دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی

وب سایت رسمی
بایگانی

۹۳ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است

دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی tohidmelikzade@yahoo.com 

 

                   اواخر فروردین 1297 دیلمان مرکز ولایت سلماس به محاصره جیلوها درآمد و اردوی پطروس نیز از اورمیه واردسلماس شد. نیروهای جیلوها زیاد گشته و جنگ شدیدی رخ داد که بیش از دو روز طول کشید. بالاخره اردوی اسعد همایون شکست خورده و یک عراده توپ بزرگ به تصرف جیلوها درآمد . جیلوها از هرطرف راه امداد را بسته روبه سوی شهر نهادند. با توپ بزرگ که تصرف کرده بودند به شهر شلیک می کردند و در هر دفعه عمارتی را خراب می نمود و مدرسـه سعـیـدیـه سلمـاس نیز در این تهاجمــات نابــود شد. 12 رجـب ( 3 اردیبهشت ) ساعت به ساعت سپاه جیلو جرأت و جسارت بیشتری پیدا کرده و اهالی شهر را خوف و ترس بیشتر شده اهالی تصمیم به گریختی از شهر گرفتند وی چون اطراف شهر مملو از سپاه جیلو ها بود راه گریز نیافته و منتظر تاریکی شب بودند ناچار در بروج مشغول دفاع بوده در محافظت شهر می کوشیدند.

طرف عصر کار محاربه به کلی سخت شده اهالی شهر در پشت دروازه صدقیان جمع شده منتظر تاریکی شب بودند. چندین هزار اطفال و زنان در نزدیکی این دروازه جمع و نالان و گریان بودند و پی در پی گلوله های توپ به شهر می بارید. به قدر صدنفر از زنان در آن اجتماع اولاد خود را گم کردند. هرکس واویلا گریان، مدهوش و حیران راه و فرار و نجات خود را می جست و نیم ساعت ار غروب گذشته بود که جیلوها با قهر و غلبه از دروازه اهرنجان داخل شهر شده اهالی را مقتول و خانه ها را می سوزانیدند.

قشون مدافع دیلمقان هم که جنگ کنان از دروازه  پیه جوک عقب می نشستند بعضی هم از بروج خود را به زیر انداخته می گریختند. سپاه جیلوها از هر طرف فراریان را تیر باران می کردند . اطراف شهر از جنازه ها مملو بود. خندق ها از نعش پر گردید. بسیاری از زنان کودکان شیر خواره خود را به جوی انداخته و می گریختند. اختصاراً در آن شب تاریک از شهر دیلمقان و از صحرا و بیابان فریاد طفلان و زنان به نه گنبد آسمان می رسید. بعد از فرار فراریان دو سوم اهالی و پیرمردان در شهر ماندند و درهای خانه های خود را بسته و منتظر مرگ نشستند. جیلوها هم یک شبانه روز به کشتار اهالی شهر مشغول بودند و در هر خانه بسته را شکسته صدنفر را در یکجا به خاک هلاک می انداختند. اولاد را پیش چشم مادر و برادر را روبروی برادر می کشتـند بعـضیـها را هــم پــس از کشتن اعـضایـش را می بریدند و بعضی را هم در آتش می سوزانیدند. در خانه ای یک جیلو یک زن را که مشغول آب کشیدن از چاه بود را همراه با کودک شیر خوارش به چاه انداخت.

در روستاهای سلماس و اورمیه جیلو ها و ارمنی ها دیوارها را سوراخ کرده و سر مردان و زنان آذربایجانی را از آن گذرانده و با طناب به گاو نر می بستند و با یک حرکت  سرشان را جدا می کردند. هنوز هم استخوانهایی از شهدای این واقعه در روستاهای سلماس دیده می شود.

جمع کثیری از اهالی سلماس به خیال اینکه حرمت مسجد را جیلوها حفظ می کنند به مسجد پناه برده ، جیلوها به محض تصرف دیلمقان تمام پناهندگان مسجد را به دم مسلسل داده مسجد را مانند رود سیحون با خونشان به موج آوردند. این مسجد از آن پس قانلی مسجد نام گرفت.

روز سوم (15 اردیبهشت) چهل هزار اسیر مسلمان را از هر جا جمع نموده از میان بازار گذرانیده به قریه هفتوان و قلعه سر برده و عریان در آنجا جای دادند و بعد از یک هفته آنان را به بلاد غربت روانه کردند که اکثر آنها از گرسنگی در راهها مرده و کسانی که به خوی و گونئی و تبریز می رسیدند از شدت درد و رنج و گرسنگی هلاک می شدند. راههای خوی و تبریز به سلماس در هر فرسخ صدتن مرده افتاده بود سیمیتقو نیز با اکراد در سر راه خوی هر که را که می یافتند برهنه گردانیده و بعضاً می کشتند.

به خاطراتی از قتل عام اهالی سلماس توجه نمایید

حاج غلامحسین یزدانی می نویسد:« یک شب عده ای سرباز البته غیررسمی وارد دیلمقان شدند که حدود صدوپنجاه نفر بودند و حتی جیلوها این مسأله را شنیدند از این قضیه ناراحت شدند. دور تا دور شهر دیلمقان دیواری بود که بدن نامیده می شد بسیار محکم بود به بلندی 3 متر و به عرض 3 متر که علاوه برآن در بالای بندرها دیوارکشی به ارتفاع یک متر بود که برای دفاع و تیراندازی مناسب بود. روزها سربازها شروع به شلیک دادن در بالای دیوار شدند و اهالی هم داخل بندر ها کشیک می دادند و گاهی صدای شلیک  به گوش می رسید. بندرها دارای دروازه های بزرگی بودند که در چهارراه خروجی شهر کار گذاشته شده بودند. دروازه کهنه شهر ، اهرنجان، خوی، صدقیان ، هفتوان. جیلوها یک روز از اول صبح حمله را آغاز کردند . با شدت تمام جنگ شروع شد. نزدیکیهای غروب مدافعین بعضی دروازه ها شکست خوردند و علت شکست هم نبودن فرماندهی و رسمی نبودن قشون و فرسوده بودن اسلحه ها بود. بالاخره نتوانستند باآن حصارهای محکم دیلمقان جلوی هجوم جیلوها را بگیرند و من افسوس می خورم که با وجود آن دروازه های محکم اگر صدنفر سرباز رسمی با یک فرماندهی لایـق بود هیچــوقت فجــایع بوجـود نمی آمد. نزدیک غروب همان روز که مردم نــالان و هراسـان، به این طــرف و آن طــرف می دویدند . پدربزرگ ما دست من ومحمد حسین را گرفته بطرف دروازه صدقیان رفتیم که شاید از دروازه صدقیان فرار کنیم وقتی به دویست قدمی آنجا رسیدیم چنان انبوهی مردم به همدیگر فشارمی آوردند و در جلوی دروازه ها جمع شده بودند چون دروازه ها را بسته بودند و نمی گذاشتند مردم بیرون بروند بالاخره امکان بیرون رفتن نشد. پس از سه ساعت ایستادن در آنجا از فرار مأیوس شدیم. چند نفر اشخاص معتبر که حدوداً سی نفر بودنددر یکخانه دوطبقه دراطاق بزرگی جمع شده بودند و همه دعا و نماز می خواندند. نزدیکیهای صبح تمام دروازه ها را جیلوها باز کردند. افراد جیلو وارد شده لوله تفنگ را بروی مردم می گرفتند و می گفتند پول،پول. و پس از لخت کردن آنها را می کشتند. بیچاره کربلا حسن آقا به یکی از جیلوها گفت من اینجا پول ندارم شما مرا با این بچه ها ببرید پیش مادر اینها و آنجا پول هست من به شما بدهم و آن قبول کرد و ما رابرد در راه چند نفر خواستند پدر بزرگ را بکشند که آن جیلو نگذاشت. در کوچه ها جنازه ها روی هم انباشته شده بود در بعضی از جاها به ناچار از روی اجساد می گذشتیم بالاخره با دشواری ما را به نزد مادر و مادربزرگم رسانید. در همانجا پنجاه تومان پول که در جیب من گذاشته بود درآورد . باو داد و چند دمی دور شده بود که دوباره برگشت و پدرربزرگم را شهید کرد. دسته دسته جیلوها وارد اطاقها می شدند و گاهی بروی مردم شلیک می کردند چنانچه برادرم محمد حسین به پهلویش تیر خورد کسی جرأت نفس کشیدن را نداشت. کشت و کشتار تا عصر آنروز ادامه داشت بعد شروع کردند به جمع آوری اسراء زن و بچه ها و بعضی پیرمردهای فقیر را دسته دسته به سوی هفتوان بردند. از آنجا دسته ما را به سوره بردند. در سوره زنان و دختران جوان صورتشان را با زغال سیاه می کردند تا از تجاوز جیلوها در امان باشند. بعداً ما را ازروستای  سوره حرکت دادند و اسیران را به قلعه سر بردند. از میان دیلمقان می گذشتیم دکاکین را آتش زده بودند و شهر درهم و برهم و کسی پیدا نبود و کاملاً مخروبه بود. خلاصه از آنجا به قلعه سر رسیدیم. یک ساعت در اطاق استراحت کردیم. پس از یک ساعت تمام اسیران را حرکت دادند.  تمامی اسیران را در یالقیزآغاج استراحت دادند.  تا آنجا چهار نفر از جیلوها سوار بر اسب در اطراف اسرار بودند . همانکه در    یالقیز آغاج استراحت دادند خودشان برگشتند و اسرا را آزاد تا شب در آنجا ماندند. روز بعد بطرف خوی روانه شدند .

بهار بود. همانکه از یالقیزآغاج کمی رد شده بودیم به کنار رود زولا رسیدیم که آبش طغیان کرده بود و گذشتن از آنجا خیلی مشکل بود یک عدد چوب بلند در عرض رودخانه در قسمت کم عرض رودخانه انداخته بودند که گذاشتن از روی آن هم مشکل بود ولی بعضی ها که قدرت داشتند از روی آن می گذشتند عاکم کهنه شهری بنام مجیدآقا سیف الشریعه خواست از روی پل عبور کند توی رودخانه افتاد و آب برد. ولی کربلا بخشعلی و فیض اله ما را از آنجا عبور دادند و به آنطرف رودخانه رساندند . بقیه زنان به قسمت کم آب رودخانه رفتند و دست به دست هم دادند تا از آنجا عبور کردند. بعد از راهپیمایی زیاد خسته و کوفته به سید تاجین رسیدیم نزدیک غروب بود در یک خانه تاریک استراحت کردیم ولی نان پیدا نمی شد. مادرم در بغلش چند سکه اشرفی پنهان کرده بود که یک عدد به فیض اله داد و او رفت و چهار نان آورد هرکس یک تکه خوردیم و در جای خود خوابیدیم  و صبح آنروز به سوی خوی روانه شدیم».

 

 

 



بخشی از کتاب آماده چاپ آذربایجان در جنگ اول جهانی یا فجایع جیلولوق [1]

۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۹
توحید ملک زاده دیلمقانی

دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی tohidmelikzade@yahoo.com 

گفتیم که پس از قتل عام مردم اورمیه توسط جیلوها و ارامنه مارشیمون با ساز و برگ جنگی جهت مذاکره با سیمیتقو به سلماس آمده در روستای خسروآباد ساکن شد. وی در سلماس برای کسب اطمینان اهالی سلماس و سیمیتقو جلو کشتار مردم سلماس و روستاهای اطراف را گرفته و تا حدی امنیت را در منطقه برقرار کرد. در این هنگام دسته ای قزاق و سوار قره داغی به سرکردگی شجاع نظام مرندی و حاجی موسی خان از طرف حکومت آذربایجان به سلماس فرستاده شد زیرا بیم آن می رفت که جنایاتی که با مردم  اورمیه کرده اند در سلماس هم کنند.

در16 مارس 1918 مارشیمون مکتوبی از سیمیتقو دریافت کرد. دو روز قبل نیز جیلوها از زبان یکی از نزدیکان مارشیمون بنام ساموئیل شنیده بودند که سیمیتقو مارشیمون را برای مذاکره صلح به یک جای امنی دعوت  می کند. در مکتوب آمده بود در نزدیکی قصبه دیلمان به    کهنه شهر آمدم و شما با زیارت ما به من شرف خواهید داد. در اینجا می توانیم درباره پاره ای اوضاع گفتگو کنیم .  از آنجاییکه سیمیتقو متفق جیلوها بود دیدار با وی معمولی به نظر می رسید ولی پاره ای از رؤسای جیلوها مخالف رفتن مارشیمون به کهنه شهر بودند. برای برسی دعوت سیمیتقو حتی مرکز شورای آسور (muttva)  نیز فراخوانده شد و مارشیمون علیرغم تذکر رؤسای جیلوها صرفاً جهت منفعت روس و انگلیس به اتحاد با اکراد جواب مثبت داده و برای دیدار با سیمیتقو جواب مثبت داد. بنابراین قرار ملاقات داده شد. روز 16 مارس که روز بزرگ آشوریها شروع می شود راه خسروآباد به کهنه شهر پر از برف بود( در متنهای خارجی کهنه شهرsheher  koni  نوشته شده است) کسانیکه مانع رفتن پاتریک مارشیمون هستند زیاد بود.  به نظر آنان اگر حرف از اتحاد است سیمیتقو باید به نظر مارشیمون می آمد.

از آنطرف محمد حسن میرزای قاجار ولیعهد و فرمانروای آذربایجان که در  تبریز اقامت داشت طی تلگرافی از سلماس از قصد مارشیمون و سیمیتقو برای اتحاد و دیدار باخبر شده و  به قصد تشویق مارشیمون برای عدم قتل و غارت ، عده ای از جمله وثوق الممالک حاجی محمد رحیم نصرت ماکویی، سالار نظام آقاجیقی و دیگران را تحت ریاست   وثوق الممالک به سلماس می فرستد.

اینان روز 24 اسفند یعنی یکروز قبل از ملاقات مارشیمون و سیمیتقو در کهنه شهر به دیلمان رسیده در منزل میرزا حسن خان کارگذار سلماس اقامت می کنند.به مارشیمون نیز  پیام فرستادند که از طرف ولیعهد و فرمانروای آذربایجان برای مذاکره با وی آمدند . مارشیمون با نود و دو تن از آشوریان به دیدار وی آمده و پس از چندین ساعت مذاکرات مارشیمون اعلام اطاعت کرده و ضمن بیان اینکه ما از زمان حضرت علی فرمانی داریم و از زمان شاه عباس فرمانی در دست داریم که حکام را به رعایت حال ما توصیه نموده و تقاضا نموده که در جایی از آذربایجان برای استقرار آشوریان مکانی در اختیارشان قرار داده شود و افزود پس از این مطیع دولت خواهد بود. پس از مذاکراتی طولانی قرار شد که نمایندگان به خسرو آباد رفته و ترتیب ملاقات او را با ولیعهد بدهند ولی از آنجایی که مارشیمون قصدهای دیگر داشت و برآن بود که درغرب  آذربایجان دولت مسیحی تشکیل دهد و حتی به تبریز و کل آذربایجان دست یابد قرار گذاشت پس از ملاقات با سیمیتقو با نمایندگان والی آذربایجان دیدار کند.

شب قبل از ملاقات ، سیمیتقو قصد خویش مبنی بر کشتن مارشیمون را با برادرش علی آقا در میان گذاشت و این سّر بین ایندو باقی ماند. سپس سیمیتقو با چند سوار به   کهنه شهر رفته و قرار شد  بیش از 300 سوار نیز فردا به کهنه شهر بیایند صبح 25 اسفند نیز مارشیمون آماده حرکت به کهنه شهر شد. از آنجایی که مخالفان رفتن مارشیمون زیاد بود یوزباشی گراسی ، ستوان ملک اول  douel  mac و سرهنگ روس kondratov  و چهار افسر دیگر روس امنیت جانی مارشیمون را تضمین کردند.

150 سوار مسلح جیلو نیز به فرماندهی داوید برادر مارشیمون اسکورت وی شد. مارشیمون با کالسکه طرفهای  عصر به کهنه شهر رسید و از طرف سیمیتقو و سواران به گرمی استقبال شد. محل مذاکره در وسط کهنه شهر در حیاط حاجی غفور ( بزرگ کهنه شهر ) تعیین شده بود.

افراد مسلح سیمیتقو در حیاط منزل به دو ردیف صف کشیده بودند. مارشیمون حین سلام و احوالپرسی با طنز گفت: نظم و ترتیب افرادتان مرا خوشحال کرد. ردیف اول با سلاحهای روسی و ردیف دوم با سلاحهای عثمانی مسلح هستند سپس داوید و سموئیل همچنین افسران روسی به اطراف مذاکره رفته سواره های آسورسوار بر اسب در حیاط منتظر مارشیمون ماندند.

مذاکره خیلی طولانی شد. در این میان دانیل پسر  ملک اسماعیل از رؤسای جیلو وارد خانه شد تا ببیند چه می شود. سالن مذاکره پس از کردها بود آنان تفنگها را در بغل گرفته و نشسته بودند . دانیل به مارشیمون که سمت راستش افسران روس و سمت چپش سیمیتقو نشسته بود نگاه کرد. یک خدمتکار کُردسه دفعه چای آورد ولی هر سه دفعه چای را برای کُردها سرو کرد. به دلیل این بی احترامی دانیل به وی پرخاش کرد و گفت چرا به روسها چای نمی دهند؟ یک کُرد که در نزدیکی نشسته بود به جای خدمتکار گفت روسها «زقوم» بخورند. کُرد دیگری گفت خفه شو مگر نمی بینی او یک آشوری است.

شموئیل خان نقش مترجم را بین مارشیمون و سیمیتقو برعهده داشت . در ابتدا سیمیتقو به شموئیل گفت به مارشیمون افندی بگو شنیده ام مارشیمون خیلی خوب کردی صحبت می کند و بنابراین ما به مترجم احتیاجی نداریم .

مارشیمون نیز در جواب گفت: درست است آغا . زبانتان را خوب می فهمم اما از وقتی از قوچانئس بـیرون آمـدم چون زیاد حرف نزده ام در کـردی صحبت کردن سـختی می کشم و سیمیتقو گفت : بعد از اتحادمان شما این زبان را بخوبی صحبت خواهید کرد.

مارشیمون بانهایت احترام درباره صلح نظریات خود را ابراز کرد و گفت که قصد اشغال هیچ جا را نداریم و گفت: این سرزمین میهن ماها بوده ولی جدایی در کیش ما را از هم پراکنده و به  این حال انداخته است. اکنون بایستی متحد شده این سرزمین را بدست گرفته و باهم زندگی کنیم و سپس گفت که ما سپاه بسیج کرده ایم ولی به قدر کافی سوار نداریم اگر شما با ما باشید چون سوار بسیار دارید و بر سر تبریز رفته و آنجا را نیز مانند اورمیه و سلماس گرفته و مملکت بزرگی که متفقین به ما قول تشکیل آنرا داده اند ایجاد  می کنیم و به همین ترتیب از ارتش مسیحیان و همکاری دول بزرگ روس و انگلیس و فرانسه و آمریکا صحبت کرده و سعی می کند دل سیمیتقو را بدست آورد. سیمیتقو همچنانکه اشاره کردیم قصد جان وی را داشته و در پایان با درخواست مارشیمون مبنی بر اصلاح قشون سواره ارتش مسیحیان موافقت می کند و با خوشحالی باهم دست داده وی را بوسیده و مارشیمون شادمان از این مذاکرات خداحافظی کرده تا پس از مذاکره هر چه زودتر این خبر مسرت بخش را به سران جیلوها ببرد. سیمیتقو وی را تا در اتاق همراهی می کند از آنجا جدا شده و به خانه برمی گردد. مارشیمون نیز به همراهی همراهانش در اطاق به نزد آشوریهای سوار رفت و به آنها فرمان حرکت داد. حین سوارشدن به کالسکه از پنجره باز کالسکه ران مارشیمون هدف گلوله شلیکی از پنجره اطاق مذاکره می گیرد.

( به روایت şlemon d malik ismail ) شلیک  اولیه شروع یک حمله از پیش تعین شده بود. در همان لحظه افراد مسیحی که در پشت بام منزل حاجی غفور بودند شروع به تیراندای کردند و مارشیمون برای در امان ماندن از گلوله ها به طرف دیگر کالسکه گریخت. اسب دانیل ملیک اسماعیل محافظ مارشیمون نیز هدف قرار گرفت و وی به زمین افتاد و  اسلحه اش گم شد. وی پس از چندی مانور تفنگ یک آشوری کشته شده را بدست آورد. در این میان مارشیمون برای در امان ماندن از گلوله ها به همراهی چند محافظش قصد رفتن به طرف دیگر حوض که در وسط حیاط بود کرد. دانیل به سرعت به طرف مارشیمون رفت و در این حین یک گلوله  به مارشیمون اصابت کرد و کشته شد.( به روایت کسُروی اولین گلوله به مارشیمون اصابت می کند که نادرست  است).

دانیل که فکر می کرد مارشیمون زخمی شده است مارشیمون را میکشید و با زور از گلوله باران اکراد فرار می کرد و وقتی فهمید مارشیمون کشته شده است جسد را ول کرده و از آنجا به خسروآباد گریخت . سپس علی آقا رسیده گلوله آخر را به سر او شلیک می کند. در راه به بیست سوار آشوری برخورد کرد و به آنان دستور داد که جسد مارشیمون را نجات دهند. و سپس همراه آنان به     کهنه شهر برگشت . طرفهای  اخر عصر کردها را دید که مشغول غارت البسه آشوریها هستند و با شلیک تفنگ  آنها را فراری داده و در تاریکی شب جسد مارشیمون را به خسروآباد آوردند. در این ماجرا بیش از 40 آشوری کشته و یا زخمی شدند و بعضی ها نیز مانند داوید به منازل ارامنه درکهنه شهرپناهنده شدند .

آشوریها در خسروآباد خبر قتل مارشیمون را با آمدن سرهنگ کوندراتوف شنیدند وی به خسروآباد آمده بود تا نیروی کمکی به کهنه شهر ببرد. سرهنگ چند ساعت قبل به خسروآباد آمده بود.

بدین ترتیب آشوریها نه تنها رهبر دینی خود در عین حال فرمانده  قوا ، رهبر سیاسی و مغز همکاری با متفقین در جنگ علیه عثمانی و آذربایجان و نماینده شان در میان سازمانهای بین الملل رااز  دست دادند.

سمیتتقو بعدها درباره این حادثه می گوید: من در تفلیس بارها تیاتر رفته و تماشا بسیار کرده  بودم ولی هیچ تماشایی آن لذت را به من نداده بود که همینکه صدای تیر بگوش رسید140  آشوری به زمین بیفتد (چنانکه دیدیم تنها 40 آشوری کشته شده بود).  پس از قتل مارشیمون     سیمیتقو به چهریق برگشته و پیروزی خود را جشن گرفت.

فردای قتل مارشیمون 17 مارس 12 سوار آسور مکتوب تعزیه سورمه خانم خواهر مارشیمون که کنترل امور آشوریها را در سلماس  بدست گرفته بود را برای رؤسای قبائل آسور به اورمیه بردند. در این میان یک مجلس عمومی ترتیب داده شد. در این مجلس رهبانها و کشیشهای عالیمقام  شرکت داشتند. rustak و حوضه اسقفی شمدینلی ، اسقف جیلوها مارسارکیس، ملیک اسماعیل از یوخاری تیاری ملک خوشابه رئیس آشاغی تیاری و رؤسای دیگر عشیرتها حضور داشتند.

 

قتل مارشیمون به روایت سورمه خانم خواهرش

در 16 مارس 1918 مارشیمون مکتوبی از سیمیتقو دریافت کرد. دو روز قبل از ساموئیل نیز شنیده بودم که سیمیتقو مارشیمون را برای مذاکره صلح در یک جای امنی دعوت می کند. در نامه آمده بود« که به نزدیکی دیلمان ،     کهنه شهر، آمده ام اگر بزیارت من شرف دهید در اینجا می توانیم پاره ای از مسائل را گفتگو کنیم ». این مکتوب تماماً معمولی به نظر می رسید. زیرا وی متفق ما بود و بنابراین قرار ملاقات داده شد.  با چند افسر روس و سواره های آشور به کهنه شهر رفت. ساعت 4 دو سواره چهارنعل آمده و خبر قتل مارشیمون را دادند. اول باور نکردیم  ولی افسر روس کوندریاتوف kondriatof  در حالیکه زخمی بود آمد. وقتی ماوقع را تعریف کرد باور کردیم.

مارشیمون با نهایت احترام درباره صلح نظریات خود را ابراز کرده و گفته بود که قصد اشغال هیچ جا را نداریم. سیمیتقو هم در عوض باور قلبی خودش را به گفته های مارشیمون گفته و وی را بدرقه  کرد. دستش را بوسید. سواره های سیمیتقو برای همراهی ما حاضر بودند.  از ما بیش از 40 نفر کشته یا زخمی شدند.

بعضی مانند داوید به منازل ارامنه پناهنده شدند.

جسد پاتریک بوسیله دانیل پسر ملیک شموئیل با  سواره هایی از تخوما و تیاری نجات یافت. جسد پاتــریک توسـط اسـقف کلیسـای کلــدانی مارپطروس و اسقف کلیسای   مار ائلیا همانندمراسم برای اسقف های دیگر دفن شد. مزارش در قبرستان ارامنه است. برای تقدیم احترامات سه کلیسا جمع شد. در جنگهای دیلمان نوشته ای مبنی بر تمایلات دولت آذربایجان برای محو مارشیمون در دست است و برای این امر از افرادی همچون سیمیتقو استفاده کردند.

برای سرکوب سیمیتقو آقاپطروس و کنت کوزمین، داوید، ملیک های تیاری ، بئرکو، شموئیل، ملیک خوشابه ، اوشانا حرکت کردند. پس از سرکوب سیمیتقو ، قشون آشور به اورمیه برگشت.

در زمان سرکوب سیمیتقو، ارامنه وان عقب نشستند و وان دوباره به تصرف عثمانیها درآمد.

بدین ترتیب ما در میان عثمانیها و آذربایجانیان محاصره شدیم. در مقر سیمیتقو نامه هایی پیدا شد که برای ترجمه به دکتر شد ارسال شد. یکی از اینها از طرف والی خوی ارسال شده بود که نقشه ای برای ضربه به مسیحیان اطراف بود و دیگری چون خبر قتل مارشیمون به ولیعهد محمدحسـن میرزااز فرط خوشـحالی گفته بـود او را به منصــب « والی » مفتخر خواهیم کرد.

اهالی دیلمان علیه ما با کُردها متفق شده بودند؟ بنابراین در 19 آوریل دیلمان تصرف شد. 23 آوریل برادرم پاولوس، پاتریک آشوریها انتخاب و به اورمیه فرستاده شد. و 29 آوریل در کلیسای مریم ننه از طرف 4 اسقف کاتولیکوس پاتریک شد. در این مراسم اسقف مارخنانیشو، سراسقف مارائلیا، ماریاسئف و از جیلوها مارسرکیس حضور داشتند. در این مراسم تمام بزرگان آشوری شرکت داشتند. پس از آئین باجبه ها و نجورها در دستشان و زنگهای بزرگ در دست بایک مراسم خارج شدیم.  قطعه  سوم قشونمان در بیرون اورمیه بود و ما تحت مسئولیت مارنسان mar. neesan به طرف محل اقامتشان ، میسیون انگلیس ، حرکت کردیم.

در اواخر ماه گروهان سوم را به جنگ حاج ابراهیم افندی در اشنویه فرستادیم. در این جنگ عثمانی شکست خورد و به رواندیزعقب نشست. در این جنگ 87 اسیر و مقادیر زیادی مهمات به دست آمد.

اوضاعمان را مسترشد به انگلیسیها نوشت از یوزباشی میاننی mianni پیغامی آمد و فرماندهی انگلیسی وی را از قزوین به جیلوها ارسال کرد.

در 20 اوت 1918  هیئتی به رهبری آقاپطروس و برادرم  ضایا zayya ترتیب داده شد. اینان به صایین قالا نزد انگلیسیها رفتند. در آنجا با یوزباشی رئد ree  ملاقات کردند.

حملات عثمانیها زیاد شده بود و امکان مقاومت ما بسیار کم بود بنابراین کوچ کرده و به همدان رفتیم . در این سفر دکتر شد مرد. سپس به اردوگاه باکوبا رفتیم. در این اردوگاه تعداد زیادی دکتر، پرستار و بازارهایی وجود داشت. برای فرزندانمان مدرسه نیز باز گشایی کردند.

سورمه در این نامه تعداد جیلوهای خارج شده از اورمیه را هفتاد هزار نفر نوشته که بیست هزار نفرشان در راه کشته شدند. سورمه همچنین می نویسد:« ما آشوریها در جنگ متفق انگلیسیها بودیم. اگر چه کوچک بودیم ولی متفق آناه بودیم. انگلستان ما را حمایت کرد و ما هم الان تحت حمایت آنها هستیم» و خواستاری یاری انگلیس در تشکیل یک مملکت آشوری و ارمنی در خاک آذربایجان می شود.

 

قتل مارشیمون به نقل از شلمون د  ملک اسماعیل

چندی پیش شاهد یک تراژدی بودیم. مارشیمون علیرغم تذکر و ممانعت ما برای اتفاق و اتحاد با اکراد ، به اتحاد با اکراد رأی مثبت داد. در این تصمیم منافع روس و انگلیس هم دخیل بود. مرکز شورای آشور( mutva ) نیز فراخوانده شده بود و برای دیدار و گفتگو با سیمیتقو تصمیم گرفته شد.

نگرانی آشوریها کاملاً به حق بود. در منطقه مابین آذربایجان و ترکیه تنها عشیرت کرد زندگی می کرد و اتحاد با آنان علیه ترکها لازم بود.

در16 مارس 1918 روزِ بزرگ آشوریها شروع شد. راه متصل به کهنه شهر پراز برف بود. کسانیکه به پاتریک گفتند به نزد سیمیتقو نرو زیاد بود. اگر حرف از اتحاد است این سیمیتقو باید باشد که بیاید. در میان همراهان مارشیمون دو افسر استخبارات انگلیس یوزباشی گراسی و ستوان مک دوال و سرهنگ روس کوندراتوف و چهار افسر دیگر روس امنیت مارشیمون را تضمین کردند. محافظین آشوری بالغ بر 150 مسلح به رهبری ژنرال داوید نیز مارشیمون را همراهی می کرد.

پاتریک از طرف سیمیتقو و همراهانش به گرمی استقبال شد. افراد مسلح سیمیتقو نیز در حیاط منزل به دو ردیف صف کشیده بود. پاتریک حین سلام و احوالپرسی به طنز گفت: نظم و ترتیب افرادتان مرا خوشحال کرد. ردیف اول با سلاحهای روس و ردیف دوم با سلاحهای ترک مسلح هستند. سپس چنرال داوید شموئیل همراه افسران روس به اطاق مذاکره رفتند. سواره های آشورسوار بر اسب در حیاط منتظر مارشیمون ماندند.

مذاکرات خیلی طولانی شد. در این میان دانیل پسر ملک  اسماعیل وارد اطاق می شود. تا ببیند چه ها می شود. سالن مذاکره پراز کردها بود. تفنگهایشان در آغوش و نشسته بودند.

دانیل به مارشیمون که سمت راستش افسران روس و سمت چپش سیمیتقو نشسته بود نگاه کرد یک خدمتکار سه دفعه چای آورد. اما هرسه دفعه برای کردها چای سرو کرد. این بی احترامی دانیل را ناراحت کرد. به خدمتکار گفت: چرا به روسها چای نمیدهی؟ یک کرد که در نزدیکی نشسته بود به جای خدمتکار گفت: «روسها زقّوم بخورند». این توهین بود. یک کرد دیگر گفت: ساکت شو مگر نمی بینی او یک آشور است. مذاکرات سیمیتقو با مارشیمون چنین بود. شموئیل بین هر دو نقش مترجم را داشت. سیمیتقو به شموئیل گفت: به مارشیمون افندی بگو شنیده ام مارشیمون خیلی خوب کردی صحبت می کند و بنابراین ما به مترجم احتیاجی نداریم .

مارشیمون گفت: درست است آغا . زبانتان را خوب        می دانم اما از وقتی از قوچانئس بیرون آمدم زیاد حرف   نزده ام بنابراین در کردی صحبت کردن سختی می کشم و سیمیتقو جواب داد: بعد از اتحادمان شما این زبان را بخوبی صحبت خواهید کرد.مذاکرات بیش از یک ساعت به طول کشید. سپس سیمیتقو تا درِ اطاق، مارشیمون را همراهی کرد.از آنجا جدا شد و به اطاق برگشت. مارشیمون به همراهی همراهانش به طرف آشوریهای سواره رفت و به آنها فرمان حرکت داد. حین سوارشدن به کالسکه از پنجره باز اطاقی سورچی کالسکه هدف گلوله قرار گرفت و در جا مرد.  این حرکت نقطه شروع یک حمله از پیش طراحی شده بود. همان حین افراد مسلح کرد از پشت بام و حیاط خانه شروع به تیراندازی کردند. مارشیمون برای در امان ماندن از گلوله ها  به طرف دیگر کالسکه گریخت. محافظش دانیل پسر ملیک اسماعیل نیز زده شد و به زمین افتاد و اسلحه اش را هم گم کرد. در این حین  یک تفنگ  آشور کشته شده را بدست آورد. دراین میان مارشیمون در معیت چند محافظش قصد رفتن به طرف دیگر حوض که در حیاط خانه بود کرد. دانیل به سرعت به طرف مارشیمون رفت. در این حین یک گلوله به مارشیمون اصابت کرد. دانیل تصور می کرد مارشیمون زخمی شده است. مارشیمون را کشان کشان می برد تا از اصابت گلوله در امان بماند. وقتی فهمید مارشیمون با گلوله کشته شده است جسد را ول کرده و از آنجا به خسروآباد فرار کرد. در راه به بیست تن از محافظان آشوری که فرار می کردند برخورد و به آنها دستور آوردن جسد مارشیمون را داد و با آنها به عقب برگشت. موقع بازگشت به کهنه شهر مشاهده کرد که کردها مشغول غارت البسه آشوریهای مرده ها هستند. با آتش تفنگ  آنان فرار کردند. آنها منتظر شب و تاریکی هوا شدند. جسد مارشیمون به خسروآباد آورده شد. قبلاً أشوریها خبر قتل مارشیمون را با آمدن سرهنگ کوندراتوف به خسروآباد برای بردن نیروهای کمکی شنیده بودند. سرهنگ چند ساعت قبل به خسروآباد آمده بود.  این ترور در 16 مارس 1918  انجام شد. بدین ترتیب آشوریها نه تنها رهبر دینی خود بلکه فرمانده قوایشان ، رهبر سیاسیشان و  نماینده اشان در میان ملتها را نیز از دست دادند.

در روز 17 مارس یکشنبه 12 سواره آشور مکتوب تسلیت سورمه خانم خواهر مارشیمون را برای رؤسای قبائل آشور به اورمیه بردند. در این حین یک مجلس عمومی آشور ترتیب داده شد. در این مجلس رهبانها و کشیشهای عالی مقام نیز شرکت داشتند. متروپولیت های روستاق و شمدینلی ، اسقف جیلوها مارسرکیس ، ملیک اسماعیل رئیس عشیرت یوخاری تیاری ،   ملک خوشابه از آشاغی تیاری و دیگر رؤسای عشایر حضور داشتند.

در این مجلس برای انتقام از کردان یک عملیات نظامی طرح ریزی شد.

در آن زمان تصور می رفت برادر مارشیمون ، ژنرال داوید اسیر است. یک  خبر ارسالی از یک جاسوس ارمنی در سلماس ما را راحت کرد پیغام از داوید چنین بود: من داوید با پنج مرد مسلح آشوری به سلامت در کلیسای ارمنی هستیم . فوراً کمک نظامی به ما ارسال کنید.

کوندراتوف با دو افسر آشوری ، تیارلی ملک شمس الدین و تخومالی ملیک اوشاما برای آماده کردن اردوی آشور سعی و تلاش می کردند. تنها یک روز از جنایت سیمیتقو گذشته بود. روز یکشنبه نزدیکیهای ظهر آشوری ها کهنه شهر را به توپ بستند و از هر چهار طرف به آنجا حمله کردند.ژنرال داوید و پنج آشوری را نجات دادند. دیگر اسیران آشوری هم نجات یافتند. دیگر مابین آشوریها و اکراد جنگ در گرفته بود. سیمیتقو در 18 مارس به روستاهای پته ویر و ملحم سلماس حمله کرد اما یک واحد از نیروهای ارمنی – آشوری به فرماندهی گابریل از این روستاها دفاع می کردند. از صبح ساعت 7 تا ظهر جنگ درگرفت و در نهایت کردها فرار کرده و در قلعه چهریق موضع گرفتند.

مارشیمون در 19 مارس 1918 در خسروآباد به خاک سپرده شد. در این مراسم که جمع زیادی از مسیحیان شرکت داشتند با احترامات نظامی جسد وی را در کلیسای عزیز سرکیس ارمنی در محل از پیش تعیین شده قرار داده شد. چند روز بعد در 24 مارس برادرش پاولوس از طرف مارائلیا پاتریک جدید اعلام شد. بعد از مراسم جنازه، آشوریها دوباره به سیمیتقو حمله کردند. بعد از جنگ زیاد تمام منطقه بدست آشوریها افتاد و سیمیتقو با فرار تنها جانش را نجات داد.

 



بخشی از کتاب آماده چاپ آذربایجان در جنگ اول جهانی یا فجایع جیلولوق [1]

۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۸
توحید ملک زاده دیلمقانی

دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی tohidmelikzade@yahoo.com 

کلیسای ملحم

قدمت ساخت این کلیسا به 1880 میلادی می رسد . این کلیسا به توصیه میسیونرها مسیحی ساختهشد . بنا دارای پلان مستطیل شکل است . برخلاف اکثر کلیساها ورودی آن در جهت غربی نیست بلکه در جهت شمالی قرار دارد  محراب آن در جهت مشرق زمین است .

کلیسای اختاخانا

قدمت ساخت این کلیسا به 1890 می رسد . کلیسا در اثر زلزله صدمه کلی دیده و مخروبه است .

این کلیسا شاید قدیمتیرین کلیسای سلماس می باشد که متعلق به ترکان گریگوری مذهب می باشد . این کلیسا در زمان شاه عباس تعمیر شد . سقف کلیسا بصورت طاق می باشد که پس ازاولین طاق یک گنبد مرتفع با دوازده نورگیر در آن قرار دارد . در ورودی کلیسا در جهت غربی و محراب در جهت شرق است . دو طاق کوچک قرینه در دو طرف محراب قرار دارند که یکی اطاق تعمید و دیگری اطاق خدمات است . محراب این کلیسا بصورت طاقنما اجرا شده است . می دانیم که طاق سیستم ساختمانی ترکان باستان می باشد  طاقها از نوع بیضوی هستند که پس از مرمت شکل آنها عوض شده است . بنا یک بنای سنگی است که با سنگ لاشه و با ملات ماسه اهک اجرا شده است . پلان بنا مستطیل شکل است .در نزدیکی هفتوان یک سر در نسبتاً مرتفع در فاصله چند متری شمالی کلیاس قرار دارد که با تاتر معروف است. این بنا در اثنای اشغال آذربایجان توسط روسها به دست معماران آذربایجانی ساخته شده و متلق به سالهای بعد از 1914 می باشد . درسالهای اخیر در مجاورت این محل بشقابهای چینی و ظورف فلزی با ارم روس بدست آمده است . بنا یک بنای آجری است .

کلیسای مار گورگیز

بر اساس یک کتیبه مستقر در کلیسا ساخت این بنا به 40 سال قبل از هجرت پیامبر اسالم بر می گردد یعنی اواخر قرن 6 میلادی . که نادرست می باشد . چرا که اولین نسطوریهای آذربایجان در قرن هشتم هجری درزمان ایلخانیان ظاهر شد ه اند . این بنا در اوخر قرن نوزدهم ساخته شده است.  از بنا فقط چهار اصلی سنگی باقی مانده سات و در نوع سنگ چینی آن در طی سالهای اخیر هیچ تغییری داده نشده است .

 

کلیسای مار سرکیس

تاریخ احداث ان کلیسا براساس تاریخ مندرج در کتیبه آن به سال 1896 میلادی می رسد . ساختمان کلیسا دارای پلان مستطیل شکل در ابعاد 30/7*5/12 سانتی متر می باشد . ورودی آن از سمت جنوب که دربالای در گاه تاریخ 1869 میلادی درروی تخته سنگ تراشیده بهشکل ذوذنقه حک گردیده که در سال احداث بنا را معلوم می نماید . فضای داخل شامل یکسالن مستطیل شکل است که بوسیله دو ستون چوبی مدور بر  پایهه ای سنگی مربع شکل استوار گردیده که محل انجام مراسم مذهبی است . این فضا بوسیله پله های طرفین سکویی که یک متر بالاتر از سالن مذکور  است . راه پیدا می کند که محل اجرا مراسم مذهبی توسط شخص روحانی است .مصالح به کار رفته د ربنا در قسمت پی از سنگها تراش دارد . در فرمهای مربع و مستطیل و پس از آن از خشت خام و اندود کاهگل در ساختمان کلیسا استفاده گردیده است . پوشش سقف از تیرهای چوبیاست . در داخل حیاط کلیسا سنگ قبرهایی ملاحظه می شود که دارای تاریخهای مربوط به سالهای 1837 ، 1890 ، 1893 ، 1914 ، 1917 میلادی می باشد .

 



بخشی از کتاب آماده چاپ آذربایجان در جنگ اول جهانی یا فجایع جیلولوق [1]

۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۷
توحید ملک زاده دیلمقانی

دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی tohidmelikzade@yahoo.com 

به دنبال کوچ و استقرار آشوریها در اورمیه و سلماس کمکهای میسیونهای داخل و کشورهای متبوعشان به فراریان آشوری شروع شد. رئیس فرقة پرسبیترین presbiteriyen ، رابرت اسپیر R.speer  کمیته آمریکایی آشوری ACASR  را تشکیل داد. این کمیسیون با در دست داشتن آمار از میسیونر ها و کنسولهای خارجی در آذربایجان و ارتباط تنگاتنگ با آنان به یاری آشوریها شتافت. کنسول آمریکایی در تبریز گوردون پادوک Gordon paddok  و دکتر شد در اورمیه با دقت زیاد رهبری عملیات کمک به آشوریها را بر عهده داشتند.

Persian war relief comitee  نیز یک  تشکیلات کمک امریکایی به آشوریها بود. رابرت اسپیر با تمام نهادها و سازمانهای امداد رسانی آمریکایی در ارتباط بود.  در شعبة نیویورک این سازمان دو آشوری به نامهای اسحاق یونان و آبراهام یونان به شدت فعالیت می کردند. در زمان جنگ گزارشهای ارسالی به امریکا را به انگلیسی ترجمه و چاپ می کردند. اینان با مستشار دولت در وزارت امور خارجه جیمز برایس james bryce  در ارتباط تنگاتنگ بودندو وظیفة یک متحد کوچک برای متحدین و علیه عثمانی را بخوبی انجام        می دادند.  همکار انگلیسی برایس ،آرنولد توین بی که یک  ارمنی پرست تمام عیار بود نیز در تهییج افکار عمومی علیه عثمانی و بر له ارمنه و آشوریها نقش عمده ای داشت. خاطرات سورمه خانم  خواهر مارشیمون در سال 1920 در لندن به یاری وی چاپ شد.

دلار

70.144

Persian war relief committee

دلار

157.110

َََAmerican committe (ACASR)

دلار

4.820

(ACASR) Assyrian Relief

با تلاشهای اسپیر از اکتبر 1915 تا دسامبر 1916 کمکهای زیر به ملتجی های آشوری جمع شد:

 

 

 

رهبر تقسیم کمکهای میسیونرها نیز مک دووال MC Dowall نام داشت. این کمکها عبارت بود از ارزاق ، لباس، رخت خواب و پتو، اشیاء خانه، گندم وحبوبات و لوازم طبی. روسها نیز با تشکیل کمیته حمایت از ارامنه و ارسال کمکهایشان به  نیکیتین کنسول روس در اورمیه کمکهای لازمه را می فرستادند. روسها حدود سی و پنج هزار روبل و هفت هزار دست لباس و پتو و لوازم طبی مختلف به اورمیه و سلماس فرستادند.

به یاری ACASR  جمعی از آشوریها به آمریکا کوچانده شدند. خرج سفر آنها را نیز ACASR  تأمین   می کرد.

 

کمک به ارامنه و آشوریها محدود به میسیونرهای مسیحی نبود. دول اروپایی و آمریکا نیز در صدر نهادهای کمک کننده به پناهندگان مسیحی قرار داشتند. در اکتبر 1917 بیانیه ای از سوی ویلسوون رئیس جمهور آمریکا خطاب به مردم امریکا صادر شد:

دعوت برای حمایت از ارامنه و آشوریها

به ملت آمریکا

رئیس جممهور ویلسون،  10 اکتبر 1917

یکسال قبل بر اساس قوانین قبول شده در سنا و مجلس کنگره امریکا ، برای کمک به ارامنه و آشوریهای محتاج کمک، کمکهایی جمع آوری کردیم. چندی قبل تمام کنسولهای آمریکا از شرق برگشتند. انان در زمستان سال قبل از نجات جان هزاران انسان خبر دادند. اگر امریکا زمستان امسال نیز کمک نکند تمام انها از گرسنگی خواهند مرد. بر اساس خبرهای دریافتی بیش از چهل هزار کودک یتیم سوای از زنان کودک دار بی سرپرست وجود دارد وضع آنقدر وخیم است که برای کمک به آنها لازم است. به نام کمیته حمایت از ارامنه و آشوریها از مردم انسان پرور و حساس آمریکا خواستار اعطای کمکهای مردمی هستیم. کمکها یا به صلیب سرخ آمریکا در واشنگتن یا به کمیته آمریکایی حمایت از ارامنه و آشوریها می تواند ارسال شود.

وودروف ویلسون

 

پیام تشکر مارشیمون به کمک کنندگان آشوریها

به دنبال کمکهای وسیع جهانی به اشوریها مارشیمون در 25 اوریل 1916 پیام تشکری خطاب به سازمان کمکهای انگلیس در لندن فرستاد:

اگر چه از مدتها قبل باید این مکتوب را می نوشتیم اما به جهت ضمیمه کردن لیست اسامی کمک شوندگان جدید  می بایست کمی منتظر می ماندیم. امیدواریم این مکتوب به آدرس مورد نظرمان برسد.  چراکه از دیلمان پست سفارشی برای امریکا و انگلیس وجود ندارد. مخصوصاً به روسیه تشکر زیادی مدیون هستیم. برای ملتمان بزرگترین کمکها از روسها امد. لباس پول و دارو فرستاده شد. پول ارسالی از طرف شمارا به پناهندگان تیاری در باشقالا فرستادیم. قاطر کرایه کردیم. مسئول هدایای ارسالی از انگلیس و آمریکا اقای مک داول Mr. MCDAWEL  مقادیری گندم خرید. برای اشخاص مسئول خرید غذا مقداری پول دادیم. ععلیرغم کمکهای دریافتی از روسیه ، انگلیس و آمریکا ، مردمانمان در قحطی زندگی می کنند حالا هم ملتم از گرسنگی می میرد. هر روز صدها نفر به منزلمان می آید چه کسی می تواند   در ها را به روی انها ببندد.

حال یک بیماری تازه و مسری به میان آمده است. این بیماری پاهای افراد را سیاه و متورم می کند. این مریض نمی تواند بدون کمک یکی دیگر حرکت کند.  در باشقالا خانواده هایی هست که جز نان چیزی نخورده اند. شانس زندگی اینها بسیار کم است. برای زندگی یک فنجان شیر لازم دارند اما کسی شیر ندارد. آقای مک داول برای کسانی که قادر به کار هستند تخم و بذر می دهد اما بقدر کافی گاو برای شخم زدن نداریم. روسها می خواهند کمک کنند اما کمکشان کمی دیر است. در این بین نمی دانیم چه کنیم.

امیدواریم حال و روزگار ما را به مسیحیان آمریکا اطلاع دهید . سورمه قبلاً چیزهایی نوشته بود اما از رسیدن نوشته های وی اطلاعی نداریم. امیدوارم روزی خبری از شما به دستمان برسد. ربمان عیسی مسیح پشتیبان شما باشد.

 



۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۵
توحید ملک زاده دیلمقانی

قلعه های باستانی  سلماس

 

دکتر توحید ملک زاده دیلمقانی

Tohidmelikzade@yahoo.com

 

 

 

 

 

 

 

 

هوده ر قالاسی /سلماس

هودر قالاسی از قلعه های مشهور سلماس با نامهای مختلف ((قالا)) ((کور اوغلو قالاسی)) ((قیز قالاسی)) در 3 کیلومتری غرب روستای هوده ر Hodar از محال ((کوره سون لی )) سلماس قرار دارد . تا روستای هوده ر با جاده ماشین رو و از آنجا به قلعه راه مالرویی روستایی امروزین را به قلعه باستانی هوده ر وصل می کند . می توان مختصات قلعه را به ترتیب زیر نوشت : عرض    13 و 44    ، 48  و 38  طول شمالی (شکل الف)

 

الف) موقعیت زمین شناسی منطقه :

قلعه هوده ر در غرب سلماس در کوههای مشهور به ((هوده ر داغلاری)) قرار دارد . منشاء این کوه رسوبی است و رسوبات ماسه ای همراه با کنگرلومراهای بزرگ دانه به علاوه فسیلهای متعدد ((بالیق قولاغی)) رسوبی بودن کوهها را ثابت می کند . فسیلهای بدست آمده از این منطقه مربوط به دو کفه ایهای دوران سوم زمین شناسی و مربوط به دوره ترشیاری از حدود 45 – 23 میلیون سال پیش چنین می نماید که در این مناطق در زیر آب بوده و بعد ها تحت چین خوردگیهای دوران سوم که در اکثر مناطق آذربایجان به وفور مشاهده شده از زیر آب بیرون آمده است رسوبی بودن منطقه سبب شده است که آبهای روان بتوانند دره های عمیق با مناظری زیبا و شگفت بوجود آورند .

فرسایش هر سال عمق دره ها را زیاد کرده بطوریکه ممکن است این ارتفاعات تا حدود 50 – 30 متر هم برسد . دره غربی کوه پهن و مشرف به زمین کشاورزی سپس کوههای ((قره قای)) می باشد ولی دره شمالی این کوه با کوه قره قای بسیار عمیق و تنگ می باشد . از نظر تکتونیکی هیچ نوع علامتی از گسل دیده نشد ولی آنچه که آشکار است اثر تخریبی زلزله ویرانگر سال 1309/1930 سلماس در این منطقه دیده می شود .در اطراف این کوه چندین چشمه و قنات زیر زمینی دیده می شود که از نظر طعم و مزه با آبهای معمولی متفاوت و منشاء ماگماتیک دارد اطراف بعضی  چشمه ها سولفوریزه شده است و این مساله حاکی از فعل و انفعالات گستره درون زمینی منطقه دارد .

این آبها پس از عبور از دره های اطراف جمع شده به دور می ریزند این رود شعبه شمالی زولا چای را تشکیل می دهد . علاوه بر آب ، باد نیز سبب Wedering فرسایش شده است .در سمت شمالی کوه حفره بسیار بزرگی دیده می شود که توسط کوه کنده شده است .

ب) حیات وحش منطقه :

به سبب عدم دسترسی افراد مختلف به منطقه ، حیات وحش این کوه دست نخورده باقی مانده است . حیواناتی نظیر کهلیک ، کرتن کله ، اوغلان یولاشی ، پروانه و مار  و قورباغه و حتی لاک پشت دیده شده است .

ج) بررسی هوده ر قالاسی

در وهله اول آنچه که از این قلعه به نظر می رسد وجود دیواره های سنگی قلعه می باشد – مثل تمام دیواره های قلاع مختلف . ولی مادر مورد به دیواره ای برخورد نکردیم . بر عکس به سنگهایی برخوردیم که ممکن است در زمانهای گذشته در دیوار قلعه مور داستفاده قرار بگیرد این سنگها بزرگ از پای کوه تا دامنه آن بر کرات دیده می شود . علیرغم وجود این سنگها نتوانستیم حدود دیواره ها را از هم تشخیص دهیم . آسانترین راه ورود به دخمه ها و اطاقهایی که اوغلان قالاسی و قیز قالاسی نامیده می شوند از بالای کوه می باشد . با صعود به قله کوه اشراف بر دشت سلماس و راه کراروان روی سلماس – عثمانی کاملاً مشخص است . از اینجا از طریق راهرویی دالان مانند به اولین قلعه می رسیم . مردم به این دخمه ((اوغلان قالاسی)) گویند  شکل و شمایل این دخمه عیناً مثل  دخمه قارنی یاریق می باشد . و همین مشابهت شکل اطاقها ، ی:ی بودن اقوام سازنده آنرا نشان می دهد . این دخمه ها نمی توانسته محل سکونت دائمی افراد بشری باشد چرا که انسانهای اولیه در دوران عصر حجر حدود 15 هزار سال پیش در غارهای طبیعی که بوفور در آذربایجان یافت می شود زندگی می کرده اند در حالیکه این دخمه ها کاملاً دست ساز بوده و شکل هندسی خاصی که حاکی از تکامل ذهن و فکر بشر در اعصار بعد می باشد را در خود جای داده است . شکل 2 و 3 بنظر می رسد این دخمه ها در موارد مذهبی استفاده
می شده . سنگ – کوه در میان ترکان ( چه قدیم و چه معاصر) از اهمیت ویژه ای برخوردار بود . ترک ها کوه را حامی ، پدر ، برکت و نیرو بخش و پروردنده می شمرده اند . بطوریکه هنوز هم ایلات سبلان ، به کوه ساوالان ((سلطان ساوالان)) سوگند می خورند . ترکان آلتای معتقدند که قهرمانان از روح کوه پدید می آیند .خپلی بئل کور اوغلو – که بعضی ها این قلعه را به وی نسبت می دهند – نیز کوهی است که قهرمان ما را پناه می دهد . زیارتگاههایی که امروزه در آذربایجان تحت عنوان ((اوجاق)) ها به چشم می خورد اکثراً در دامنه ها و قلل کوههای رفیع تعبیه شده که گویای اهمیت وجودی این کوهها در زندگی اجتماعی ترکان قدیم بوده . طبق عقاید شامانیستی – فلسفه قدیم ترکان که بقایای ان امروزه نیز در میان ترکان دیده می شود – قام ها (رهبر مذهبی ترکان) با گوک تانری – خدای آسمانها – در ارتباط بوده اند بی شک کوهها می توانسه این ارتباط را نزدیک تر بکند . وجود زیارتگاه بابا ارزن Baba arzan در اینجا نیز به شکل مذهبی کوه در دروان معاصر دامن زده است بطوریکه اهالی روستاهای اطراف مقبره این پیر را زیارتگاه خود کرده اند .

شکل دخمه

کاملاً هندسی و شبیه شکل مکعب مستطیل می باشد در اولین دخمه قلعه هوده ر سکوها و چاهی بیضوی شکل وجود دارد که علت وجودی این چاه در اطاقی سنگی معلوم نیست در این دخمه بر عکس قارنی یاریق ، اطاقکی نیز در بغل آن تعبیه شده است که حجره ها و زاویه های امروزین صوفیان و مریدان اهل حق را به یاد می آورد.

ایوان موجود در جلوی دخمه نیز منحصر بفرد می باشد و در هیچ یک از دخمه های سلماس دیده نشده است . برای ورود به دخمه دوم ((قیز قالاسی)) باید دوباره به قله کوه صعود کرده سپس از جنوب کوه به پایین برویم هنگام نزول به این دخمه پلکانهایی B گانه ای که بطرز خشن تراشیده شده است مشاهده می شود این پلکانها در کاظیم داشی و قارنی یاریق هم دیده شده این دخمه تفاوتهایی چندی با دو دخمه قبلی {قارنی یاریق و اوغلان قالاسی} دارد . اولاً این دخمه تقریباً دایروی شکل بوده ثانیاً از این دخمه دایروی شکل سه دخمه تقریباً مستطیل شکل کنده شده است . در این دخمه ها هیچ نوع چاه و سکویی که قبلاً در دخمه ها ی قبلی بود دیده نشد .

این دخمه سه گانه را مردم محل ((قیز قالاسی)) می نامند . شکل 4  محققان معتقدند مردم قدیم با اطلاق قلعه ها و پل ها و کوهها به دختر (قیز) سعی در بیان این مطلب بودند که این قلاع مانند دختران دست نیافتنی و ناگشودنی هستند . قیز قالاسی در سراسر آذربایجان (باکی ، میانا، سلماس ، و ... ) دیده می شود . در این میان بعضی ها هم معتقدند آنچه که قیز قالاسی نامیده می شود  در حقیقت ((اوغوز قالاسی)) می باشد که به قیز قالاسی تبدیل شده است .

از دیگر سو محلیان معتقدند که کور اوغلو قهرمان نامدار آذربایجان – روزگاری در این قلعه سکونت داشته و سه همسرش را در اطاقهای سه گانه این دخمه سکونت می داده است . جالب اینجاست که الکساندر خودزکو – دانشمندی که در اواسط قرن نوزدهم برای نخستین بار ترجمه ای از کوراوغلو را به انگلیسی انتشار داد و این داستان را به جهان علم معرفی کرد – کوراوغلو را بر اساس اظهارات مردم آذربایجان ساکن دژی به نام چنلی بئل واقع در دره سلماس و سه راه خوی – ارض روم معرفی می کند .

بنا بر این هیچ بعد نیست چنلی بئل نم برده شده خودزکو همان ((هوده ر قالاسی)) امروزین سلماس باشد که در سر راه خوی و مشرف بر جلگه سلماس بنا شده است .

 

 

سیر تاریخی قلعه :

پیدا شدن تکه ای کوچک از سنگ اوبسیدین obsidian که به طرز ماهرانه ای تراش داده شده و شاید تکه ای از یک آلت برنده قدیمی می باشد ، این قلعه را به دوران میانه سنگی (حدود 15 هزار سال قبل) می برد . به دیگر سخن در دوران میانه سنگی که هنوز مردم آذربایجان با فلزات آشنایی نداشتند در این کوه ساکن بودند . سفالهای بدست آمده از این کوه و قلعه نیز حاکی از از استقرار مردمی است که با صنعت سفالگری آشنایی داشته اند . در اکثر سفالهای بدست آمده شکل منحنی (موج) بچشم می خورد که شاید سمبلی از ردوهای پای کوه باشد . از این نوع سفال ها در زینجیر قیز قالاسی تمر Zincir دیده شده است . سفالهای دیگری نیز بدست آمده که شکل هندسی خاصی نظیر خطوط موازی و شکسته در آن دیده می شود . بی شک این محل یک قلعه اوراتویی بوده که چهار هزار سال پیش از قلاع مدافع دشت اولهو (سلماس قدیم) شمرده می شد .نام این قلعه معلوم نیست ولی مشخص است که از سال 622 م تقریباً (1375 سا ل قبل ) به نام ((هوده ر)) نامیده می شد است .

جریان از این قرار است که ساسانی در سال 614 م به اورشلیم که در آن زمان از امپراطوری روم بود حمله و آنجا را با خاک یکسان کردند با تلافی این حمله در سال 622 م . هراکلیوس امپراطور روم با ترکان خزر پیمانی بست و طی ان از آذربایجان به قلمرو ساسانی حمله کرد . در این میان از خیل 120 هزار نفری قشون ائتلافی 45 هزار نفر آنر اترکان خزر تشکیل می دادند . ستون ائتلافی تا نزدیکی سلماس پیشروی کرد ولی به عللی نامعلوم در سلماس ترکان خزر پیشروی نکرده در سلماس و مناطق اطراف ماندگار شدند .

به احتمال قوی نام هوده ر از کلمه خزر گرفته شده با تبدیل ((د)) به ((ز)) و ((ه)) به ((خ)) جالب اینکه محله ای امروزه در اورمیه هازاران نامیده می شود که بیانگر خزران می باشد.

در این قلعه سفالهای لعاب داری بدست آمده که می توان آنها را به اواخر دوران ساسانی و دوران اسلامی مربوط دانست .

بدین ترتیب این قلعه در دوران اسلامی نقش بسیار مهمی در تاریخ سلماس ایفا کرده که متاسفانه حافظه تاریخی نتوانسته آنرا به یادگار بسپارد . در دوران صفویه این قلعه از قلاع محکم و استوار شمرده می شد . جالب ترین حادثه این قلعه مربوط به اوایل دوران قاجاریه و طغیان جعفر قلی خان دؤنبولی در آن بود . فتحعلیشاه قاجار پس از دفع مخالفان و مدعیان سلطنت آذربایجان برای استمرار حاکمیت خود، پسرش عباس میرزا نایب السلطنه را به تبریز فرستاد و از این پس تبریز و آذربایجان ولیعهد نشین قاجار شد و به تدریج اهمیت سیاسی خود را باز یافت . عباس میرزا در سال 1214 ه . ق به تبریز آمد و مشغول سروسامان دادن به اوضاع مملکت شد در همین حین خبر آوردند که جعفر قلی خان دونبولی که بعد از برادرش حسین خان دونبولی حکومت خوی وسلماس را در دست گرفته قصد طغیان دارد . عباس میرزا برای اطمینان از اینکه وی لیاقت جانشینی حسین خان را دارد او را به تبریز احضار کرد . جعفر قلی خان مجبور به آشکار کردن موضعش شد و از پذیرش دستور عباس میرزا امتناع کرد و شروع به استحکام  قلاع سلماس نمود  . از جمله قلعه های چهریق و هوده ر و قارنی یاریق . عباس میرزا پس از دریافت خبر طغیان وی به قصد سرکوبی وی قشونی مرکب از سواره و پیاده تهیه و در یام مستقر شد و از آنجا دستور حمله به سلماس را صادر نمود . جاسوسان جعفر قلی خان به سرعت خبر حرکت عباس میرزا و قشون مسلح وی را به اطلاع جعفر قلی خان رساندند وی پس از دریافت این خبر بسرعت شروع به سربازگیری از ایروان تا قارص کرده و خود را برای دفع حمله عباس میرزا آماده کرد . جمع قشون وی را 15 هزار نفر نوشته اند ولی واضح است که این رقم گزاف است خاصه آنکه مدت قشون گیری کم بوده . جعفر قلی خان برای امنیت بیشتر و حفظ سلماس در قبال حمله عباس میرزا ، قلعه هوده ر  را تسخیر و اهالی آنجا را قتل عام کرد و زن و فرزندانش را به اسیری گرفت . در این طایفه حیدراملو که جزو اتباع عثمانی بودند برای کمک به نزد وی شتافتند و جعفر قلی خان را بیش از بیش بر عقیده خویش مستحکم و استوار نمودند . جعفر قلی خان پس از این اقدامات امنیتی برای بستن راه سلماس ، دشت سلماس را به آب بست و لکستان را مسدود کرد . بطوریکه تصرف سلماس از شرق غیر ممکن شد و تنها راه نفوذ پیشروی به سلماس از طریق کوههای شکر یازی و گردنه قره تپه و هوده ر امکان پذیر شد و اینراه نیز بخاطر استحکام هوده ر و قطع راههای موجود توسط قوای جعفر قلی خان تقریباً بعید بنظر می رسید . با ایجاد این مواضع جعفر قلی خان بیش از پیش بر پیروزی خود و حکومت بر کل آذربایجان امیدوار شد .

جاسوسان عباس میرزا در نزدیکیهای سلماس خبر از ایجاد چنین استحکاماتی را به اطلاع  وی رسانده و پیشنهاد کردند – همانطوریکه جعفر قلی خان نقشه کشیده بود – ابتدا هوده ر تصرف سپس از طریق هوده ر به سلماس راه یابند . از طرفی تصرف هوده ر منوط به گذشتن قشون عباس میرزا از باریکه سلماس – مغانجوق بود قشون عباس میرزا پس از صوابدید امور در 7 ربیع الاخر 1214 ق . از باریکه سلماس – مغانجوق گذشته ولی دیری نپائید که حملهجعفر قلی خان با شدت هر چه تمامتر از قلعه هوده ر آغاز شد .

عباس میرزا فوراً میمنه سپاه را به نظام الدوله – میسره را به سلیمان خان قاجار و قلب را به ابراهیم خان قاجار سپرده و جناح را به احمد خان مقدم بیگلر بیگی تبریز و مراغه سپرده خود فرماندهی کل قوا را بر عهده گرفت . چندی از حمله قشون نگذشته بود  که سپاه عباس میرزا شکست خورده عقب نشینی کردند . گر چه تلفات این عقب نشینی بعلت ایجاد باتلاق در پشته سر قشون عباس میرزا زیاد بود و لیکن به تدریج با درایت عباس میرزا سپاه انضباط خود را بدست آورده و به حمله دست زدند . در این حملات جعفر قلی خان با دادن 5 هزار کشته و اسیر شکست خورده با ماکو عقب نشینی کرد و هوده ر به دست قشون عباس میرزا افتاد و گویا منهدم شد . پس از این فتح  فرمان حکومت سلماس بنام پیر قلی خان شام بایاتی صادر شد .

نقل است که پیر قلی خان شام بایاتی جعفر قلی خان را تا گردنه قره تپه سلماس تعقیب و در آنجا به وی رسید جعفر قلی خان تفنگ مشهور خود را و دنباله آنرا به سوی پیر قلی خان دراز کرد و گفت : بس نیست ؟

پیر قلی خان فوراً تفنگ را گرفت : به سلامت ، برو ، جعفر قلی ! و این نحوه رفتار سپاهیان بود . آن تفنگ را در زمان حکومت قاجار با یاقوت مرصع کرده و در آیینهای رسمی در حضور پادشاه یکی آنرا بر دوش می نهاد . سازنده آن علی کریمه ای تفنگساز بود .

قبرستان زیر پای کوه نشان می دهد که روستای هوده ر تا این اواخر در این محل بوده و شاید پس از زلزله 1930 م سلماس به محل جدیدش 3 کیلومتری هوده ر آورده شده است . بطوریکه امروزه محل قبلی روستا یوخاری هوده ر و محل جدید را آشاغی هوده ر می نامند .

 

زینجیر قالا            Zincir gala

قلعه باستانی زینجیر قالا ما بین روستاهای شور گول و تمر در جنوب شرقی شهر سلماس بر فراز کوه عظیمی به ارتفاع 500 متر بنا شده است . موقع صعود به کوه در ابتدا هیچ اثری از بنا یا قلعه دیده نمی شود ولی پس از طی چند صد متر به بالا آثاری سنگی از دیوارهای قلعه فوق به چشم می خورد . این قلعه برای محافظت از دره شورگول – تمر به دشت سلماس ساخته شده است و کاملاً جنبه تامینی جاده ای را دارد که کوهستانهای شمال عراق و شرق ترکیه را به دشت سلماس وصل می کند . مساحت کوچک این قلعه حاکی از استقرار نگهبانهایی است که در موقع بروز خطر و نزدیک شدن قشون دشمن با روشن کردن آتش و یا سایر علایم اخباری دیگر اردوهای مقیم دشت سلماس را آگاه کرده یا این که جلو عبور دشمن را از باریکه مزبور سد شوند . به طور کلی قلعه های آذربایجان عبارتند از قلعه های نظامی بر فراز تپه ها یا کوهها و قلعه های شهرها که دور شهرهای بزرگ و قدیمی کشیده شده است .دیوارهای سنگی زینجیر قالا از دو نوع ملاط دار و بدون ملاط است . ملاط سنگ ها از نوع آهک است و با توجه به نزدیکی معدن آهک در نزدیکی  قلعه ، موضوع استفاده از آهک ارزان تائید می شود . دیوارهای جنوب ، جنوب شرق و جنوبغرب قدیمی تر به نظر می رسند . زیرا بدون استفاده از ملاط آهکی فقط با استفاده از وزن سنگها چیده شده است . دیوارها بسیار محتشم است و بنای آنها بسیار پر زحمت بوده است . در 3 متری دیوار در یک صخره اطاقکی دیده شده با پایه های سنگی و دیواری با خشت خام دیده می شود . در این اطاقک آثاری از چند لایه تمدن دیده می شود .از 10 لایه تمدن در 5 لایه زغال و خاکستر دیده می شود بقیه لایه های آهکی است .شکل اطاق دایره می باشد .

در زینجیر قالا همچنین دخمه ای سنگین دیده می شود که بطرف جنوب کنده شده و ارتفاع ان 185 سانتی متر و سقغ ان گنبد شکل است .

از دیگر موضوعات قابل بحض در زینجیر قال وجود سفالهای مختلف از دوران مختلف تمدن آذربایجان می باشد مثلاً اشکال منظم به صورت عدد هفت مسلسل به وفور به چشم می خورد . یا اشکال دیگر مانند امواج آب یا دایره های کوچک و بزرگ درسفال شکسته های زینجی قالا به چشم می خورد .با توجه به آثار سنگی دیوارهای این قلعه بنای اولیه قلعه را می توان به دوران اوراتوها یعنی حداقل سه هزار سال قبل تخمین زد .

 

 چهریق قالاسی

روستای چهریق از نظر جغرافیایی در قسمت جنوب شرقی شهرستان سلماس واقع شد است و جاده ماشین رو آن در زمان قبل از انقلاب جاده خاکی بوده ولی بعد از پیروزی انقلاب تا نزدیکیهای رودخانه زولا آسفالت بوده و از آن به بعد خاکی  می باشد و از سلماس تا آنجا در حدود 45 دقیقه فاصله می باشد .

این روستا یعنی چهریق دارای قلعه ایی بنام قلعه سیمیتقو است و شهرت و آوازه این روستا هم بخاطر این قلعه می باشد . این قلعه در روستای چهریق سفلی واقع شده است و قلعه ایی است طبیعی که در طرف شمال آن رودخانه زولا جاری است و در قسمت جنوب آن محدود به دره ایی می باشد .قسمت شرق قلعه یا به عبارت دیگر قسمت جلویی قلعه محدود به جاده چهریق و قبرستان این روستا می باشد و قسمت غرب آن یا به عبارت دیگر پشت قلعه به صورت بریده شده محدود به کوه می باشد .

قبرستان چهریق که در قسمت جلویی قلعه واقع شده است دارای دو قبر مشهور می باشد که یکی قبر علی خان برادر سیمیتقو می باشد و دیگری قبر بوسکو پسر جعفر آقا می باشد که این دو قبر در کنار همدیگر واقع شده است روی این دو قبر نوشته هایی وجود دارد که به زبان عربی است ولی قسمتهایی از سنگ نوشته هایی این دو قبر را به سرقت برده اند و بقیه سنگ نوشته ها نیز به صورت شکسته و تکه تکه شده بر جای خود باقی مانده اند .

در قبرستان چهریق زیارتگاه خلیفه کوثر وجود دارد که عشایر این منطقه بنا به اعتقاد شان اهمیت زیادی به این جای زیارتی قائل هستند ، در قسمت بالای این محل زیارتی یعنی در آنسوی دره حوضی وجود دارد که آب آن به صورت چشمه از زیر کوه تامین می شود و اهالی این منطقه اعتقادشان بر این است که خلیفه کوثر هر روز به این محل می آید و در آن حوض وضود می گیرد این حوض در زمان قدیم تامین کننده آب مورد نیاز اکثر روستائیان بوده است ولی الان بنا بر پاره ایی از مسائل چندیدن بار این حوض را کنده اند ولی با همت مردم منطقه هنوز هم باقی است ، در قسمت بالاتر از این حوض تخته سنگی که حدود 10 الی 15 متر ارتفاع دارد موجود هست و به اعتقاد بعضی از مردم منطقه این همان تخته سنگی است که سیمیتقو13 از نفر از همراهان خود را از آنجا به پائین انداخت .

در چندین متر آن طرفتر از این تخته سنگ غاری وجود دارد که این غار به زیر زمین فرو می رود این غار در میان اهالی این منطقه به ((اشگوداکرا)) معروف می باشد پایان این غار معلوم نیست چون درون آن تاریک و مانند پرتگاه می باشد و حدود 4 الی 5 متر در دهانه آن تکه های استخوان از جمله ستون فقرات انسان به چشم می خورد و به علت تاریکی و صعب العبور بودن آن رفتن به درون آن خیلی خیلی مشکل می باشد .

در قسمت جنوب شرقی این قلعه تعداد زیادی آثار به چشم می خورد تمامی آثار این منطقه به صورت مخروبه به چشم می خورند . از جمله آثار مخروبه یک اتاق وجود دارد که سقف آن به صورت طاقی می باشد که ساخت طاق آن با تخته سنگهای کوچک انجام و ساخته شده است ، در بغل دستی همین اتاق تعداد زیادی آثار به چشم می خورد تمامی آثار این منطقه به صورت مخروبه به چشم می خورند . از جمله آثار مخروبه یک اتاق وجود دارد که سقف آن به صورت طاقی می باشد که ساخت طاق آن با تخته سنگهای کوچک انجام و ساخته شده است ، در بغل دستی همین اتاق تعداد زیادی آثار موجود می باشد از جمله اتاق دیگری وجود دارد که بنا به گفته اهالی انجا مسجد بوده است که درب آن به صورت سنگ نوشته موجود است و دیوار اطراف ان هم به صورت مخروبه باقی مانده است .

در چند قدم بالاتر از این آثار مخروبه دو تخته سنگ بزرگ مشاهده می شود که روی یکی از آنها  شکل صلیب شکسته یا به عبارت دیگر علامت میترائیسم x وجود دارد که این علامت به شکلهای مختلف روی چندین تخته سنگ دیگر وجود دارد که در خور توجه می باشد . علامت دیگر هم به صورت دایره ای که درون آن به صورت ضربدری مشخص شده است به چشم می خورد .در قسمت شمال شرقی قلعه دو تا پل روی رودخانه وجود دارد که از یکی جز یک دهانه مخروبه چیزی از آن باقی نمانده است که در زمان سیمیتقو اسبها از روی آن پل عبور و مرور می کردند ، ولی پل دیگری که در نوع خود کم نظیر می باشد شبیه یک گهواره است این پل بر دو پایه استوار است که یک پایه در این سوی رودخانه و پایه دیگر در آنسوی دیگر رودخانه قرار دارد که به وسیله یک طناب فلزی به همدیگر متصل هستند برای عبور و مرور از روی رودخانه یک جعبه کوچک که حدود 2 الی 3 نفر جای می گیرد بر روی این طناب مستقر است که بعد از سوار شدن با دست طناب را می کشند و این جعبه که بر روی قرقره ایی قرار گرفته است به راحتی حرکت می کند و از این سو به انسو و از آنسو به این سو مسافر جا به جا می کند و لی بعد از پیروزی انقلاب پلی ساخته شده است که این پل گهواره ایی غیر قابل استفاده شده است .

در قمست شمالی یعنی در آنسوی رودخانه در بالای کوه گودالی وجود دارد که این گودال در زمان سیمیتقومحلی بوده است که افراد اسیر شده در جنگ را در آنجا نگهداری می کردند در درون این گودال آثار پوسیده استخوان انسانها هنوز هم به چشم می خورد .

اکنون نظری درباره خود این قلعه به صورت یک اثر طبیعی بوده و شمال و جنوب آن به صورت سنگهای صاف که بالا رفتن از آنها غیر ممکن می باشد قسمت غربی و شرقی آن به صورت بریده بریده که قسمت غربی باز هم صعب العبور می باشد که بالا رفتن از آن غیر ممکن است ولی در قسمت شرقی یا بع عبارت دیگر جلو قلعه باریکه ایی وجود دارد که از این باریکه بالا رفتن آن هم به صورت خیلی خیلی مشکل امکانپذیر است یعنی در زمستان بالا رفتن از دیواره این قلعه به این صورت بینهایت شکل است البته در دامنه این قلعه یعنی از ته دره تا نزدیکیهای تخته سنگ های قلعه راهی وجود دارد که آن هم از سنگ پر شده است .تا نزدیکیهای تخته سنگ امکان سواره فتن وجود دارد ولی از آن به بعد سواره رفتن غیر ممکن
 می باشد .

در بالای قلعه هیچ اثری به جز دیوارهای مخروبه چیزی باقی نمانده است در بالا و گوشه بعضی از تخته سنگها آثاری از دیوارهای بناها موجود است که آثار این دیوارها در بالای تخته سنگها به صورت نیمدایره و در بعضی از جاها به صورت گوشه ایی به چشم می خورند .

در میان این قلعه گودالی وجود دارد که به نظر می رسد جای انبار مهمات بوده باشد در حدود چند قدم بالاتر از این گودال روی یک تخته سنگ ناودانی تراشیده شده است که معلوم نیست جای ریزش آب بوده است یا چیز دیگر ، حدود چند متر بالاتر از آن تخته سنگی وجود دارد که در میان این تخته سنگ گودالی حفر شده است که این گودال به عمق 30 الی 40 سانتی متر می باشد که به نظر می رسد جای خورد کردن گندم یا به عبارت دیگر جای درست کردن بلغور بوده است . در لبه پرتگاهی بعضی از تخته شنگهای معلقی گذاشته شده است که به نظر می رسد موقع حمله انها را به سوی دشمن از بالا به زمین می انداختند ، البته در این منطقه تمامی سنگهایی که نقش نگار در روی آنها وجود دارد همگی از سنگهای سیاه آتشفشانی می باشند به جز سنگهای قبر علی خان و بوسکو که از رنگ زرد می باشند یعنی سنگها از مرمر زردمی باشند .این قلعه از نظر ظرفیتی جمعیت در حدود 150 الی 180 نفر جای می گرفت البته نسبت به ساخت بناهای بالای قلعه به نظر می رسد که افراد کمی را در خود جای می دهد ولی در  بسیاری از جاهای بالای قلعه آثار دیوارهای مخروبه به چشم می خورد .

 

 

میناس قالاسی

(قلعه میناس)

در سر راه سلماس به اورمیه (کیلومتر 15 ) در کوهی که نقش کتیبه تصرف آذربایجان توسط ساسانیان دیده می شود بقایای زیادی از دخمه ها و قلعه هاو پله های سنگی دیده می شود . پس از صعود از جبهه شرقی کوه به اولین بقایای
قلعه ای نظامی بر می خوریم . این قلعه بدین شکل دیده می شود . قلعه تقریباً مستطیل شکل است به طول 40 متر و عرض 5 – 3 متر که مشرف بر دشت سلماس است و دریاچه اورمیه نیز از آن بخوبی دیده می شود . بدین ترتیب می توان حدس زد این قلعه جبهه لکستان سلماس را کنترل نموده است . از دیگر سو زینجیر قالا نیز در همسایگی این قلعه قرار دارد و می تواند بین دو قلعه ارتباطی دیده شود . شکل (1)

سازندگان این قلعه تقریباً مستطیل شکل که می تواند همان اوراتوئیان باشند از موقعیت جغرافیایی کوه حد اکثر استفاده را کرده اند بدین ترتیب که ارتباط با این قلعه از طریق دو دره تقریباً تنگ و باریک امکان پذیر است که آنهم با ایجاد اطاقهایی مستحکم که می تواند اطاق دروازه بانها یا محافظان ورودی قلعه باشد بطور کامل مسدود شده است . بقایای این اطاق در ظلع جنوبی با دیوارهای سفید کاری شده با مصالح مخصوص هنوز دیده می شود . اعتقاد یکی از کوهنوردان دراین کوه حد اقل 15 اطاق با این مصالح وجود ارد .

از جالب ترین موضوعات قابل بررسی این قلعه وجود قلعه محافظ با دیوارهای سنگی می باشد که در برابر صعود مهاجمین از ضلع شمالی مانع بسیار خوبی می باشد . شکل (2) . جالب اینکه در انتهای جنوبی این قلعه که مشرف بر قله کوه است سنگها به جهت پلکان تراشیده شده و جهت تسلط بر اطراف تا قله کوه دیده می شود . به نظر می رسد سربازان این قلعه باستانی اوراتویی جهت کنترل حریم قالا و راه باریکی که بین کوه زینجیر قالا و این قلعه موجود است از طریق این پله ها به کوه صعود می کردند و در صورت وجود هر گونه سرباز مهاجمی که می خواست از این باریکه به دشت سلماس نفوذ کند به سربازان داخل قلعه اطلاع می داد .

آثار سفالین این قلعه به شکل سفالهایی با رنگ  سفید و با نقوش موجی شکل و MW می باشد که عمدتاً در زینجیر قالا دیده شده است .

در ادامه حرکت به غرب مسیر این کوه در در ه های نسبتاً بزرگ اطاقی در داخل سنگ دیده می شود که شباهت بسیار به اطاق قارنی یاریق و سایر اطاق های سنگی منطقه سلماس دارد . طول این اطاق تقریباً 3 متر ، عرض 2 متر و ارتفاع تقریباً 2 متر می باشد . شکل (3) مشابه این اطاق در ضلع جنوبی همین کوه دیده می شود که شخصی به خم کردن سر می تواند داخل این اطاقک شود .

در ادامه مسیر حرکت به طرف غرب و سپس انحراف به جنوب بقایای نسبتاً زیبایی  از یک قلعه عظیم باستانی دیده می شود . زیبایی این قلعه از آن جهت است که دیواری به طول 3 متر از قلعه با ملاتی مخصوص هنوز هم دیده می شود . طول این قلعه قابل توجه است و به راحتی می تواند به 100 متر هم برسد . بقایای قراول خانه هایی مشرف به دشت سلماس و هم چنین باریکه ای که به زینجیر قالا مشرف است دیده می شود .

سفالهای این منطقه علاوه بر شباهت با سفالهای زینجیر قالا کمی لعاب دار است و گویای آن است که در اوایل اسلام و حتی بعد از آن شاید در قیام بابک مورد استفاده قرار می گرفت .

 

بردوک Bərduk  قالاسی

بر اساس کتیبه ها و نوشته های موجود قدمت این قلعه به زمان صفویه بر می گردد . ضمناً نوع معماری و آثار شکسته های سفالینه که در سطوح  مختلف این مکان ویا از کف مسجد دو گانه که پی گردی  وآورا برداری شده بدست آمده این موضوع را ثابت می کند . ولی نوشته ای در محوطه داخلی قلعه که بر روی قطعه صخره سنگی حک شده و از سلطان ماد بن سلطان سلیم خان عثمانی نام برده شده و گویای این است که این قلعه مدتها دراختیار عثمانیها بوده است .

این قلعه در منطقه صومای ، جنوب سلماس در 6 کیلومتری روستایی به نام بردوک برارتفاعات  سنگی و رسوبی کوههای سلطانی کتول داغ قرار گرفته است . ارتفاع این کوهها از سطح دریا 2400 تا 2000 متر می باشد . فاصله این محل تا مرز فعلی ترکیه 15 کیلو متر می باشد . دره ای که قلعه بردامنه شمالی آن ساخته شده است از مرز ترکیه شروع و تا روستای بردوک ادامه دارد . آب این دره بر رودخانه نازلو چای اورمیه می ریزد . قلعه و مجموعه آن بر دامنه مثلثی شکل که راس آن را به شمال نهاده کلیه استحکامات و
دیواره ها از سنگهای لاشه و قلوه سنگهای اطراف ساخته شده . همچون قلعه قارنی یاریخ سلماس  تمام راههای نفوذ به قلعه با دیوار ه هایی بسته شده است .

در مرتفع ترین نقطه ممکن یک برج دیده بانی با روزنه هیایی جهت دیده باین ساخته شده است . خود قلعه در پای این برج ساخت شده است . دروازهان از سه قطعه سنگ سیاه آذری تراشیده شده و یک پارچه تشکیل شده است .

در کتیبه ای که در سالهای 1370 به سرقت رفت نام تقی سلطان بن نظر بیگ بن غازی بیگ و سنه 1078 قمری دیده می شود در داخل قلعه تعداد زیادی واحدهای دیگ آب انبار وجود دارد . در بخش مرکزی و منتهی الیه شرق این پهنه دو باب مسجد نزدیک به هم قرا گرفته است : 1 – مسجد عادل خان (گنبد دار) 5/8 *5/8 و ارتفاع سقف 5/3 متر .

2 – مسجد حسن خان (ستون دار) – به فاصله 2 متر از مسجد عادل خان در سطح شیب دار حدود 10 متر مربع است 55/12 *9/14 . ضخامت دیوارها به 40/1 متر می رسد .

 

۰۳ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۱۳
توحید ملک زاده دیلمقانی