420خانوار، تخریب بدون کشته)
  • زئوه‎جیک (240خانوار، تخریب با ده کشته)
  • زولا (70خانوار، تخریب با سه کشته)( بربریان 1976)

        پس از این زلزله وحشتناک یک عده تقریباً سیصد نفری که در زیر آوارهای شهر مانده بودند در نتیجه مجاهدت سربازان سلماس از زیر خاک بیرون آورده شده و در مریضخانه‎های موقت ارتش که به وسیله چادرهایی تهیه شده بود تحت معالجه قرار گرفتند. نان وغذا به وسیله اتومبیل های امداد از نقاط دیگر آذربایجان به سلماس حمل و وسایل آسودگی اهالی و مجروحین کاملاً فراهم شد. منصور والی وقت آذربایجان و سرتیپ حسن خان مقدم (ظفرالدوله) فرمانده لشکر شمالغرب و چند نفر از رؤسا برای بازدید نقاط زلزله زده از تبریز وارد سلماس شدند و وجوه زیادی از طرف دولت و شیر وخورشید سرخ (هلال احمر فعلی) بین زلزله زدگان تقسیم گردید. در اورمیه نیز پس از دریافت خبر زلزله در سلماس و تخریب کامل سلماس فوراً هیئت مؤسسه شیر و خورشید سرخ (سابق ) اورمیه تشکیل و موضوع کمک و مساعده به زلزله زدگان سلماس مطرح و بلافاصله آقای حاج امیر نظمی افشار از اعضاء پیشقدم در امور خیریه و عضو جمعیت مزبور با آقای دکتر علی احمدخان مقادیری دارو و سایر مایحتاج لازم را برداشته برای معاینه و معلجه مجروحین به سلماس عزیمت کردند. دکتر امیر اعلم رئیس جمعیت شیر و خورشید سرخ (سابق) مرکز و پزشک مخصوص دربار به اورمیه رفته و از آنجا وارد سلماس شده و همراه با دو پزشک همراهی به معالجه مردم پرداختند.      ( ملک زاده، 1383)دکتر حسینقلی صفی زاده فارغ التحصیل پزشکی از روسیه که اصلاً از اهالی قره باغ آذربایجان بوده و در اثر حمله ارامنه به قریه عربلرماکو آمده بود (1297ش) و در سال 1302 شمسی با درجه سرگردی در خدمت ارتش بود، در آن زلزله وحشتناک به معالجه زلزله زدگان پرداخت. نجات یافتگان بعدها شرح می دادند که دکتر بی آنکه وقت استراحت داشته باشد خوراک خود را در دستمالی می پیچد و روزها پی در پی مشغول معالجه زخمی ها می شد. اتفاقاً روزی پس از سه روز بی خوابی در اتاق پشت میزش به خواب می رود و در همان حال خواب، زلزله دیکری رخ می دهد و دیوارهای اتاق فرو ریخته و دکتر زیر سقف می ماند. او را پس از هشت ساعت زنده ولی مجروح از زیر خاک در می آورند.

        جهانگردی بنام «اوون تویدی» که در آن زمان در تبریز به سر می‎برد اوضاع تبریز را در سفرنامه خود شرح می دهد:« از مدت اقامتمان در تبریز خاطره های بزرگ ولی غیرمنتظره و ناخوشایند هم داریم و آن این است که یکروز داشتیم با کنسول انگلیس و خانمش ـ که بعلت میهمان نوازی آنان در سراسر اقامتمان های در آن شهر به ما بسیار خوش گذشت ـ ناهار می خوردیم. درست هنگامی که به خوردن ولووانت نوعی پیش غذا مشغول شدیم ناگهان شهر با یک زلزله شدید تکان خورد که بیش از یک دقیقه طول نکشید و بسیار هراس انگیز بود. همه یکباره از روی صندلی هایمان جستیم که به بیرون فرار کنیم ولی برای مدت شاید ده ثانیه پنجره ای که رو به باغ بود بسته شد و هر کاری کردیم نتوانستیم آنرا باز کنیم و من در آن لحظه نومیدانه با تمام وجودم هراس را حس کردم، ساختمان کنسولگری می جنبید و اینسو آنسو می رفت و من مانند عکس هایی که به دیوار آویزان بودند، خالی بودن زیر پایمان را احساس می کردم. شاید بیش از یک ربع ساعت نشد که دوباره خوردن ناهار را از سر گرفتیم و من برای نخستین بار حس کردم که غذای به آن خوبی دیگر در دهانم مزه ندارد. هنگامی که دوباره هیجانهای این پیشامد در گفتگو بودیم، خبر رسید که زلزله باعث ویرانی یکی از کوچه های داخلی بازار شده و هشت تن زیر دیوار و آوار مانده کشته شده اند.» در تبریز اکثر سیم های برق قطع و آب حوض ها جهید. در بندر شرفخانه نیز موجهای مهیب دریاچه اورمیه باعث صدمه به کشتی ها و اداره کشتیرانی شده و روز چهارشنبه گروهی از مردم وحشتزده سلماس برای اطلاع دادن این واقعه به تبریز و کمک خواستن از مقامات با پای پیاده و دوان دوان از کرانه دریاچه اورمیه خود را به شرفخانه رسانده بودند. چون همه سیمهای تلفن و تلگراف سلماس و تبریز قطع شده بودند.( ملک زاده ، 1383)

        پس از زلزله در 10کیلومتری شمال گسل سلماس یک چشمه آب گازدار هیجده درجه بوجود آمد که در سلماس زلزله بولاغی (چشمه زلزله) نامیده شد. این چشمه بعدها پس از زلزله ها مخصوصاً زلزله 22 ژوئن 1973 سلماس رنگ گل به خود گرفت. در نتیجه این زلزله سطح ایستابی منطقه موقتاً بالا رفته و مناطق پست را آب فرا گرفت اما به زودی به سطح پیشین خود فرو نشست. آب دریاچه که خیلی پایین رفته بود به تدریج بالا آمد و زمین لغزشهای متعدد در دره سلماس و در شیبهای لشکران و سایر مناطق رخ داد که ریزش تپه های باستانی هفتوان تپه و دیریش تپه قابل ملاحضه بود. امبرسیز(1982) شعاع تخریب زلزله را 23 کیلومتر و شعاع احساس را350 کیلومتر برآورد کرده است یعنی این زلزله در بغداد و تفلیس احساس شده است.

        این زلزله گسلشی همراه بود که هنوز هم قابل مشاهده است و می توان آنرا بر روی زمین به گونه ای ناپیوسته در طول حدود شانزده کیلومتر از شمالغرب شورگؤل (shor gol) تا همسایگی کهنه شهر دنبال کرد. در بیشتر مسیر آن که دارای گرای 300درجه است می توان درباره جهت جنبش واقعی گسل جنوب سلماس داوری کرد که راستگرد است اما بجز در دو نقطه جابجایی افقی راستگرد یک و 4 متری قابل اندازه گیری است. مقدار جنبش را نمی توان تعیین کرد.  بین شورگؤل و محل تقاطع گسلش با زولاچای، طرف شمالشرقی شکستگی گسله پایین افتاده است. مقدار جابجایی قائم متغیر است و در برخی جاها افت ظاهری به 4 تا6 متر می رسد. اثر گسیختگی پس از کهنه شهر دیگر قابل مشاهده نیست با این همه اطلاعات محلی دلالت بر آن دارد که این اثر در طول شش تادوازده کیلومتر دیگر در همان راستا در طول کناره جنوبغرب دوشوان چای ادامه داشته است.( بربریان، 1976)  در شمالغرب دئریک، شکستگی گسله دیگری را در سنگ و آبرفت میتوان دید که در طول حدود سه کیلومتر با گرای 50تا 60 درجه کشیده شده و طرف غرب آن پایین افتاده است. رشته پس لرزه ها در حدود سه ماه ونیم دنباله داشت و بزرگترین پس لرزه در 8 مه (18 اردیبهشت) سبب ریزش در شرفخانه، خوی و قوطور شد. در دشت سلماس نصف روستای شکریازی نابود و چهار نفر کشته شد. این پس لرزه همچنین روستاهای گیوران، میرعمر، راویان و   چالیان در جنوب قوطور را که پیشاپیش در اثر لرزه اصلی ویران شده بود تقریباً به کلی ویران و به      ناحیه ای که در اثر لرزه اصلی زیان شدیدی ندیده بود به سختی آسیب رساند.

         

         3. براورد آسیب زلزله به آثار باستانی آذربایجان

 

         در این زلزله اکثر آثار باستانی سلماس از جمله حصار 4 متری شهر  دیلمقان ، مساجد و بقاع قدیمی و عبادتگاه های مسیحیان، مناره قرون وسطی‎یی میرخاتون در کهنه شهر ، پلهای قدیمی از بین رفت. (جدول 1)

 

 

جدول 1. آثار باستانی تخریب شده در سلماس و آذربایجان

 

ردیف

نام مکان  باستانی

نوع بنا

محل استقرار

تاریخ احداث

درصد تخریب

1

مسجد قانلی مچید

مسجد بنایی سنگی

دیلمقان مرکز ولایت سلماس

اوایل قرن دوازده قمری

100%

2

مسجد آغا مچید

مسجد بنایی سنگی

دیلمقان مرکز ولایت سلماس

اوایل قرن دوازده قمری

100%

3

تکیه روشنعلی شاه افندی

بنای بنایی

دیلمقان مرکز ولایت سلماس

اوایل قرن سیزدهم

100%

4

مقبره میره خاتون

 

برج سنگی

کهنه شهر

اوایل قرن ففتم

100%

5

کلیسای هفتوان

کلیسای سنگی

روستای هفتوان سلماس

دوره صفویه

60%

6

کلیسای خسروا

کلیسای سنگی

روستای خسروای سلماس

دوره صفویه

60%

7

کلیسای دیریش

کلیسای سنگی

روستای دیریش سلماس

قاجار

60%

8

کلیسای آقتاخانا

کلیسای سنگی

روستای آفتاخانی سلماس

قاجار

60%

9

کلیسای قیزیلجا

کلیسای سنگی

روستای قیزیلجای سلماس

قاجار

60%

60%

قاجار

روستای دئریک سلماس

کلیسای سنگی

کلیسای دئریک

10

100%

-

100 روستای سلماس

مساجد بنایی

مساجد 100 روستای سلماس

11

100%

اواخر افشاریه

دیلمقان مرکز ولایت سلماس

دیوار 4 متری گلی با سنگ

دیواره حصار شهر دیلمقان

12

آسیب اندک ولی تخریب در طول تاریخ

3000 سال قبل دوران اورارتوئی در آذربایجان

کوهستانهای سلماس

قلعه سنگی در بالای کوه

قلعه اورارتوئی زینجیر قالا

13

آسیب اندک ولی تخریب در طول تاریخ

3000 سال قبل دوران اورارتوئی در آذربایجان

کوهستانهای سلماس

قلعه سنگی در بالای کوه

قلعه اورارتوئی هؤده ر و قارنی یاریخ

14

بدون آسیب

3000 سال قبل دوران اورارتوئی در آذربایجان

کوهستانهای سلماس

قلعه سنگی در بالای کوه

دخمه های سنگی  هوده ر و قارنی یایخ و زینجیر قالا

15

بدون آسیب

اوایل دوره ساسانی

کوهستانهای سلماس

حجاری در کوه

کتیبه باستانی خان تختی

16

آسیب 80%

اوایل قاجار

دشت سلماس، روستای قره قشلاق

کاروانسرای با دیوار گلین

کاروانسرای روستای قره قشلاق

17

آسیب 100%

اوایل قاجار

دشت سلماس

شهر

تخریب شهر های دیلمقان و کهنه شهر

18

بدون آسیب جدی

-

آذربایجان

بنا های باستانی

بناهای باستانی خوی و اورمیه و وان ترکیه و شرفخانه

19

         

         

        پس از استقرار آرامش در سلماس، شهر جدیدی در یک کیلومتری دیلمقان ـ در محل فعلی شهر سلماس با نقشه صحیح شهر سازی و مهندسی و به صورت شطرنجی مهندس اسدالله خاورزمین احداث و به هر یک از اهالی شهر ویران شده سلماس قطعه زمین مناسبی جهت خانه سازی و اسکان داده شد. از ویرانه های سلماس امروزه چیزی باقی نمانده است، بجز پایه دیوارهای مسجد آقا«آقامچیدی» و سنگهای منشوری شکل ستونهای مسجد که جای دارد محل این آثار توسط میراث فرهنگی حصار کشی شده و بعنوان یادگاری از زلزله مشهور و ویرانگر 1930م سلماس برای آیندگان جهت عبرت و برنامه ریزی اصولی جهت تلاش برای بسط دانش زلزله شناسی و مهندسی زلزله در منطقه استفاده گردد.

         

         4. نتایج و بحث:

 

        زلزله بزرگ و مخرب سال 1309 سلماس جزو یکی از مخربترین زلزله های منطقه آذربایجان محسوب می گردد. این زلزله پانزده ساعت پس از پیش لرزه سلماس در نیمه‎شب سه‎شنبه یا در حقیقت بامداد روز چهارشنبه 17 اردیبهشت زلزله اصلی در آن واحد موجب تخریب کامل دیلمقان و حدود شصت روستا در دشت سلماس و مناطق حاشیه آن شد. دامنه آسیب‎ها از دشت سلماس به دهستان قطور و مسیر علیای زاب در ترکیه کشیده شده بود و موجب کشته شدن 2500 تا 4000 نفر در سلماس شد. در این مقاله به بررسی درجه تخریب آثار باستانی در منطقه سلماس پرداخته شد. درمنطقه سلماس به سبب نا امی های پس از دوران صفویه آثار باستانس جدی و قابل تامل وجود نداشته و اگر اثری موجود بوده پس از دوره قاجاریه بوده که آن هم در حوادث پس از جنگ اول جهانی تقریبا نابود شد. بررسی آثار باقیمانده باستانی در سلماس نشان می دهد آثار موجود در کوهستان نظیر قلاع باستانی و دخمه های اورارتوئی و یا بنا هائی که به نوعی در ساختمانشان سنگ می باشد از استحکام نسبتا مناسبی در برابر زلزله بزرگ 2/7 درجه سلماس داشته اند. بر اساس این مطالعه کل آثار خشتی و گلی منطقه از بین رفته اند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

        منابع

          

 

امبرسیز.ن.ن.وملویل.چ.پ.،1370، تاریخ زمین لرزه های ایران، ترجمه: رده، 1. ناشر آگاه، تهران

  • بربریان.م.،قریشی.م.،1366، پژوهش و بررسی لرزه زمین ساخت کاربردی، خطر زمین لرزه، گسلش در گستره دریاچه تکتونیکی اورمیه، سازمان زمین شناسی کشور، شماره گزارش؟
  • سیاهپوش.م. ت.، 1370، پیدایش تمدن در آذربایجان، انتشارات قومس، تهران
  • شاه پسندزاده. م و، زارع.، 1374، بررسی مقدماتی لرزه خیزی، لرزه زمین ساخت و خطر زمین لرزه،گسلش در پهنه استان آذربایجان     شرقی، مؤسسه بین المللی زلزله شناسی و مهندسی زلزله، تهران
  • شهرابی. م.، 1373، شرح نقشه زمین شناسی چهارگوش اورمیه به مقیاس 1:250000، سازمان زمین شناسی کشور، تهران
  • ملک زاده دیلمقانی، توحید، 1378 ، سلماس در سیر تاریخ و فرهنگ آذربایجان، مولف، سلماس
  • ملک زاده دیلمقانی، توحید، 1383 ، زلزله بزرگ و مخرب سال 1309 سلماس، مولف، سلماس
  • ملک زاده دیلمقانی، توحید، 1384 ، تاریخ ده هزار ساله سلماس و غرب آذربایجان، ائلدار ، تبریز

 

 

  • Berberian. M. 1976 Salmas earthquake, Gs Report No 39
  • Berberian. M. 1976 Contribution To The Seismotectonies of Iran (part IV) No 40 Gs
  • Berberian. M. Tchalenco. J.S.1976 Field study and documention of The 1930 Salmas earthquake Gs no 49 P 271- 342
  • Berberian. M. 1976 Macroseismic epicenteres of destructive and damaging earthquakes in Iran(1900_1976).Gs No 39

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 



[1]  استادیاردانشگاه آزاد اسلامی واحد اهر، دکترای مهندسی ژئوفیزیک

۱۸ بهمن ۹۴ ، ۰۱:۳۳
توحید ملک زاده دیلمقانی

جنگ جهانی اول در تاریخ تمدن بشری عطفی محسوب می گردد که در طی آن بسیاری از نظامهای کهنه سیاسی،اجتماعی به نظامهای نوین تبدیل شد. امپراتورهای بزرگ به ممالکی کوچک تبدیل گردید و حکومتهای ملّی در سطح جهان بوجود آمد.

آذربایجان نیز گرچه از میدان اصلی جنگ یعنی اروپا به دور بود ولی به دلیل موقعیت ژئوپولتیکی آن از همان ابتدای جنگ صحنه تاخت و تاز قوای روس و عثمانی گردید و به سبب عوامل مختلفی از جمله اشتراکات فرهنگی جزو هواداران عثمانی قرار گرفت.

گرچه ترکان آذربایجان که اکثریت قریب به اتفاق اهالی آذربایجان را تشکیل می دادند و می دهند در ردیف هواداران عثمانی ها قرارگرفتند  ساکنین مسیحی آذربایجان درصف مقابل همشهریانشان در ردیف متفقین دول روس و انگلیس و آمریکا قرار گرفتند. اینان که همان ساکنان ترک مسیحی آذربایجان بودند از اوایل قرن نوزدهم بر اثر تلاشهای میسیونرهای غربی به آموزش زبان ارمنی پرداخته و بسیاری نیز از مذهب قدیمیشان_گریگوری_ که مذهب شرقی بود دست کشیده بر حسب آموزش میسیونرهای کاتولیک, پروتستان یا ارتدوکس گردیدند. وجه دیگر تبلیغات میسیونرها ,سوق دادن مسیحیان آذربایجان به طرف قدرتهای روس و انگلیس و فرانسه بود که این وجه در حین جنگ جهانی اول از طرف مسیحیان آذربایجان به منصه ظهور درآمد .

در طی این جنگ ارامنه و آشوریهای آذربایجان و عثمانی وظیفه تاریخی شان از جنگهای صلیبی تا امروز که همان ضربه زدن به منافع هم وطنان مسلمانشان بود را با کمال جدیت انجام دادند.

از سال 1909 که روسها به بهانه عدم امنیت در تبریز تمام آذربایجان را به اشغال خود درآوردند با مناطق سرحدی آذربایجان با عثمانی همسایه گردیدند. با وقوع جنگ جهانی اول و درگیری مستقیم عثمانی و روسیه, دولت عثمانی نتوانست حضور قوای روس در آذربایجان را تحمل کند لذا به دولت قاجاریه برای خارج نمودن روسها از آذربایجان احضار کردند. دولت قاجاریه مسأله را با روسها در میان نهاد ولی روسها نه تنها به این درخواست مشروع وقعی ننهادند بلکه سرفرماندهی ارتش روسیه در قفقاز تصمیم گرفت واحدهای نظامی موجود در شمالغرب را تحت عنوان (سپاه آذربایجان)به فرماندهی ژنرال چرنوزوبوف تقویت و تجدید سازمان دهد. یکی از اهداف اصلی این نیرو حفظ تأمین محور ارتباطی جلفا_خوی_ سلماس و اورمیه بود که مسیر مناسبی برای وصول به عراق امروزین و آبهای گرم محسوب می شد. استقرار هواداران مسیحی روسها در منطقه نیز براهمیت این کریدور افزود.

اوایل سال 1915 آذربایجان عرصه زورآزمایی قوای روس و عثمانی بود. قوای عثمانی به فرماندهی انورپاشا به نزدیکیهای آذربایجان آمد تا منطقه را از لوث وجود روسها پاک کند ولی در دی ماه 1294 شمسی ( اوایل سال 1915) یکصد هزارتن از سربازانش را در کوههای الله اکبر ارضروم از دست داد و فاجعه مشهور ساری قمیش به وقوع پیوست.

در بهار 1295 شمسی به تدریج تمام منطقه به اشغال روسها درآمد و آخرین تلاش عثمانیها برای اخراج روسها از آذربایجان در نبرد دیلمان (اردیبهشت ماه) به ناکامی انجامید.

با ورود آشوریهای عثمانی که در آذربایجان (جیلو) نامیده می شوند به معادلات نظامی منطقه و اعلان جنگ رسمی به دولتشان عثمانی , مقاومت جیلوها در برابر سپاه عثمانی دیری نپایید. اینان که با پشتیبانی قوای روس علیه عثمانی قیام کرده بودند اینبار نیز دست به دامن آنها شده و به آذربایجان گریختند. دهها هزار مرد و زن و کودک جیلوها خسته و گرسنه از منطقه حکاری گریخته و به اورمیه و سلماس آمدند.

ورود این قوم ناخوانده و گرسنه به آذربایجان آنهم در شرایط جنگ عالمگیر برای آذربایجانیان سربار عظیمی شد ولی علیرغم این, مردم آذربایجان علاوه بر فراهم کردن شرایط مساعد زیستی به آنان تمام نان و مسکن خودشان را با آنها تقسیم کردند ولی جیلوها جواب این کمکها و نوعپروریها را با کشت و کشتار و خون و گلوله به خوبی پس دادند که اسناد فراوان این جنایات در دست است.

تا وقوع انقلاب اکتبر 1917 روسیه و خروج روسیه از جنگ جهانی و بالتبع از آذربایجان    , روسها و جیلوها با همکاری هم در سوزاندن بازارها و کشتار مردم از هیچ گونه کوششی فروگذار نمی کردند پس از خروج روسها از آذربایجان ,متفقین با مسلح کردن جیلوها آنها را در قالب 6 گردان ( 4 گردان آشور 2 گردان ارمنی ) با 4 آتشبار و 300 سوار و یک گروهان مسلسل با فرماندهی عالی افسران روسی و انگلیسی و فرانسوی در مقابل آذربایجانیان و عثمانیان قرار دادند.

ارتش مسیحی با کشتار سه روزه مردم اورمیه در 22 فوریه 1918 تسلط خویش بر غرب آذربایجان را اعلام کرد. مارشیمون رهبر روحانی و ملی جیلوها برای تقویت قوای سوار خود به نزد سیمیتقو که متفق انگلیسی ها محسوب می شد امد ولی وی در 16 مارس 1918 در کهنه شهر بدست سیمیتقو کشته شد و دوباره کشتار مردم اورمیه و دیلمان و کهنه شهر از سرگرفته شد. در طی چند ماه بیش از یکصد هزار آذربایجانی شهید شدند.

آندرانیک نیز با بیست و پنج هزار ارمنی به خوی حمله کرد تا با اتصال به جیلوها و از آنجا انگلیسی ها نقشه تاسیس ارمنستان بزرگ را عملی کند که این عمل با مجاهدتهای آذربایجانیان در خوی و قوای عثمانی نافرجام ماند.

با ورود قوای عثمانی به آذربایجان ,با هدایت انگلیسی ها دهها هزار ارمنی و آشوری به جنوب دریاچه اورمیه و از آنجا همدان پایگاه انگلیسی ها گریختند. انگلیسی ها آنها را در اردوگاههایی در شمال بغداد جای دادند.

تراژدی قتل عام آذربایجانیان در دو سوی ارس در اوایل قرن بیستم با به سلطنت رسیدن رضا خان و دشمنی دیرینه وی با ترکان آذربایجان در تاریکی سنگین فرو رفت و بجز چند کتاب تاریخ شهرها هیچ کتاب و نویسنده ای به این موضوع مهم نپرداخت و نسل بعدی به کلی از فاجعه جیلولوق بی خبر گردید[3].

کنفرانس صلح پاریس

پس از پایان جنگ جهانی اول موضوع اداره امپراطوری های شکست خورده آلمان و عثمانی در صدر اولویت های دول فاتح قرار گرفت. تخلیه آذربایجان ایران نیز یکی از موضوعات متارکه صلح بود[4] ایران گرچه بصورت رسمی وارد جنگ جهانی نشده بود و حتی اعلان بی طرفی هم کرده بود ولی سعی فراوان در شرکت در کنفرانس صلح داشت . حین جنگ سفرای ایران در کشورهای اروپایی طی گزارش هایی « تاکید  میکردند کنفرانس صلح که قرار است بعد ازجنگ برگزار شود نقش عظیمی در سرنوشت ایران خواهد داشت » و اصرار می کردند که لازم است یک هیئت ایرانی در کنغرانس شرکت کند و از منافع ایران دفاع کند[5]. از جمله سفیر ایران در پاریس که می نویسد: «در موقعی که حرف سرحدات ایران و ارمنستان و گرجستان و غیره مطرح خواهد شد حضور نماینده ایران طبیعی است.»[6] « در هفدهم نوامبر 1918کاکس برای گفتگو درباره حضور نمایندگان ایران در کنفرانس صلح با احمدشاه ملاقات کرد. شاه ضمن تاکید در مورد اعزام هیئت ایران از کاکس خواست شرایط لازم را فراهم آورد» با اینحال علیرغم قبول ظاهری انگلیسیها در باب شرکت ایران در کنفرانس صلح  انگلیسی ها مخالف این امر بودند[7] و نمی خواستند به احساسات  ضد انگلیسی دامن زنند[8] و تصمیم علنی برتیانیا برای ممانعت از شرکت ایران در کنفرانس صلح به مرور اتخاذ شد[9]. یکی از علل مختلف این تصمیم بریتانیا عبارت بود از ترکیب ضدانگلیسی هیئت نمایندگی ایران[10] .

براساس تصمیمات اتخاذ شده هیئت نمایندگی ایران ترکیبی از هیئت زیر می بود: مشاور الممالک وزیر خارجه – معین الوزراء علا فرزند دوم علاء السلطنه وزیر امور خارجه که انگلستان وی را شخصیتی ملی و افراطی قلمداد میکرد و ذکاء الملک فروغی معلم سرخانه سابق شاه و از اعتدالیون[11].

به نظر انگلیس انتخاب معین الوزاره نشانه این بود که ایران در نظر دارد تمام مسائل نگران کننده را در کنفرانس صلح مطرح کند[12].

دلیل اصلی انگلستان برای ممانعت از حضور ایران در کنفرانس صلح این بود که تمایل نداشت بیگانگان در ایران منافعی کسب کنند و در یافته بود که ایرانیان قصد دارند ادعاهای گسترده ای را در کنفرانس مطرح کنند[13].

از دیگر سو ارامنه و آشوری های آذربایجان که در جنگ جهانی اول هم پیمان متفقین بودند نیز برای بدست آوردن آنچه که حقوق از دست رفته اشان می دانستند تصمیم به شرکت در کنفرانس صلح گرفتند. در نامه وزیر مختار ایران در فرانسه از اینکه ارامنه با اقداماتشان دنیا را مشتبه کرده اند به دولت هشدار می دهد[14]. در این کنفرانس دو هیئت نسطوری – آشوری شرکت کردند. دسته ای از آذربایجان ایران به سرکردگی پطروس و ماجراجویان فراری از آذربایجان و هیئت دیگراز آشوری هایی که برای تحصیل از آذربایجان به آمریکا رفته بودند[15].

هیئت ایران در صبح 17 دسامبر 1918 از تهران به پاریس حرکت کرد و در23 ژانویه 1919 به پاریس رسید و یک یادداشت رسمی را به دو زبان فارسی و انگلیسی  به حضور برگزار کنندگان کنفرانس تقدیم کرد. در این یادداشت ایرانیان با اشاره به ورود دول متحارب به ایران بی طرف و صدماتی که ایران در نتیجه آن دیده بود مصرانه خواستار  دعوت ایران از طرف کنفرانس شدند گرچه ایران رسما در جنگ شرکت نکرده بود[16].

در یادداشت دوم ادعاهای ایران در قسمت حفظ استقلال سیاسی، بازگرداندن سرزمین هایی از عثمانی و روس که طی جنگها ایران از دست داده بود و قسمت سوم تقاضای جبران خسارت[17]. در این حین وزارت خارجه طی دستورالعملی رمزی به کارگذاری آذربایجان می نویسد: « برای آنکه دولت بهتر به مقصود خود در اراضی و نقاطی که جبرا مطابق عهود قدیم از ایران انتزاع شده مستولی گردد لازم است اهالی آن نقاط تمایل خودشانرا به اعتده در تحت حکومت ایران علنا اظهار نمایند. اهالی نخجوان به مهین ترتیب رفتار و به تبریز نیز تعلیمات لازمه داده شده است[18].» و همچنین آنها را « تشویق و ترغیب نمایند که آنها هم یا به توسط وزیر مختار فرانسه در طهران و یا مستقیما تمایلات خود را به اعاده در تحت حکومت ایران صریحا به کنفرانس صلح تلگراف نمایند تا کمک بزرگی به عملیات میسیون ایران و دولت علیه بشود.[19]»

دولت ایران امیدوار بود که بتواند برای بدست آوردن ادعاهای ارضی خود از کمک فرانسه بهره مند شود[20] اما فرانسه  درخواست های ایران را رد کرده[21] ولی پیشنهاد کردند در صورتی که کمیسیون جهت برسی مساله قفقاز و مناطق شرقی امپراطوری عثمانی تشکیل شود به نمایندگان ایران اجازه داده شود که نظر ایران را برای کمیسیون توضیح دهند[22]. با اینحال کنفرانس پاریس ( ورسای ) فقط به مساله دول اصلی فاتح جنگ یعنی انگلیس و فرانسه رسیدگی کرد و پس از یکسال تعطیل شد. حل و فصل مساله ترکیه به کنفرانس سن رمو (18تا 26 آوریل 1920) موکول شد.

در پاریس هیئت دوگانه آشوری درخواستهایشان را جداگانه ارائه دادند . در این درخواستها فعلا مختاریت و سپس استقلال کامل دولت آشوری در حدود موصل، غرب آذربایجان ، دیاربکر تا شمال دریاچه وان و کوههای شرق ترکیه تقاضا شده بود[23]  که از سوی هم دولت ترکیه شدیدا و هم از سوی ایران نسبتا رد شد[24] .

اقدامات ایران در پاریس برای دریافت غرامت ادامه داشت. ولی موضوع ایران در میان دول فاتح گوش شنوایی نداشت. در قبال درخواست نصرت الدوله برای غرامت از ترکیه و روسیه لردکرزن چنین جواب داده است: « در مورد ترکیه اگر ایشان بتوانند کنفرانس صلح ورسای را نسبت به منصفانه بودن دعاوی ایران متقاعد سازد این امکان هست که در متن پیمان صلح متفقین با ترکیه موقعی که تکلیف نهایی این پیمان تعیین شد ماده ای دایر به پرداخت غرامت مالی به ایران گنجانده شود اما نسبت به روسیه با توجه به این حقیقت که در حال حاضر حکومتی قانونی که بشود با او مذاکرات سیاسی انجام داد در روسیه وجود ندارد واقعا راهی به نظرم نمی رسد»[25].

برتیانیا قبل از کنفرانس صلح گفتگوهای بی پرده ای با ایالت متحده انجام داد تا به گفته کاکس به نمایندگان آن کشور بقبولاند که ایران به عنوان یک کشور مستقل دولتی آشوب زده در جهان متمدن است. کشوری که متفقین باید ظرف یکسال با اعمال قیمومیت بین الملی البته حفظ استقلال وتمامیت ارضی آن اصلاحات اساسی در آن بعمل آورد[26]. کاکس معتقد بود برای این مهم انگلیس قابل تر است.

صمد خان ممتاز السلطنه وزیر مختار ایران در پاریس مدتی پس از ورود هیئت به آن شهر به بالفور اطلاع داد که مشاورالممالک و علاء السلطنه از لحظه ورود شروع به تبلیغات بر ضد انگلیس ها کرده اند. وزیر مختار اطلاع  داد که اینان مورد حمایت آمریکایی ها و فرانسوی ها هستند. ممتار السلطنه که نگران سمت خویش بود ضمن قطع رابطه با میرزا علیقلی خان و حسین علاء از بالفور می خواهد که خوش خدمتی او را به اطلاع  وثوق الدوله هم پیمان انگلیسی ها  برساند[27].

لرد کرزن که در زمان اقامت بالفور در کنفرانس صلح معاونت وزارت خارجه را بر عهده داشت امیدوار بود که پس از منزوی کردن هیئت ایران با تاکید به کمک مالی در زمینه های مختلف نمایندگان آن کشور را کنفرانس صلح آماده گفتگو با برتیانیا سازد[28]. عملی که بعد ها تحت عنوان قرارداد 1919 مشهور گردید.

وثوق الدوله در سال 1918 با حمایت جدی انگلیس قدرت را در ایران در دست گرفت. این در حالی بود که هزینه های جاری کابینه اش عمدتا از طریق کمک های انگلستان تامین می شد. افزودن بر این جناح مخالف انگلستان در ایران به رهبری فرقه دموکرات  که در خلال جنگ مقاومت جانانه ای کرده بود دچار آشفتگی به هم ریختگی شده بود. بنابرین تمام احوال حکایت از آن میکرد که زمان برای حل و فصل قطعی مشکلات مساعد است[29].

در روز 11 ژانویه کرزن دیدگاههای خود را تلگرافی با کاکس در میان گذاشت و در ضمن او را از تصمیم کمیته شرقی دایر بر جلوگیری از طرح موضوع ایران در کنفرانس صلح آگاه ساخت[30].

سر همیلتون گرافت دبیر امور خارجی حکومت هند در طول جنگ که اینک در مقام مشاور مسائل مربوط به برقراری صلح در لندن بسر می برد در اواسط دسامبر در جلسه کمیته شرقی که مسئول امور سرزمین های عربی ، قفقاز، ترکستان ، افغانستان و ایران بود به تاکید خاطرنشان ساخت که برتیانا باید افکار عمومی در ایران را نسبت به حفظ تمامیت ارضی آن کشور مطمئن سازد[31].

وی همچنین از حسن وطن پرستی که عود کرده سخن گفت و تاکید نمود که حکومت هند با تحت الحمایه کردن ایران مخالفت دارد و نظرش استقلال ایران است.[32]

وزارت خارجه انگلیس در قبال این تحولات به وثوق الدوله و سفیرش کاکس دل خوش بود

در11ژانویه 1919 کرزن با تلگرافی به کاکس اعلام کرد امپراطوری برتیانیا آماده است تمامیت ارضی و استقلال ایران را تضمین کنند و نیروهایش را از ایران خارج کند وی تصور میکرد این پیشنهادات از بدبینی ایرانی ها به انگلیس می کاهد[33].

در فوریه1919 احمد شاه خواست به اروپا برود کاکس کوشید وی را منصرف کند کرزن هم مخالف آمدن وی به پاریس بود و بر آن بود تماس وی به هیئت نمایندگان ایران مشکلی به مشکلات بریتانیا خواهد افزود[34].

کاکس در مارس اطلاع داد رفتار احمد شاه مودبانه ترشده است بنابراین کرزن در قبال ورود احدشاه به پاریس نرمش نشان داده و در مقابل سه شرط یعنی عدم گفتگوی شاه  با افراد ناباب، دادن اختیار تام برای عقد قرارداد به وزیر و عدم حضور در فرانسه تا قبل از خاتمه کنفرانس صلح اجازه مسافرت شاه به پاریس را اجازه داد[35].

هیئت ایرانی در پاریس از نظر انگلیسی ها جایگاهی نداشتند و اعضای آن به اشکال مختلف خوار وخفیف شده بود. هر چند که حکومت فرانسه در مقام رقابت با انگلیس به پاس قدردانی از هیئت نمایندگان ایران یک کشتی فرانسوی در اختیارشان گذاشت و به مشاورالممالک رئیس هیئت ایران نشان لژیون دونور اعطا کرد.[36].

مخالفت کردن با تخلیه سریع ایران و قرارداد 1919

در داخل ایران هم نگرانی هایی از چگونگی روند مذاکرات وجود داشت. روشنفگران و توده مردم ایران از تشکیلان اقدامات انگلیس در تشکیل دولت ارمنی و نسطوری در خاک عثمانی و الحاق غرب آذربایجان به این کشور موهوم ابراز نگرانی می کردند[37].

راجع به ارمنستان هم مذاکراتی در جریان بود که از خاک ارمنستان فعلی و قسمتی از نواحی شرق ترکیه وحصه ای از منطقه شمال غربی آذربایجان ایران، ارمنستان بزرگی تحت قیمو میت آمریکا تشکیل یابد. سیر حوادث همه این نقشه ها را بهم زد[38]. در این موضوع ایران خود را با ترکیه هم منفعت می دید بنابراین در مجامع مختلف از جمله تشکیل سازمان ملل نماینده ایران در جمع اول و دوم پیشنهاد کرد که کمسیون تحقیقی به آناطولی اعزام شود تا با شناسایی مناطقی که اکثر آنرا مسلمانان تشکیل می دهند موجبات اعاده این مناطق را به ترکیه فراهم سازد پیشنهاد ایران مورد اعتراض نماینده یونان قرار گرفت[39].

کنفرانس لوزان

در کنفرانس لوزان ایران دوباره شرکت داده نشد ولی ارامنه و  آشوری ها شرکت فعالی داشتند و در بیانیه هیئت آشوری اورمیه و غرب آذربایجان جزو سرزمین آشوری قلمداد شده بود[40]. مساله آشوری ها در 12 دسامبر 1922برای اولین بار در کنار مباحث مربوط به تشکیل کشور ارمنی در کنفرانسهای صلح به کوشش انگلیس و شخص لرد کرزن  به میان آمد. انگلیس به کرات از آشوری ها به عنوان متحدین کوچکشان یاد می کرد و در عوض عصمت پاشا از طرف ترکیه بر عدم تقسیم اراضی ترکیه تاکید می کرد. پطروس قبلا در نوامبر 1922 طی نامه ای به لرد کرزن درخواستهایش را اعلام کرده بود. وی در این کنفرانس به قول انگلیس مبنی بر حمایت از تشکیل مملکت آشور به همراه تاییدیه هایی از افراد مختلف منجمله نیکیتین سرکنسول وقت روسیه در اورمیه اشاره و مدارک را به هیئت آمریکایی تحویل داده[41] و درخواست حمایت آمریکایی ها را کرد. به اصرار انگلیس مبنی بر تشکیل مملکت آشوری در خاک ایران و ترکیه موضوع برای بررسی بیشتر به کنفرانس روز 13 دسامبر 1922 موکول شد. در این جلسه مساله اقلیت تعریف گردید. بنابر عقیده طرف ترکیه اقلیتها در ترکیه به غیر مسلمانان اتلاق می گردید ولی طرف انگلیسی به مفهوم ملی و زبانی تاکید می کرد. در این دوره روابط انگلیس با پطروس در سطح عالی بود با اینحال درخواست پطروس برای شرکت در کنفراس رد شد.

در 6 ژانویه 1923 مونتاقنا در ضمن سخنرانیش به حقوق ملی ارامنه و نسطوری ها اشاراتی کرد که با مخالفت رضا نور از هیئت ترکیه مواجه گردید. وی در جوابیه اش به سخنران انگلیسی اعلام کرد: مسبب سرنوشت ارامنه و آشوری ها ی شکست خورده و پریشان در جنگ اول جهانی همانا متفقین می باشند.

پطروس چون سرسختی ترکیه را در مذاکرات دید تصمیم به مذاکره و مصالحه با طرف ترکیه گرفت. اقدامی که باعث نا خرسندی انگلیسی ها از این عمل گردید. وی در این مذاکرات به رعایت تاریخی حال نسطوری ها اشاره و خواستار بازگشت نسطوری ها به آناطولی گردید.

تلاش پطروس برای تشکیل کشور نسطوری در شرق ترکیه و غرب آذربایجان ایران با ارائه جزئیات این طرح به نمایندگان طرفهای مذاکره کننده ادامه داشت. به عقیده پطروس تشکیل این مملک خیالی شمال عراق ( مستعمره انگلیس) را از ترکیه محافظت خواهد کرد. این پیشنهاد پطروس مخالف سیاست کردی انگلیس بود. چرا که انگلیس معتقد بود در صورت تشکیل مملکت نسطوری نمی توان تشکیل مملکت کردی را مانع شد. با گذشت زمان انگلیسیها چون فعالیت پطروس را خلاف مصالح انگلیس در تشکیل کشور عراق تشخیص دادند از وی رویگردان شدند. 22 ژانویه 1923 فوربئس آدام انگلیسی با پطروس دیدار و علت تکروی نسطوری ها بحث گردید.

انگلیس در این مذاکرات به تدریج مخالف تشکیل مملکت نسطوری و کردی در منطقه گردید و علیرغم تمام لابیگری های ارامنه و آشوری ها  ترکیه مغلوب تمام شرایطش را به کشورهای غالب تحمیل کرد[42]. با اینحال انگلیس تا آخرین لحظه یا تشکیل ارتشی از نسطوری ها در عراق سعی در مقابله با اقدامات مرزی ترکیه داشت. در این حین نیز ترکیه درصدد برانگیختن سیمیتقو برای مقابله با نسطوری ها بود مساله ای که به مذاق آذربایجانیان خوش نمی آمد. در این کنفرانس مرزهای ایران و ترکیه تغییر نکرد.

به تدریج بازگشت نسطوری های فراری آذربایجان به اورمیه و سلماس مورد موافقت دولت ایران قرار گرفت و به دنبال عفو عمومی این دسته وارد آذربایجان شده در اورمیه و سلماس به زندگی عادی خود بازگشتند. امروزه کمتر از بیست هزار نسطوری مسیحی در ایران زندگی می کند.



[1] در تاریخ معاصر ایران به این مسیحیان آشوری گفته می شود.

[2] tohidmelikzade@yahoo.com

[3] برای مطالعه بیشتر ر.ج: آذرباجان در جنگ جهانی اول یا فجایع جیلولوق، دکتر توحید ملک زاده ، انتشارات اختر ، اورمیه در محاربه عالم شوز، معتمدالوزاره، انتشارات شیرازه

[4] شماره سند 1544 کارتن 66 پرونده 2 به تاریخ 29 محرم 1337 نامه وزارت خارجه انگلیس به سفارت انگلیس گزیده اسناد ایران و عثمانی، جلد هفتم، ص: 828

[5] اخوان، صفا، ایران و جنگ جهانی اول ( مجموعه مقالات سمینار) ، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، چاپ اول، 1380 تهران، ص 444

[6] شماره سند 1546 کارتن 66 پرونده 7 به تاریخ 23  صفر 1337 نامه ممتازالسلطنه به وزارت خارجه ایران، گزیده اسناد ایران و عثمانی، جلد هفتم، ص: 832

[7] ایران درآستانه رویارویی با تمدن غرب

تاریخ مقام ایران_کتاب دهم_موسسه پژوهشی و مطالعات فرهنگی تابستان1375 تهران، 101

[8] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 43

[9] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 45

[10] اولسون، میلیام جی، روابط ایران و انگلیس در جنگ جهانی اول، ترجمه حسن زنگنه، نشر شیرازه،تهران1380، ص388

[11] اولسون، میلیام جی، روابط ایران و انگلیس در جنگ جهانی اول، ترجمه حسن زنگنه، نشر شیرازه،تهران1380، ص388

[12] اولسون، میلیام جی، روابط ایران و انگلیس در جنگ جهانی اول، ترجمه حسن زنگنه، نشر شیرازه،تهران1380، ص389

[13] اولسون، میلیام جی، روابط ایران و انگلیس در جنگ جهانی اول، ترجمه حسن زنگنه، نشر شیرازه،تهران1380، ص389

[14] شماره سند 1546 کارتن 66 پرونده 7 به تاریخ 23  صفر 1337 نامه ممتازالسلطنه به وزارت خارجه ایران، گزیده اسناد ایران و عثمانی، جلد هفتم، ص: 832

[15] Anzerlioğlu,Nasturiler: ankara 2000. S: 98

[16] اولسون، میلیام جی، روابط ایران و انگلیس در جنگ جهانی اول، ترجمه حسن زنگنه، نشر شیرازه،تهران1380، ص448

[17] اخوان، صفا، ایران و جنگ جهانی اول ( مجموعه مقالات سمینار) ، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، چاپ اول، 1380 تهران، ص 448

[18] شماره سند 1554 کارتن 66 پرونده 7 به تاریخ 25 جمادی الاول 1337 وزارت خارجه ایران به کارگذاری آذربایجان، گزیده اسناد ایران و عثمانی، جلد هفتم، ص: 851

[19] شماره سند 1554 کارتن 66 پرونده 7 به تاریخ 25 جمادی الاول 1337 وزارت خارجه ایران به کارگذاری آذربایجان، گزیده اسناد ایران و عثمانی، جلد هفتم، ص: 851

[20] اخوان، صفا، ایران و جنگ جهانی اول ( مجموعه مقالات سمینار) ، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، چاپ اول، 1380 تهران، ص 449

[21] اخوان، صفا، ایران و جنگ جهانی اول ( مجموعه مقالات سمینار) ، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، چاپ اول، 1380 تهران، ص 450

[22] اخوان، صفا، ایران و جنگ جهانی اول ( مجموعه مقالات سمینار) ، مرکز اسناد و تاریخ دیپلماسی، چاپ اول، 1380 تهران، ص 451

[23] Anzerlioğlu,Nasturiler: ankara 2000. S: 98

[24] Anzerlioğlu,Nasturiler: ankara 2000. S: 120

[25] سند شماره 86(789در مجموعه اسناد سیاسی برتیانا) مذاکرات لرد کرزن با فیروز میرزا نصرت الدوله در لندن 23 سپتامبر1919

[26] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 43

[27] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 45

[28] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 48

[29] اولسون، میلیام جی، روابط ایران و انگلیس در جنگ جهانی اول، ترجمه حسن زنگنه، نشر شیرازه،تهران1380، ص401

[30] اولسون، میلیام جی، روابط ایران و انگلیس در جنگ جهانی اول، ترجمه حسن زنگنه، نشر شیرازه،تهران1380، ص401

[31] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 49

[32] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 49

[33] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 50

[34] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 52

[35] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 52

[36] میرزا صالح، فروپاشی قاجار و برآمدن پهلوی، انتشارات نگاه معاصر، تران 1387، ص 52

[37] روزنامه خاطرات سید محمد کمره ای ، ج 2، به کوشش محمد جواد مرادی نیا،  نشر شیرازه، تهران چاپ اول 1382، ص ص 881 و ص 884

[38] انصاری، عبدالحسین مسعود، زندگی من و نگاهی به تاریخ معاصر ایران و جهان ، چاپ اول، ص 297

[39] زندفر، فریدون، ایران و جامعه ملل، تهران نشر شیرازه، چاپ اول 1377 ،ص 102

[40] Anzerlioğlu,Nasturiler: ankara 2000. S: 117

[41] Anzerlioğlu,Nasturiler: ankara 2000. S: 118-119

[42] Gabriele Yonan; Asur soykirimi. Erlo Sever.Istanbul. prence yayinlari; 1999 s: 98

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۰۳:۰۳
توحید ملک زاده دیلمقانی

تصمیم گرفته ام وقتی کتابی میخوانم ( که متاسفانه همانند اغلب هم میهنان عزیز با این کار کمی غریبم ) اشاراتی از این کتاب و کتابنامه ای از ان در وبلاگم درج کنم. فکر میکنم هم از بابت معرفی کتاب و نیز درج چکیده ای از مطالب آن کار خوبی باشد و گامی هم باشد در بهتر کردن فرهنگ کتابخوانی.

 

سالها پیش و زمانی که بچه بودیم والدین مان وقتی میخواستند مارا بترسانند میگفتند جیلوها می آیند مواظب باشید! و این کلمه مترادف با جنایت و مرگ و نفرت در منطقه بود. ساعتهای مدیدی می نشستیم پای شنیدن حکایتهای تلخی که خدا بیامرز پدر بزرگم ( علیشاه آقایی زاد ) از جنایتهای جیلوها و اکراد یاغی  در سالهای دور تعریف میکرد. حکایت 8 سال زندگی سخت و مشقت باردر قلعه کاظم داشی به همراه همه اهالی روستاهای اطراف ، و مبارزه و مقاومت سرسختانه به رهبری کاظم خان فقید و چه بسیار تلفات و فلاکت و بد بختی هایی که از بابت این همه در بدری و کشت و کشتار گریبانگیر مردم منطقه شد.

 

 

خاطرات مذکور همیشه برایم ملال آور بود مخصوصا زمانهایی که به قلعه مذکور می رفتم احساس بسیار نزدیکی به اتفاقات آن دوران پیدا می کردم. متاسفانه منابع خیلی نادری از این وقایع منشر شده و من همیشه مایل بودم اطلاعات مناسبی از تاریخ منطقه مطالعه کنم. کتاب تاریخ هجده ساله آذربایجان نوشته مورخ و نویسنده  فقید احمد کسروی اگر چند بسیار خلاصه، اشاراتی به این اتفاقات کرده است.

 

 

تا اینکه همکار گرامیم آقای ناصر حضرتی کتابی بسیار جالب و تقریبا در حد خود کامل از همه اتفاقات آن دوران برایم امانت داد. عنوان کتاب : آذربایجان در جنگ جهانی اول یا فجایع جیلولوق نوشته آقای دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی بوده که به تاریخ 1386 چاپ دوم آن توسط انتشارات هاشمی و نشر اختر تبریز به زیور طبع آراسته شده است.

 

 

آقای ملک زاده در این کتاب 226 صفحه ای بصورت روزشمار و مستند به همه وقایع ریز نود سال پیش منطقه بویژه ارومیه و سلماس اشاره و مظالم و فجایع تحمیل شده و غیر قابل باور و سبعانه جیلوهای تحت رهبری مارشیمون و برخی اکراد یاغی تحت رهبری سیمیتقو اشاره کرده است.

 

 

با توجه به علاقه ای که به این مبحث داشتم و آگاهی قبلی خود ،کتاب را در عرض چند روز مطالعه و از عمق فجایع و کشتار چند ده هزار نفری و قتل عام های شهر ها وروستاهای منطقه بسیار متاسف شدم. در این کتاب تاثیرات منفی و خانمان برانداز ناشی از جنگ جهانی اول و نبرد بین دولت عثمانی با دول روس و انگلیس بر کشور ما و بالاخص شهرهای ارومیه و سلماس و روستاهای آنها  مورد بررسی و وقایع نگاره شده است. برای من آنچه قابل توجه بود اهمیت منطقه برای دول متخاصم در نخستین جنگ ویرانگر جهانی و حضور قوی و تسلط بی چون و چرای نمایندگان روس و انگلیس و ایالات متحده در شهر ارومیه در یک قرن پیش بود.و آنچه بیشتر من را به تاسف واداشت و به حال مردم آن زمان و مظلومیت شان تاسف خوردم ، بی توجهی و ضعف مفرط دولت مرکزی و به تبع آن نمایندگان دولت در منطقه بود که باعث میشد در هر دوره یک گروه متشکل چند صدنفری یا هزار نفری براحتی در منطقه جولان دهند و جان و مال و نوامیس مردم را به تاراج ببرند و عموم مردم تنها کاری که از دستشان بر می آمد بست نشستن در کنسولگریها و یا پناه بردن به مساجد بود نظرات ( نظر بدین )             لینک     یکشنبه، 30 دى، 1386 - قنبر آقایی زاد

http://biidmeshk.persianblog.ir/1386_10_biidmeshk_archive.html

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۴۷
توحید ملک زاده دیلمقانی

ترکان خزر

ترکان خزر از جمله  اقوام ترکی  هستند که موجد تمدن پیشرفته در عالم بوده اند و در طول تاریخ شاهد فراز و نشیبهای فراوانی بودند. ترکان خزر ممثل تمدن ترکان در سده های اواسط سده هفتم بودند ولی به تدریج اوضاع و احوالشان به تدریج مسیر قهقرایی پیمود و از آن امپراطوری وسیع که روزی رقیب امپراطوری ساسانی و روم بود نامشان تنها در کلمه کلمه دریای خزر به جای ماند .  اطلاعات ما ازترکان هون هامحدود به منابع چینی واروپایی وبصورت غیرمستقیم ازمنابع ترکی میباشد . چینیها ترکان هون را «هیونگنو » مینامیدند[1] و از آنها وحشت زیادی داشتند . همین وحشت سبب شد تا امپراطورهای چین دیواربزرگ چین را بنا نهند[2].

آرتور کوستلر کلمه خزر را از کلمه «گزر» ترکی از مصدر گزمه ک می داند[3]  که به مفهوم کوچنده می باشد .شاید این نام نمودی از سیستم ایلی آنان می باشد.اساس قوم خزر را ترکان « سابار/سووار» تشکیل می دهد . نام سابار / سووار در شهر « بیله سوار » دشت مغان به چشم می خورد . امپراطوری خزر اقتدار ترکان را پس از امپراطوری هون و گؤک تورک به دست گرفت همین امر سبب شد که بار تولد در یکی ار مقالاتش خزران را همان هونها بداند[4]. دراتحادیه هون غیرازترکان اقوام مختلفی نظیرمغولی،تونقوز،تبت وچین شرکت داشتند . پیگولوساکایا دستجات ترک « هیونیت » « کیدار » «هیاطله » را جزوهونها میداند[5]. زکی ولیدی طوغان معتقد است که در ایجاد اتحادیه سیاسی موسوم به خزر اکثریت با قبایل ترک بوده و ترکان طبقه حاکم را تشکیل می داده اند [6]و طبیعی است که در امپراطوریی که در محیط جغرافیایی بین چین تا اروپا گسترده است دهها طایفه غیر ترک تحت حاکمیت ترکان زندگی می کردند. به نظر ابراهیم قفس اوغلو در سرزمین خزر در کنار لهجه شرقی هون نظیر هون ،گوک تورک و اویغور ، لهجه غربی ترکان نظیر اوغور – بلغارها نیز رایج بود[7] . کوستلر معتقد است که زبان رسمی خزرها ظاهرا از لهجه چوواشی ترکی می باشد که هنوز در جمهوری خود مختار چوواشی در روسیه در میان ولگا و سورا به آن تکلم می کنند[8]. اساسا قتصاد ترکان هون را نیز پرورش اسب تشکیل میداد این ماشین جنگی قدرتمند امکان هرگونه مهاجرتهای وسیع و مانورهای وسیع نظامی را دراقصا نقاط عالم را فراهم میآورد بطوری که در اوایل سده 5 میلادی، یک اتحادیه نیرومند طایفه ای هون درشمال وغرب دریای سیاه پدید آمد که غیرازهونها، تمام طوایف ترک وغیرترک اعم از اسلاو ژرمن را شامل میشد . گفته میشود بیش از 45 قبیله گوناگون دارای تبارها و زبانهای مختلف ومتفاوت تحت سرپرستی ترکان زندگی میکردند .[9] سرپرستی این اتحادیه تاآخرین لحظات دولت هون دردست ترکان بود .آنچه از واقعیات برمیآید (نامها،القاب وعناوین ومناصب هونی همگی متعلق به زبان وفرهنگ ترکی است[10].  «شواهد نوشته دیگری از قلعه سرحدی که درسال 260 یاکمی زودتربوسیله ساسانیها تصرف شده بدست آمده دارای القاب ومناصب فرماندهان جز هونی همه ترکی است[11]. پپلیو دانشمند بزرگ فرانسو ی نیزمعتقد است هونها ترک بوده اند بی آنکه خود راچنین بنامند[12].  امروزه دانشمندان معتقدند بلغارها ی باستان قبل ازاسلاویزه شدن جزاتحادیه هون بودند وبیش کزبان پروتوبلغاری نیززبان ترکیه ونی میباشد امروز کتیبه های رونی پروتو بلغارقرائت شده چون خط آنها درظاهرشباهتی با رونی دارد آنرا خط رونی بلغاری نامیده اند . این خط باسنگ نوشته ای بزرگتر کان شرقی قرن هشتم (اروخون–ئینیسئی ) نزدیکی کلی دارد[13].ازدیگرسوسنگ نوشته ها ی یونانی عامیانه با نامها ولقبهای ترکی که از فرمانروایان ترکان بلغار قرن  8 و 9 باقیمانده مطلب راتایید میکند وبالاخره سنگبنشته ای با خط یونانی وبه زبان ترکی متعلق به دوره هونها، ترک منشا بودن عنصرهون به کل را تثبیت میکند. تنها واژه‌ای که با الفبا یا صلی خزر یباقیمانده است واژه OKHQURÜM است به معنی می‌خوانم و درترکی جدید به صورت  OKURUMتلفظ می‌شود[14]. ائلبروس عزیزوف معتقد است پاره ای از لهجه های ترکی آذربایجانی ارتباط مستقیمی با خزرها دارد[15].

خزران پیش از آنکه دولت مستقلی تشکیل دهند تابع امپراطوری ترکان غربی یا  توروگوتها  بودند . تورگوتها چندان عمر نکردند و میراث حکومتی اینان به ترکان خزر رسید .اینان به تدریج به توسعه قلمرو خود در شمال و مغرب و جنوب پرداختند و در سال 650 میلادی طومار عمر دولت بلغار را در کوبان در نوردیدند و مقدمات تشکیل دولت نیرومند و مستقل بنام خزران را فراهم آوردند. ابراهیم قفس اوغلو سال 630 میلادی را تاریخ آغاز خاقانات واقعی خزر می شمارد اما آرتامونوف و طوغان حدود سال 650 م را که زمان بر افتادن دولت گؤک ترکهای غربی است آغاز رسمی دولت خاقانات خزر می داند. عمر این دولت تا 965 م ادامه داشت. بعضی ها دولت خزر را ادامه دولت گوک تورک غربی می دانند و یکی از دلایل آنها این است که خاندان حاکم خزران شاخه ای از خاندان حاکم گؤک ترکها بوده است . در حدود العالم آمده است که پادشاه خزران را طرخان  خاقان خوانند و از فرزندان « انسا » است. زکی ولیدی طوغان بر آن است که انسای مذکور در حدود العالم همان آچینا یا آشینا است که نام خاندان سلطنتی گؤک ترکها است.  گفتنی است آشینا یا آسینا،  گرگ باستانی ترکان می باشد که در بسیاری از داستانها و اساطیر ترکان باستان نقش مادر ، راهنما و هدایت گر دارد . بر طبق این اعتقاد گرگ خاکستری یا بوزقورد قبل از دامداری ترکان مقدس شمرده می شده و همین اعتقاد امروزه به اشکال مختلف در میان ترکان محاصر از جمله آذربایجانیان دیده می شود مانند قوردالی « دست گرگ » که برای شفای بیماران به کار می رود و خراب دیدن گرگ که نشانه سرور و خوشبختی است و غیره[16].

از نظر مملکت داری ، خزرها دارای شکل دموکراسی کنونی بودند . مورخان معاصر حکومت ترکان خزر را یک نظام دو پادشاهی می دانند که در آن « خاقان » مظهر قدرت الهی و « بک » مظهر قدرت این جهانی است .نظام دو پادشاهی خزران را با حکومت دو نفری اسپارتها مقایسه کرده اند که کاملا خطاست . باید گفت که حکومت دو نفری اسپارت از آن فرزندان دو خانواده متفذ و از لحاظ قدرت برابر بود اما رهبری دو نفری در قبایل صحرایی ظاهرا بر آن مبنا که خزران وظایف اساسی را بین دو رهبر تقسیم کنند نبودهاست. .خزرها از ابتدای قرن هشتم با حملات شدید ایدئولوژیک دو دین برتر جهان یعنی  اسلام و مسیحیت روبرو شدند و برای حفظ مقام خود درمقابل این حملات دین یهود را برگزیده و اکثر ترکان خزر یهودی گشتند.ترکان خزر بعدها در سراسر آذربایجان پخش و جمع کثیری از آنها به اروپای شرقی مهاجرت کردند.  اسامی مکانهای بسیاری در اوکراین و لهستان از واژه خزر مشتق شده اند[17].   در سلماس نیز نام روستای هؤده ر و در اورمیه نام محله هازاراناز کلمه خزر مشتق شده است.به نوشته هندو شاه نخجوانی سلجوقیان اصلشان از ترکان خزر است [18]و بدین جهت اسامی یهودی در میانشان به وفور یافت می شود.حمله خزرها به آذربایجان در زمان هشام خلیفه اموی انجام پذیرفتهاست که باعث دردسرهایی برای دولت اسلامی گردید.  ابن خلدون خزرها را سفید پوست ذکر می کند[19]آغاچری ها که از اقوام خزر محسوب می شوند در سال 460م و هشت سال بعد از آنها ساراغورها به جنوب قفقاز آمدند و در سال 488 با ساسانیان به نبرد پرداختند . نام آغاچری ها در دوران بعد مثلا در حمله هلاکو به قلعه الموت در آمده و گاهی به شکل قاجار ثبت شده است [20].

 

 

ترکان هون

هونها از 5/3 ق.م (اوج قدرت و مقارن عهد نامه معروف بین ترکان و چینی ها ) تا  قسمت اعظم آسیا و اروپا حتی شهر روم تحت تسلط ترکان هون بود . خبر نخستین استقرار ترکان هون در آذربایجان مربوط به سال 227 میلادی  می باشد[21].

همچنین به نوشته فاوست بیزانسی هون ها و آلانها در لشکر کشی آرشاک دوم م (67 – 245‌) که به شکست شاپور اول در حوالی تبریز منجر شد شرکت داشتند[22]. در سال 395 م هونها به یاری سلطان ایبری (گرجستان ) به نام فراسمانیوس آمدند [23]. «پطروس ایبری » هونهای ساکن آذربایجان را آق هون /هونهای سفید یا خیلندورک خایلندرک می نامد. در زمان بهرام گور ساسانی نیز این نام به چشم می خورد زیرا بزودی در چهارمین سال یزگردی صحبت از عبور هونها از ده میر قاپی در بند می کند. در سال 448 م فرستادگان روم شرقی در محل قرارگاه آتیلا خاقان ترکان هون مطلع شدند که آتیلا قصد لشکرکشی گسترده به آذربایجان و تصزف آن دارد البته هونها به راههای آن سرزمین آشنایی کامل داشتند.  «وازیچ » و «کورزیچ » دو تن از رؤسای سلطنتی هونها از قبیله خیلندورک  مامور تدارکات حمله و اخذ کمک قبایل مختلف امپراطوری ترکان هون بودند . پس از آنکه قوشون هون مرغزارها را طی کرد و از دریا گذشت آنطور که نقل می شود پس از 15 روز از کوهی بالا رفتند و سپس وارد آذربایجان شدند و با قوشون آذربایجان درگیر شدند. هونها موقع برگشتن از راه دیگری عبور کردند و آن راه راه باکو بود . پس از چند روز آنها به وطن مود بازگشتند[24].

آتیلا امپراطور عاقل ترکان هون در طی سال حکومت خود توانست نقش ترکان را در معادلات جهانی به خوبی نشان دهد .

براساس افسانه های ترکان ، گویا خاقانی آتیلا از طرف خداوند به وی مرحمت شده است[25]وی در افسانه های ژرمنی نیز دارای مقام محترمی است و چنانست که گویی ژرمن ها او را از خود می دانستند در صورتیکه پادشاهی را که از صفوف خود ژرمن ها ست آنها با صفات بی رحم وجبار در افسانه های خود ضبط و شرح داده اند [26]. در افسانه ژرمنی آتیلا «پدر پهلوان » و «شبان ملتها » نامیده شده است[27]. و نقش اصلی در افسانه ژرمنی سرود نیبلونگن یا داستان زیگفرید دارد . مراسم تشعییع جنازه آتیلا و حتی سرودهایی که برای مرگ آتیلا ساخته شده و بدست ما رسیده از همه اینها گویاترند . طبق این سرود آتیلا می خواست دولتی بوجود آورد که هسته آن را جمع ملتهای هونی و ژرمنی تشکیل بدهند . در برابر این دولت ، دولتهای روم شرقی و غربی فرمانبردار و خراجگزار باشند[28]. گیبون نیز معتقد است در بین فاتحان اعصار باستانی و جدید تنها آتیلا بود که در سرزمین پهناور ژرمن و سکایی را به هم پیوند داد[29].

پس از مرگ آتیلا سواران گزیده گرداگرد او می چرخیدند و کرده های بزرگ خاقان ترک آتیلا را در چکامه ایی می سرودند که ترجمه عین عبارت آنرا به لاتینی هنوز داریم : آزاده ترین خاقان ترکان هون آتیلا ، دلاورترین سالار ملتها که با قدرتی بی نظیر تا آن هنگام به تنهایی بر سکاها و ژرمن ها پادشاهی داشت و دولتهای حیطه خاک روم را با غارت شهرها به وحشت انداخته بود و چگونه او ،آتیلا ، از فرط لابه و التماس آنها را ضی شد تا باج سالیانه بگیرد و آنچه مانده از آنها نگیرد . و او که همه اینها را با مدد بخت نیک کرد نه با زخم دشمن ،نه با خیانت دوست بل همانا در شکوفه زار خانه خود خرم از خوشی و شادی بی درد جان سپرده  پس به رسم ترکان ،صورتها را خراشیدند و بر خود زخم زده و با ده گساری کرده و او را در سر صندوق زرین و سمین و آهنین گذاشتند تمام اسلحه و زیورهای وی را با وی به خاک سپردند و نهر آب را به روی گور وی عبور دادند[30].

این مرثیه آغی پس از وفات آتیلا سروده

   گوی اوزونده یاش یاغدیران بیر بولود        گونش سه یاسلارا بوروغوش باتیر......                                                قیزیل ،گوموش وپولاد دان بیر تابوت                بو تابوتدا هون گونشی یاتیر[31]

هنگامی که آتیلا کاخ شاهی میلان را متصرف شد از دیدن تابلویی که قیاصره براریکه امپراطوری و ملوک سکایی را در برابر آنها سر به خاک سوده نشان می داد بی اندازه در شگفت شد. انتقام آتیلا از این یادگار خودستایی رومیان بی ضرر و بکر بود وی به نقاشی دستور داد که آن صورتها را محو کند و بر روی همان پرده امپراطوران رومی را مجسم نماید که کرنش کنان در برابر سریر خاقان ترکها ایستاده مشغول خالی کردن انبارهای زری هستند که بر سبیل خراج به پیشگاه شهریار بزرگ آمده اند[32].

مردم سرزمین هنگری( مجارستان) که نام سرزمین خود را هون گذاشته اند با افتخار از آتیلا یاد می کنند[33].علیرغمدولتکوتاهآتیلاپسازاوفرهنگمشترکاروپابزرگترینآثارخودرابهوجودآوردهدرآندورهاستکهسرودهایپهلوانیبزرگسبکدوموسومتزئیناتحیوانیژرمنی،کشتیاوزبرگودرگورکشتی » انگلستاندرشرقیساتنهوپیدایشیافتهاند[34].

در سده های اخیر به سبب جوان بودن علم تورکولوژی وعدم اطلاع محقین ازموقعیته ونها درسطح فرهنگ وتمدن جهانی نسبت های ناروا یی ترکان هون میکردند درسنت تاریخی عتیق اروپا ومجامع کلیسایی هونها عذاب الهی بودند . وحشتی که ازکلمات این مجامع بیرون میدهد در نوشته های خاندان قدیم هان درچین کنونی نیز رسم شده است[35].  نسبت های ناروای یونانیان نیز همراه با روم درغرب وچین درشرق به کلی ترکان هون را قومی خانمان براندازغیرمتمد نوحت یوحشی و بربر قلمداد کرده است. . واقعیت این است که نوع زندگی قبیله ای و وضع خاص کوچ نشینی دنیایی  ورا ی دنیای شهرنشینان ساخته وپرداخت ه است که ازسراسرآن بویاست پبه مشام میخورد، صدای سم اسب به گوش میرسد ودورنمای گله های چهارپایان درنظرمجسم میگردد[36].

[آنچه که برایشان اهمیت داشت زنده ماندن ولذت بردن ازمنابع طبیعی والهی (اعتقاد به تک الهی ) بود ودرشعارهای شان نیزاین موارد را ذکر میکردند .  روح کلام و اهدافشان درسرودهها و موسیقی نهفته بود . دراشعاروسرودهایشان ازجملات  زیبایی که شوکت وعظمت طبیعت و راز خلقت مشخص میساخت از شیهه اسبان گرفته تا صاعقه آسمانی نهفته بود وحتی صدایشان نیزدرسرودهایشان ذکر میشد[37] . اعتماد به آداب و سنن ترکی خویش رازجنگاوری وجسارت آنها شده بود این سخن آتیلا را ازیاد نبریم که « ترانه ها، آهنگها، اشعار و سرودها وحتی رقصهایمان فرصتها وتمثیلها یی هستند که هویت وموجودیت وشخصیت ما را نشان میدهند باید این مسایل آنگونه که هستند باقیبمانند وپاسنگ ه داشته شوند[38] و یا « اگرعقاید وآداب ورسوم وتاریخ وزبان خود را از یاد ببریم بهتدر یج هویت ملی وموجودیت خودمان راا زدست خواهیم داد »[39]

با این تفاصیل بدیهی است آثار مادی ترکان کمترازشهرنشینان باشد و گرچه کورقانها و مزارهای باستانی ترکان باستان درپازیریک و سایر قبرهایم هماین نقیصه را برطرف میکند . امروزه با پیشرفت علم جوان تورکولوژی علاوه برپاک شدن تاریخ تمدن جهانی از نسبتهای ناروا به ترکان هون، خدمات ترکان به جهان نیز یک به یک شمرده میشود . پروفسورمونتامدون استاد قوم شناس یپاریس ومولف کتاب «قومشناسی فرهنگی » معتقداست که کت وشلوارازترکان به چین وارد و پارسیده و کلاه قالپاق یا بؤرک وچکمه نیزبه سایرملل رسوخ یافته است[40] یا چینیها با اخذ استراتژی جنگی ترکان هون وآموزش بکارگیری اسب درجنگ ازهونها[41]به پیشرفت نظامی وسیعی درکشورگشایی رسیدند .

 

 

 

 



[1]رئیسنیا،آذربایجاندرسیرتاریخایرانجلددوم،ص 502

[2]هیئت، دکتر جواد، تورکلرینتاریخوفرهنگیص19

[3]کستلر، قبیله سیزدهم، ص 26

[4]رئیسنیا، آذربایجان در سیر تاریخ ایران جلد دوم،ص 562

[5]رئیسنیا، ص 504

[6] همان

[7]رئیسنیاص 572

[8] کوستلرص25

[9]رئیسنیاص 509

[10]آلتهایم، ص 29-28

[11]ص29 التهایم

[12]ص29 آلتهایم

[13]ص28 آلتهایم

[14]http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B2%D8%B1%D9%87%D8%A7

[15]http://az.wikipedia.org/wiki/X%C9%99z%C9%99rl%C9%99r

[16]ملکزاده، تاریخ ده هزار ساله سلماس و غرب آذربایجان، ص 16

[17]کستلر، ص 147

[18]تجارب السلف، ص 259

[19]مقدمه، ص 154

[20]ص 169 تاریخ زبان ترکی

[21]رئیس نیا، ص11-510

[22]رئیسنیا 11-519

[23][مارکوارتص 190 ]

[24]مارکوارت 2-191

[25]ص24 آلتهایم

[26]ص 62 آلتهایم

[27]ص 62 آلتهایم

[28]ص63 آلتهایم

[29]ص 477 گیبون

[30]ص70 آلتهایموصتورکونقیزیلکیتابی

[31]اوزده ک ص 136

[32]494 گیبون

[33]ص 476 گیبون

[34]ص 63 آلتهایم

[35]ص 35 آلتهایم

[36]ص 61 مجموعه خطابه های تحقیقی درباره رشیدالدین فضل الله

[37]ص 16 آتیلا

[38]ص 116 آتیلا

[39]ص116 آتیلا

[40]تاریخزبان و لهجه های ترکیص 48

[41]طوغان، عمومیتورکتاریخینهگیریشص21

۰۹ بهمن ۹۴ ، ۰۲:۴۲
توحید ملک زاده دیلمقانی